توصيه ام به جوان ها اين است...
من توصيهام به جوانها اين است: شما، همان قدرى كه براى علم كار ميكنيد، براى دل و معنويت خودتان هم كار كنيد. ميدان معنويت به روى شما باز است. علم و معنويت با هم هيچ منافاتى ندارند. كار كردن در يك كارگاه علمى، كارگاه آموزشى، مركز تحقيقات، فلان كلاس درس و فلان دانشگاه، هيچ منافاتى با اين ندارد كه انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بهجاي آورد. اين، دل شما را شستشو ميدهد. شماها جوانيد و دلهاى شما نورانى است؛ حتّى كسانى هم كه تا حالا خيلى با مسائل مذهبى سر كار نداشتهاند، دلهايشان به خاطر جوانى پاك و صاف است؛ يعنى دل شما از دل افرادى در سنين من، وضعش خيلى بهتر است و آمادگىتان زياد است. مثل آينههاى شفاف، نور لطف و توجه الهى را زود ميگيرد و منعكس هم ميكند؛ يعنى شما وقتى كه از لحاظ دينى خوب بوديد، از لحاظ روحى پاكيزه و پاكدامن بوديد، عفيف بوديد، متذكر بوديد، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقيقتاً حس كرديد، وقتى اينطورى باشيد، وجود شماها - در هر نقطهاى باشيد؛ چه دانشگاه، چه محل كار، چه خانه و چه خانواده و فاميل - تأثير نورانى خواهد داشت؛ يعنى وقتى شما خوب باشيد و نورانى باشيد، به ديگران هم نور ميدهيد. اين را قدر بدانيد و از دست ندهيد.
يا علي با رهبرم سيد علي
31 شهريور سالروز شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم بعث عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاري شده است. دوران هشت ساله دفاع مشروع امت سلحشور ايران در حفظ و اعتلاي نظام مقدس اسلامي و حراست از مرزهاي عزت و شرف اين رمز و بوم، به مثابه يكي از حساس ترين و بارزترين برهه هاي حيات راستين اين ملت، همچون نگيني تابناك، تا هميشه زمان، بر تارك تاريخ حماسه و ايثار و پايداري آزادگان جهان مي درخشد. دفاع امت اسلامي ايران در برابر تجاوز همه جانبه دشمنان اسلام، در تاريخ افتخار آفريني مبارزات حق طلبانه، يك ملت سترگ، فروزان خواهد بود. پايداري ايران اسلامي كه برخاسته از روح وحدت و ايمان بود، در سايه هدايت هاي رهبر انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني (ره) شكل گرفت و باعث احياي يك مكتب سازنده و نهضت هاي آرمانگرا و ايدئولوژي جهانگير شد.
دفاع مقدس ما در زمينه هاي مختلف سياسي، نظامي، اجتماعي، فرهنگي و ... توانست معادلات جهاني معمول را بر هم زند و تحليل هاي مادي دنياپرستان را نقش بر آب سازد. اين حادثه عظيم، بي شك در ياد ملت ايران خواهد ماند و غرور و سرافرازي و حماسه آفريني را در نسل هاي بعد بر جاي خواهد گذاشت.
جنگ تحميلي عراق عليه ايران 2887 روز به طول انجاميد كه طي آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت كه 793 روز حمله از سوي رزمندگان اسلام بود و 207 روز از سوي ارتش متجاوز بعثي در طول جنگ شمار 381 هزار و 680 نفر از نيروهاي دشمن كشته و يا زخمي شدند و 72 هزار نفر به اسارت نيروهاي اسلام در آمدند. در اين هشت سال 371 فروند هواپيما و 82 فروند بالگرد دشمن منهدم شد. 1700 دستگاه تانك و نفربر، 480 قبضه توپ و سه هزار و 363 دستگاه خودرو نظامي به غنيمت ايران در آمد و و پنج هزار و 758 دستگاه تانك و نفربر، 532 قبضه توپ و پنج هزار و 152 دستگاه و خودرو نظامي دشمن منهدم گرديد. مقاومت رزمندگان اسلام سبب شد تا ذخاير ارزي عراق كه در ابتداي جنگ، حدود سي ميليارد دلار بود، پس از شكست در عمليات بيت المقدس و فتح خرمشهر به صفر برسد و پس از پايان جنگ، اين كشور بيش از هفتاد ميليارد دلار بدهي داشته باشد.
در جاي جاي ميهن عزيزمان قبور پاك شهدايي هستند كه براي زيارت به آنجا از تمام نقاط كشور ميشتابند . وقتي به اين مكانهاي پاك مي رسي سر را به احترام پايين مي آوري و به آنها سلام مي كني .
اما يك سوال ! آيا ميداني كه به شهيدان بي سر چگونه سلام كني ؟
با كاروان راهيان نور روز دوم از خرمشهر عازم آبادان شديم . حدود 30 كيلو متر جلوتر به يك 2 راهي رسيديم . سر يكي از دو راهي ها روي تابلويي نوشته بود به طرف اروند كنار ( والفجر 8).
از پنجره اتوبوس بيرون را نگاه كردم نخل هاي بي سر را ديدم . با خود مي انديشيدم به راستي اين نخلها نماد چه چيزي هستند و خانه هاي بي سرو سامان و درختاني كه گويي در مقابل نخلهاي بلند قامت سر بريده ، سر تعظيم فرو نهادند .
قبل از ورود وضو خانه كوچكي بود كه زائرين وضو مي ساختند و بعد وارد اروند كنار مي شدند .جوان بسيجي در ورودي اروند كنار با قرآن و گلاب ايستاده و به زائرين خوش آمد گويي مي گفت .
ميگفت به ياد شبهاي عمليات كه بچه ها از زير قرآن رد مي شدند و با توكل به خداوند جل و اعلاء به دفاع از مملكت خود مي پرداختند.
صداي انفجار فضا را پر كرده بود . صداي ضبط شده شبهاي عمليات والفجر 8.
كنار اروند يادمان 8 شهيد گمنام دفاع مقدس است .اين شهدا با شهداي گمنام ديگر فرق مي كند. اين شهدا مانند سرور شهيدان سر در بدن نداشتند و از زمين به آسمان پرواز كردند .
ما شهدا را ديديم و شهدا خدا را .
اينجا بود كه تازه فهميدم نخل هاي بي سر براي چه بود ؟
منبع:
مهديه علي آبادي خبر نگار باشگاه خبرنگاران استان مركزي – اراك
شعر
در ره حفظ وطن ما ترك سر خواهيم كرد
حمله به هر دشمني چون شير نر خواهيم كرد
چون به بيباكي و مردي شهره دهيريم ما
در ره حق سينه خود را سپر خواهيم كرد
مردپرور خاك كردستان مرا پرورده است
وحدت اين بوم و بر را بيشتر خواهيم كرد
دشمن بيمايه را گو دل نسوزاند به ما
ما به چشم خصم ميهن نيشتر خواهيم كرد
ما كه خود از كيد بدخواهان ايران آگهيم
دوستان را از بد دشمن خبر خواهيم كرد
مرغ دانائيم و ما را جاي در اين دام نيست
چون هما هر جا كه دل خواهد سفر خواهيم كرد
درد ياران را به جان از روي رغبت ميخريم
پيروي از رهبر صاحبنظر خواهيم كرد
در پي فرمان رهبر هر زمان با جان و دل
آنچه شايد سعي و جهد پرخطر خواهيم كرد
ظاهر ما را مبين در سينه ما آتشي است
روزي اين آتشفشان را شعلهور خواهيم كرد
دشمن ايرانزمين را غرقه در خون ميكنيم
پايگاه خصم را زير و زبر خواهيم كرد
شد نمايان قدرت ما در بر اهل جهان
نام ملك مسلمين را مفتخر خواهيم كرد
شاهد ما را نگر با دشمن بيآبرو
فتح خرمشهر را مد نظر خواهيم كرد
پيرو دين محمد مخلص مولي علي
از كرامات امامان ما ظفر خواهيم كرد
شير حق ياري نمايد از دفاع مسلمين
خصم دون را زين تولي، خون جگر خواهيم كرد
با وجود رهبري دانا و آگاه و دلير
سرفرازيها به دنيا مسمر خواهيم كرد
حمله بر آزادگان ( مردوخ ) از نامردمي است
ما جدل با دشمن پرخاشگر خواهيم كرد
منبع:روزنامه جمهوري اسلامي
شاعر : ناصر يمين مردوخي كردستاني
http://www.sajed.ir/ منبع:
"فتح خرمشهر فتح خاك نيست، فتح ارزشهاي اسلامي است. خرمشهر شهر لاله هاي خونين است. خرمشهر را خدا آزاد كرد."
در خيال خرمشهر كه كنار كارون آرام نشسته بود، هيچ صداي خمپاره اي نبود. نخلستان هايش صداي چرخ هاي تانك را تا آن روز نشنيده بود، تا شهريور ماه 59 كه خرمشهر، خونين شهر شد. پس از گذشت روزهاي تاريك و پر دود اسارت، در سوم خرداد 1361 شهر از اشغال درآمد. خرمشهر نخل هاي سوخته، نخل هاي بي سر...
فتح خرمشهر (سوم خرداد 1361) در تاريخ جنگ ايران و عراق از اهميت ويژهاي برخوردار است. خبر آزادي خرمشهر آن چنان شگفتآور بود كه
در سراسر ميهن اسلامي ما مردم را به وجد آورد. با اعلام خبر فتح خرمشهر مردم ايران بسان خانوادهاي بزرگ كه فرزند از دست رفته خود را باز يافته است اشكهاي شادي و شعف خود را نثار روح شهداي حماسهآفرين صحنههاي شورانگيز اين نبرد كردند. براي پي بردن به عظمت اين نبرد حماسي كافي است بدانيم كه نيروهاي متجاوز عراق پيش از نبرد سرنوشت ساز رزمندگان ما براي آزادي خرمشهر در اطلاعيهاي به نيروهاي خود دستور داده بودند كه دفاع از خرمشهر را به منزله دفاع از بصره، بغداد و تمام شهرهاي عراق محسوب دارند. همچنين تجهيزات و امكانات دفاعي دشمن در اين منطقه نشان ميداد كه عراق خرمشهر را به عنوان نماد پيروزي خود در جنگ به حساب آورده و قصد داشته است به هر قيمت، اين شهر را در تصرف نيروهاي خويش نگهدارد.
هنگامي كه مرحله اول و دوم عمليات بيتالمقدس به پايان رسيد و رزمندگان ما در اطراف خرمشهر مستقرشدند، راديوي رژيم بعثي، ميكوشيد در تبليغات كاذب خود، حضور نيروهاي عراق را در خرمشهر به رخ بكشد تا توجيهي براي ترميم روحيه نيروهاي شكست خورده و رو به هزيمت عراق باشد. فتح خرمشهر در زماني كمتر از 24 ساعت، موجب شد كه بخش قابل توجهي از نيروهاي مهاجم عراقي به اسارت نيروهاي جمهوري اسلامي ايران درآيند.
نبرد بزرگ، سرنوشتساز و غرورآفرين بيت المقدس كه براي رها سازي خرمشهر از سلطه نيروهاي مهاجم عراقي انجام شد، از دهم ارديبهشت ماه تا چهارم خرداد ما 1360 به طول انجاميد. اين نبرد حماسي علاوه بر پايان بخشيدن به 19 ماه اشغال بخشي از حساسترين مناطق خوزستان و آزادسازي خرمشهر، ضربهاي سهمگين و كمرشكن به توان رزمي و جنگ طلبيهاي دشمن مهاجم وارد ساخت.
كوتاه سخن اينكه عمليات بيتالمقدس به عنوان برجستهترين عمليات پدآفندي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران در تاريخ نظامي 8 سال دفاع مقدس ثبت شده است.
اگر امروز در هر شهر و روستا به گلزار شهيدان گذر كنيم و تاريخ نقش بسته بر سنگرها را مرور كنيم، خواهيم ديد كه مجموعه شهيدان سوم خرداد 1360 الگويي كوچك از ملت مقاوم ايران است كه چونان سپهري پر ستاره مي درخشد. شاديهاي به ياد ماندني خودجوش و سراسري پس از
آزادسازي خرمشهر نيز برگ ديگري از اين حماسه ملي بود و نشان داد كه مردم سراسر اقطار و بلاد ايران اعم از آن كه هرگز خرمشهر را به چشم ديده باشند يا نه چگونه از شنيدن خبر اين پيروزي ساعتها به دست افشاني و پايكوبي پرداختند وهزيمت دشمن اشغالگر را از خاك ميهن جشن گرفتند.
سوم خرداد يك حماسه ملي است؛ اگر حضور ملت در صحنه جبهه هاي دفاع نبود، نه حماسه آن پيروزي تحقق مي يافت و نه حماسه حضور مردم در جشن پس از پيروزي. لذا به حق مي توان گفت پاسداشت فتح خرمشهر در گرو پاسداشت حضور مردمي در همه صحنه هاست.
بياد سوم خرداد سالروز حماسه هميشه تاريخ ايران ...آزادي خرمشهر
مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود كه ميتپيد و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادري بود كه فرزندان خويش را زير بال و پر گرفته بود و در بيپناهي پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نيز كه خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزير شدند كه به آن سوي شط خرمشهر كوچ كنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهايي بود كه جز در پازپسگيري شهر برآورده نميشد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.
خرمشهر از همان آغاز، خونينشهر شده بود. خرمشهر خونين شهر شده بود تا طلعت حقيقت از افق غربت و مظلوميت رزمآوران و بسيجيان غرقه در خون ظاهر شود. و مگر آن طلعت را جز از منظر اين آفاق ميتوان نگريست؟ آنان در غربت جنگيدند و با مظلوميت به شهادت رسيدند و پيكرهاشان زير شني تانكهاي شيطان تكه تكه شد و به آب و باد و خاك و آتش پيوست. اما? راز خون آشكار شد. راز خون را جز شهدا درنمييابند. گردش خون در رگهاي زندگي شيرين است اما ريختن آن در پاي محبوب، شيرينتر است؛ و نگو شيرينتر، بگو بسيار بسيار شيرينتر است.
راز خون در آنجاست كه همه حيات به خون وابسته است. اگر خون يعني همه حيات? و از ترك اين وابستگي دشوارتر هيچ نيست پس، بيشترين از آن كسي است كه دست به دشوارترين عمل بزند. راز خون در آنجاست كه محبوب خود را به كسي ميبخشد كه اين راز را دريابد. آن كس كه لذت
اين سوختن را چشيد در اين ماندن و بودن جز ملالت و افسردگي هيچ نمييابد.
آنان را كه از مرگ ميترسند از كربلا ميرانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند كه راه حقيقت وجود انسان را از ميان هاويه آتش جستهاند. آنان ترس را مغلوب كردهاند تا فتوت آشكار شود و راه فنا را به آنان بياموزد.
آنان را كه از مرگ ميترسند از كربلا ميرانند. وقتي كه كار آن همه دشوار شد كه ماندن در خرمشهر معناي شهادت گرفت، هنگام آن بود كه شبي عاشورايي برپا شود و كربلائيان پاي در آزموني دشوار بگذارند?
كربلا مستقر عشاق است و شهيد سيد محمد علي جهانآرا چنين كرد تا جز شايستگان كسي در آن استقرار نيابد. شايستگان، آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا آكنده است كه ترس از مرگ، جايي براي ماندن ندارد. شايستگان جاودانند؛ حكمرانان جزاير سرسبز اقيانوس بيانتهاي نور نور كه پرتوي از آن همه كهكشانهاي آسمان دوم را روشني بخشيده است.
www.irna.ir منبع:
فتح خرمشهر به روايت يك فرمانده عراقي
خبرگزاري مهر - گروه دفاع مقدس : اطلاعاتي كه از اسراي عراقي درباره جنگ تحميلي به دست آمده به روشن شدن جريانات و حوادثي كه در خلال اين جنگ اتفاق افتاده كمك شاياني كرده است. متن زير گزارش يكي از فرماندهان اسير عراقي درباره عمليات بيت المقدس است كه توسط مركز مطالعات و تحقيقات جنگ تهيه و تدوين شده است.
آمادگي عراق
پس از عمليات فتح المبين در منطقه شوش و دزفول، عراق متحمل شكست نظامي بزرگي شد؛ بنابراين، به فكر حمله آينده و قريب الوقوع نيروهاي اسلام در جنوب و منطقه اهواز و خرمشهر افتاد و اقدامات سريع و گسترده اي را براي تمركز و بسيج نيرو و نيز تهيه طرح هاي پدافندي انجام داد تا حمله نيروهاي اسلام را به شكست كشانده و انتقام عمليات فتح المبين را بگيرد. اطلاعات موجود نزد فرماندهي عراق و عكس هاي هوايي ، فعاليت هاي شناسايي گروه هاي گشتي، بالگردها، استراق سمع و افسران اطلاعاتي كه مأمور به شناسايي نيروهاي ايران بودند، حاكي از آن بود كه نيروهاي اسلام قصد انجام عمليات عبور از رود كارون در منطقه پل هالوب و منطقه كوت العبيد (طاهري) را دارند.
پيش بيني عراق از حمله نيروهاي ايران
عراق طرح تك نيروهاي اسلام را به شرح زير پيش بيني كرده بود :
الف) تك و عبور از رود كارون با فلش اصلي در منطقه كوت العبيد و پل هالوب و پيشروي به سمت جاده اهواز - خرمشهر و انهدام نيروي مستقر در غرب كارون ؛ ب) حمله با فلش فرعي به منطقه اهواز از محور پادگان حميد (منطقه لشكر 5) ؛ ج) حمله با فلش فرعي ديگر در منطقه هويزه (منطقه لشكر 6) ؛ د) بعد از كسب موفقيت در اين عمليات، عبور از منطقه كوت شيخ به سمت خرمشهر .
طرح پدافندي عراق
فرماندهي نيروهاي مسلح دستور تقويت نيروهاي خرمشهر را صادر كرد و به دنبال اين دستور يگان هايي از سپاه 1 در شمال و سپاه 2 در منطقه مياني و نيز سپاه 4 به زير امر سپاه3 كه مسئوليت منطقه جنوبي را داشتند در آمدند. هم چنين، صدام شخصاً دستوراتي به اين مضمون صادر كرد:« دفاع از خرمشهر همانند دفاع از بغداد و بصره بوده و خرمشهر تكيه گاه بصره به شمار مي رود بنابراين، بايد پيروزي در نبرد آينده را با هر قيمتي به دست آورد و نيروهاي ايراني را منهدم نمود ». هم چنين، فرماندهان به كليه نيروها تاكيد كردند كه اين آخرين نبرد است و بايد در اين عمليات مقاومت كنند تا جنگ پايان پذيرد.
گسترش نيروهاي عراق
الف) لشكر 11 پياده از شهر خرمشهر تا روستاي گصبه واقع بر رود كارون (داخل) را پدافند مي كرد. ب) لشكر 3 زرهي به دليل تحركي كه داشت در غرب جاده اهواز - خرمشهر جلوي منطقه احتمالي عبور نيروهاي اسلام مستقر و يگان هاي زرهي، مكانيزه و پياده را زير امر او قرار داده بودند. ج) لشكر 5 مكانيزه از منطقه اهواز در محل زير آب برده شده طاهري و پادگان حميد و ساختمان هاي مسكوني پدافندكردند. د) لشكر 6 زرهي در هويزه تا هور هويزه پدافند مي كرد كه چند تيپ پياده به او مأمور و در خط پدافندي اول مستقر شدند. ه) لشكر 9 زرهي مستقر در جفير به عنوان احتياط عمومي لشكر 5 مكانيزه و لشكر 6 زرهي براي انهدام و مقابله با هرگونه رخنه در مواضع دو لشكر ياد شده تعيين گرديد . و) لشكر 10 زرهي (منهاي تيپ 17 زرهي) به اضافه تيپ 24 مكانيزه احتياط لشكر 3 زرهي قرار داده شدند. ز) تيپ 23 پياده لشكر 8 با واحدهاي پياده مستقر در شلمچه به عنوان احتياط خرمشهر زير امر لشكر 11 قرار گرفتند. ح) لشكر 7 پياده به عنوان احتياط عمومي سپاه زير امر سپاه سوم قرار گرفت. ط) بعد از عبور نيروهاي اسلام، تيپ 32 نيروي مخصوص زير امر سپاه سوم . ي ) تيپ 10 زرهي نيز زير امر سپاه سوم قرار گرفت. به كليه يگان ها دستور داده شد براي جلوگيري از غافلگيري، هوشياري و آمادگي خود را حفظ كنند. نيروهايي كه مأمور پاتك بودند بايستي در كليه مناطق لشكر به طور مداوم براي بهتر انجام دادن مأموريت محوله تمرين مي كردند.
آغاز عمليات توسط نيروهاي ايران
در نخستين لحظات روز 10/2/61، نيروهاي اسلام حمله اي كه انتظار آن مي رفت از 3 محور به شرح زير بر سپاه سوم انجام دادند:
الف) نيروهاي اسلام با تلاش اصلي از منطقه طاهري، با عبور از رود كارون، نيروهاي تاخيري را پشت سر گذاشته و توانستند به جاده اهواز - خرمشهر برسند. ب) حمله با تلاش پشتيباني فرعي به جبهه لشكر 5 مكانيزه در منطقه اهواز كه نيروهاي اسلام توانستند مواضع جلويي اين منطقه را منهدم كنند، ولي به دليل مقاومت شديد نتوانستند به عمق مواضع رخنه كنند. ج) حمله با تلاش فرعي به جبهه لشكر 6 زرهي در منطقه هويزه كه نيروهاي اسلام در اين منطقه نيز نتوانستند به عمق مواضع رخنه كنند و فقط توانستند نيروهاي خط مقدم را عقب برانند.
تجزيه و تحليل عراق از وضعيت جبهه ها و اتخاذ تصميمات لازم
عراق وضعيت جبهه را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و تصميمات نظامي سريعي اتخاذ مي كند. بعد از پيشروي خوب و مؤثر نيروهاي اسلام به سمت مرزهاي بين المللي و راندن كليه نيروهاي عراقي و تمركز اغلب نيروهاي اسلام در سمت چپ جاده اهواز - خرمشهر موارد زير براي فرماندهي عراق نمايان شد.
الف) چنانچه نيروها به پيشروي خود از خاكريزهاي مرزي ادامه دهند به تنومه در بصره و نشوه خواهند رسيد و اين به اين معني است كه كليه پل هاي شط العرب را به تصرف خود در آورده است. ب) به اين ترتيب نيروهاي اسلام با پيشروي در پشت لشكر 5 مكانيزه، لشكر9 زرهي و لشكر6 زرهي آنها را محاصره و اسير نموده و سرانجام سپاه منهدم مي شود. ج) نيروهاي مستقر در خرمشهر نيز بدون درگيري به محاصره و اسارت در خواهند آمد.
بنابراين، فرماندهي عراق تصميمات زير را اتخاذ كرد : الف) عقب كشيدن لشكر 6 زرهي از محور نشوه به عراق و تخليه و انهدام شهر هويزه با مواد منفجره ؛ ب) عقب كشيدن لشكر 5 به شلمچه؛ ج) انتقال لشكر 9 به منطقه كتيبان؛ د) كليه لشكرهاي مزبور پس از انتقال به عقب براي مقابله با تعرض هاي احتمالي دشمن به پل هاي شط العرب آماده باشند؛ ه) افزايش نيروها و اصلاح موضع پدافندي در منطقه خرمشهر به سمت نيروهاي اسلام كه البته لازم است يادآوري شود خرمشهر در برابر نيروهاي اسلام به صورت نعل اسبي قرار داشت و تصميم گرفته شده بود كه كليه نيروها شهر را تخليه و به مرزهاي بين المللي انتقال يابند؛ و) صدام شخصاً تصميم گرفت نبرد در داخل خرمشهر به هر قيمتي كه تمام شود انجام گيرد.
طرح دفاعي عراق از شهر خرمشهر پس از عبور نيروهاي ايران
تنها هدف فرماندهي نيروهاي مسلح عراق حفظ و نگهداري خرمشهر به هر قيمت ممكن بود، به طوري كه در اين مورد رهنمودهايي از شخص صدام صادر شد. وي همچنين، معاون خود عزت الدوري و بعضي از اعضاي فرماندهي كشوري را براي بررسي وضعيت و آگاهي از نظرات آنان درباره نبرد آينده خرمشهر، به سپاه سوم اعزام كرد و به اين موضوع به دليل وجود نيروهاي عراقي در داخل خرمشهر كه امكان محاصره آنها وجود داشت اهميت داده شد و بهترين روش مقابله با وضعيت موجود تشخيص داده شد و هيچ كس جرئت دادن پيشنهاد عقب كشيدن نيروها را نداشت.
فرماندهي عراق به رسته مهندسي دستور داده بود پل مهندسي از نوع پي ام پي بر شط العرب در فاصله دو كيلومتري شمال جزيره ام الرصاص احداث كنند، اين پل كه آمادگي هاي نصب آن از قبل انجام شده بود در اثناي عمليات طاهري نصب گرديد.
طرح دفاعي فرماندهي عراق از خرمشهر به شرح زير بوده است :
الف) لشكر 11 پياده مسئوليت اداره عمليات را به عهده داشت. ب) سرهنگ احمد زيدان فرمانده تيپ 113 مسئول هماهنگي واحدهاي زير امر لشكر در خرمشهر بود. ج) تيپ 33 براي مقابله با رخنه هاي احتمالي در جبهه، احتياط لشكر و در خرمشهر مستقر بود (اين تيپ احتياط محلي و مستقيم خرمشهر به شمار رفته و به محض صدور دستور لشكر وارد عمل مي شد). د) شهر به وسيله نيروهاي اضافي تقويت شد. ه) جبهه يگان ها به سمت رود كارون بود و سپس به سمت اهواز قرار داده شدند، اما بعضي از واحدها براي مقابله با عبور احتمالي (با تلاش فرعي) نيروهاي اسلام در فاصله اي نزديك رود كارون همچنان باقي ماندند. و) ذخيره كردن مهمات به مقدار زياد . ز) تقويت واحدهاي توپخانه. ح) مأمور كردن تيپ 23 پياده به لشكر 11 . ط) فرماندهي كل نيروهاي مسلح عراق لشكر 7 پياده را براي بهره گيري در صورت نياز زير امر سپاه سوم قرار داد. ي) تيپ 32 نيرو مخصوص نيز به سپاه سوم مأمور شد.
خلا صه طرح پدافندي عراق از خرمشهر
الف) مقاومت و پايداري در سنگر تا آخرين گلوله و نفر دنبال شود. ب) به محض ايجاد رخنه در يكي از مواضع، تيپ 33 نيروي مخصوص موظف بود فوراً با آن مقابله كند. چنانچه رخنه گسترده بود و تيپ 33 نيروي مخصوص قادر به مقابله با آن نبود به ترتيب لشكر و سپاه نيروي احتياط خود را وارد عمل مي كردند.
طرح تك و باز پس گيري خرمشهر توسط نيروهاي ايران در 1/3/61
خلاصه طرح تك نيروهاي اسلام به شرح زير است : الف) رخنه و پيشروي به وسيله دو ستون در جبهه نيروهاي عراقي در شمال نهر عرايض كه ستون نخست: ستوني به سمت شط العرب و ستون دوم: ستوني به سمت نيروهاي مستقر در نزديك جاده اهواز - خرمشهر براي محاصره آنها بود. ب) نگهداري منطقه متصرفي بعد از موفقيت رخنه با تكيه بر نهر عرايض به عنوان يك مانع اصلي و قوي تا از شكستن محاصره توسط نيروي مستقر در شهر جلوگيري به عمل آيد. ج) نيرويي به سمت راست نهر عرايض، براي تنگ كردن حلقه محاصره و وادار كردن آنان به تسليم شدن، پيشروي نمايد. د) نيرويي به غرب نهر عرايض براي پدافند به سمت شلمچه اعزام بشود تا از رسيدن نيروهاي كمكي سپاه براي محاصره شهر جلوگيري به عمل آيد.
تك نيروهاي ايران در روز 1/3/61
الف) در ساعت 30 :13روز 1/3/61، نيروهاي اسلام تك سريع و برق آساي خود را بر جبهه تيپ 22 و تيپ 422 انجام دادند و توانستند به آساني خط را شكسته و به سرعت به جاده خرمشهر - بصره برسند. همچنين، پيشتازان اين نيروها به نزديك پل نو و قرارگاه تيپ 33 كه گردان 9 و گردان 10 را اعزام كرده بود، رسيدند و توانستند كليه نيروهاي تاخيري و تعويقي را منهدم كنند به طوري كه قرارگاه تيپ 33 به عقب نشيني به سمت شط العرب وادار شد.
ب) لشكر 11 فوراً به تيپ ها براي اجراي طرح از پيش تعيين شده درباره دفاع از خرمشهر دستوراتي صادر كرد، ولي بدون نتيجه ماند و نيروهاي اسلام توانستند بخش عظيمي از تيپ هاي 22 و 422 را منهدم و پيشروي خود را به سمت شط العرب ادامه دهند.
ج) گزارش هاي واصله از تيپ ها دقيق و واضح نبود. تيپ 33 به گردان 9 دستور داد كه گروه هاي گشتي را به عقب برگرداند، اما اين گروه ها از نقطه رهايي واقع در منطقه گردان 1 تيپ 48 حدود ده تا دوازده كيلومتر دور گشتند كه اين امر به تيپ گزارش شد و تيپ فوراً به گردان 10 كه در پادگان دژ به عنوان احتياط گردان 9 مستقر بود براي مقابله با رخنه ايجاد شده در جبهه دستور حركت داد گردان 10 به سمت قرارگاه تيپ حركت كرد، ولي به علت تاريكي و آشنا نبودن فرمانده جديد آن كه چند روزي بيش از انتصاب وي به اين سمت نگذشته بود، نتوانست مأموريت خود را انجام دهد و در بامداد روز 2/3/61 در قسمت غرب ساختمان هاي مسكوني (پيش ساخته) در محاصره كامل قرار گرفت و مجبور شد خود را به نيروهاي اسلام تسليم كند، اما گردان 9 توانست يك گروهان به علاوه يك دسته به پادگان دژ اعزام دارد تا منتظر بازگشت گروه هاي گشتي شوند و خود را براي مأموريت آينده آماده كند.
د) پس از بازگشت گروه هاي گشتي، گردان به سمت پادگان دژ حركت كرد و با توجه به تماس بي سيمي خوبي كه با قرارگاه برقرار بود، وضعيت به تيپ گزارش داده شد. هم چنان وضعيت براي اغلب يگان ها به دليل آشنا نبودن با محورهاي پيشروي و اماكن متصرفي نيروهاي اسلام نامشخص بود واين كه آيا تردد از جاده خرمشهر به سمت پل نو توسط نيروهاي خودي انجام مي گيرد. در ساعت 05:30 روز 2/3/61، گردان 10 گزارش داد كه در منطقه نزديك مواضع توپخانه و ساختمان هاي مسكوني در ميان نخلستان هاي پراكنده محاصره شده و بعد از تسليم نيروها قادر به انجام كاري نمي باشد. با تسليم شدن گردان 10، مشخص شد كه نيروهاي اسلام بر جاده خرمشهر تا قرارگاه تيپ 33 كنترل دارند و پل نو و قرارگاه تيپ 33 نيز به دست اين نيروها سقوط كرده و روشن شد كه نيروهاي اسلام به طور كامل بر نهر عرايض مسلط و حلقه محاصره را بر نيروهاي عراق تثبيت كرده است. در اين حين تماس با قرارگاه تيپ قطع شد تا پايان نبرد اين وضع ادامه پيدا كرد و اين مسئله به دليل به اسارت در آمدن نيروهاي گردان 10 بود كه باعث تغيير فركانس ها شد و علي رغم آن، تماس هم چنان قطع بود.
ه) ما از داخل پادگان دژ مشاهده كرديم كه يگان هاي عراقي به سمت خرمشهر در حركت بودند و دليل آن را نمي دانستيم. شخصاً با قرارگاه تيپ 113 تماس گرفتم آنها اعلام كردند لشكر به يگان ها دستور عقب نشيني به داخل شهر داده است اين تصميم بسيار اشتباه بود؛ زيرا، يگان ها در داخل شهر متراكم و كنترل آنان دشوار مي شد و چنانچه نيروها به دليل وجود مهمات و تداركات در مواضع خود باقي مي ماندند، كنترل آنان نيز آسان مي شد. اين تصميم را مي توان يكي از اشتباهات اصلي فرماندهي عراق در نبردهاي خرمشهر به حساب آورد.
و) در ساعت 00:9 سرهنگ احمد زيدان فرمانده تيپ 113 و فرمانده نيروهاي مستقر در خرمشهر، بنا به دستور لشكر 11 دستور داد كه منطقه بندر براي انجام حمله و شكستن محاصره شناسايي شد. سرهنگ احمد زيدان كنترل خود را از دست داده و دستپاچه شده بود و حتي درحين شناسايي بندر به طور آشكار معلوم شد كه وي در حال شناسايي و جستجوي محلي براي عبور از اروندرود است. در ساعت 00:15 سرهنگ احمد زيدان دستورات لشكر را به نيروهايي كه به طور انباشته و فشرده تجمع كرده بودند (به طور غيرقابل وصفي كپه شده بودند) ابلاغ كرد. همچنين، شنيديم كه ايشان در داخل يكي از ميادين مين خرمشهر رفته و سرهنگ ستاد خميس مخيلف، فرمانده تيپ 48، به جاي وي منصوب شده است. نيمه شب 2/3/61، تمام يگان ها داخل بندر بودند.
ز) در ساعت 00:8 روز 3/3/61، لشكر 7 پشتيباني در منطقه شلمچه پاتك كرد، ولي با شكست روبه رو شد. همچنين، از نيروهاي عراقي محاصره شده در شهر خواسته شد براي شكستن محاصره، از بندر به سمت قصر شيخ خزعل اقدام به حمله كنند، ولي با پاتك نامنظم به دليل وجود نهر عرايض و اجراي آتش انبوه سلاح ها با شكست روبه رو شد و نيروهاي عراقي متحمل تلفات زيادي شدند.
ح) نيروهاي اسلام حلقه محاصره را در منطقه بندر تنگ تر كردند به طوري كه تا دروازه بندر رسيدند در اين حال، تمامي مهمات نيروهاي عراقي كه در موقع عقب نشيني از مواضعشان با خود حمل كرده بودند تمام شده و هزاران نفر خود را تسليم نيروهاي اسلام كردند.
ط) فرماندهي عراق، سرتيپ ستاد سعيد محمد فتحي را از سمت فرماندهي لشكر 11 بركنار و هدايت عمليات به عهده سرلشكر ستاد قدوري الدوري، دبير فرماندهي كل نيروهاي مسلح، واگذار شد. وي از نيروهاي عراقي خواست مقاومت كند و قول داد كه نيروهاي المنصور با پشتيباني نيروهاي زرهي در حال پيشروي به سمت خرمشهر مي باشند، ولي اين اظهارات به طور كلي نادرست بود.
ي) وضعيت به همين صورت ادامه داشت و هزاران نفر از جمله فرماندهان تيپ ها و گردان ها در قرارگاه نيروهاي كماندويي موجود در بندر گرد آمدند كه ترس، اضطراب و دستپاچگي همه را در بر گرفته بود و توپخانه نيروهاي اسلام به اجراي آتش خود ادامه مي داد كه باعث كشته و زخمي شدن ده ها نفر (به طوري كه از درد مي ناليدند) شد. در ساعت 00:18 روز 3/3/61، نيروهاي اسلام موفق شدند بندر را تصرف كنند و هزاران نفر از نيروها و فرماندهان عراقي كه در محاصره بودند را به اسارت در آوردند و به اين ترتيب تصرف بندر خرمشهر پايان يافت.
درس هاي آموزنده از نگاه اسيران عراقي
اشتباهات ايران
الف) عدم بهره برداري از فرصت هاي به دست آمده در جريان نبردها. براي نمونه، بعد از انهدام تيپ 18 زرهي و تيپ 24 مكانيزه در روز 19/2/61، مي توانستند به سوي خرمشهر و شلمچه پيشروي كنند و اغلب يگان هاي سپاه سوم را محاصره كنند، ولي از اين فرصت استفاده مناسبي براي گرفتن اسير بيشتر نشد. ب) عدم حفظ دور تك، نيروي مهاجم بعد از وارد آوردن خسارات فراوان به دشمن بايد از ضعف، دستپاچگي و اضطراب فرماندهان و نيروها استفاده مي كرد و تك خود را براي انهدام هرچه بيشتر يگان هاي دشمن به طور گسترده تري ادامه مي داد. ج) ترديد در اتخاذ تصميمات متهورانه و قاطع كه در اين نبرد به طور آشكار مشاهده شد چرا كه مي توانستند بعد از انهدام كامل نيروهاي عراق، تصميمات متهورانه همراه با اقدام نظامي اتخاذ كنند. همچنين مي توانستند ماشين جنگي عراق را در شرايطي كه وضعيت نظامي از دست فرماندهي عراق خارج شده بود منهدم كنند؛ زيرا، قادر بودند از آن شرايط خوب و مناسبي كه به دست آوردن آن در آينده مشكل مي بود استفاده كنند. د) فقدان نيروهاي تقويتي و احتياط تا در شرايط مناسب توسط فرماندهي نيروهاي اسلام وارد عمل شود. ه) عدم حفاظت اطلاعات درباره تمركز نيروها باعث لو رفتن طرح هاي زيادي از سوي نيروهاي اسلام شده بود. و) نيروهاي اسلام احتياج به كنترل زياد بر يگان ها ، جبهه و تردد افراد و خودروها داشتند.
اشتباهات عراق
الف) عراق مي توانست به نيروهاي اسلام فرصت پيشروي به سمت (عراق) داخل را داده و سپس آنان را به وسيله لشكر 6 زرهي و لشكر 5 مكانيزه محاصره و دور زند، ولي دستپاچگي آشكار فرماندهي باعث شد از اتخاذ آسان ترين تصميمات باز ماند. ب) فرماندهان جرئت كافي براي اتخاذ تصميمات متهورانه نداشتند. ج) اغلب تصميمات و دستورات مركز بدون محاسبه و دور از واقعيت موجود در صحنه نبرد بود. د) عراق مي توانست نيروهاي خرمشهر ( نيروهاي عراقي ) را به مرزهاي بين المللي بكشد و آنان را از مشكلي كه قبل از نبرد اتفاق افتاد رها كند. ه) عراق مي توانست با لشكرهاي 6 - 5 - 9 به سمت نيروهاي عبور كننده اسلام پاتك كند و عمليات عبور را به شكست كشاند. و) پايين بودن روحيه ها و عدم تمايل بيشتر افسران ، درجه داران و سربازان به جنگ ، به نيروهاي اسلام كمك شاياني كرد.
نقاط مثبت ايران
الف) بالا بودن روحيه نيروهاي اسلام ؛ ب) طرح تك نيروها بسيار خوب و منسجم بوده است؛ ج) بهترين (شگفت ترين) اقدام ايران در عمليات بيت المقدس طرح تك به خرمشهر و در نظر داشتن نهر عرايض براي استفاده از آن در هنگام تك و محاصره نيروهاي عراقي در منطقه قبل از پل احداثي بر شط العرب بود كه به محروم ساختن نيروهاي عراقي در استفاده از پل منجر گرديد، با توجه به اين كه قبل از عمليات خرمشهر نيروهاي اسلام براي محاصره نيروهاي عراقي رخنه اي در نزديكي مرزهاي بين المللي انجام دادند، ولي موفق نشدند؛ د) مقاومت و پايداري نيروهاي اسلام باعث شكست كليه اقدامات عراق شد.
http://www.mehrnews.com/fa منبع:
مراحل مختلف هماهنگي و تعامل بين رزمندگان، در دوران دفاع مقدس به طور كلي در طول هشت سال دفاع مقدس،سه دوره متفاوت و اساسي – به لحاظ الگوي تعامل و همكاري في مابين ارتش و سپاه – در سيستم فرماندهي و مديريت دفاعي جمهوري اسلامي ايران وجود داشته است.
سرلشكر پاسدار غلامعلي رشيد (جانشين رييس ستاد كل نيروهاي مسلح) در يك جمع بندي كلي، ضمن تشريح چگونگي ايجاد هماهنگي بين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران (ارتش و سپاه) در سالهاي دفاع مقدس، اين تعامل و هماهنگي ها را به سه دوره مشخص (به شرح زير) تقسيم بندي كرده است:
دوره اول (حاكميت تفكر بني صدر)
اولين دوره فرماندهي و مديريت رزمندگان اسلام در دفاع مقدس؛ از آغاز جنگ تحميلي تا زمان سقوط و فرار بني صدر (يعني 10 ماهه اول جنگ) است.
در اين مدت، ارتش جمهوري اسلامي ايران مسووليت مستقيم فرماندهي و اداره امور جنگ و هدايت عمليات در صحنه هاي نبرد را عهده دار بود.
اين دوره كه از شهريور ماه سال 1359 تا پايان خرداد سال 1360 را در برمي گيرد سپاه پاسداران هيچ نقشي در فرماندهي و هدايت عمليات رزمندگان در صحنه هاي جنگ را نداشت.
اساسا اين مقطع، دوره اي بود كه به لحاظ استراتژي و تفكر بني صدر، سپاه پاسداران و نيروهاي مردمي و حزب الهي نقشي نداشتند. چون هدف اصلي بني صدر، حذف رقيب (يعني سپاه پاسداران) از عرصه مسائل سياسي بود.
حضور سپاه پاسداران و جدي گرفتن نقش اين نيروي تازه نفس در جنگ و دفاع، خلاف مباني فكري و استراتژي بني صدر بود. لذا عمده عقب نشيني ها و شكست ها و اينكه در آن زمان هيچ عمليات بزرگ و منطقي عليه نيروهاي م***** صورت نگرفت، از عملكرد اين دوره است.
دوره دوم (اجراي الگوي دو فرماندهي)
اين دوره از مهرماه سال 1360 تا پايان 1363 است. كه تقريبا براي مدت سه الي سه و نيم سال، سيستم دفاعي و عملياتي جمهوري اسلامي ايران، است. يعني در اين دوره سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي ايران، تعامل و همكاري متقابل و مشتركي داشتند و اساسا "الگوي دو فرماندهي" حاكم بود. هيچ نيرويي (ارتش و سپاه) بر ديگري فرماندهي نداشت، جز در صحنه عمليات و در رده "گردان" كه سپاه پاسداران فرمانده و ميدان دار جنگ بود.
در همين راستا، توافقي في مابين امير شهيد علي صياد شيرازي (فرمانده وقت نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران) و سردار محسن رضايي (فرمانده وقت كل سپاه پاسداران) به عمل آمد و اين توافقنامه در تاريخ 6/12/60 (يعني 21 روز قبل از آغاز عمليات فتح المبين) تنظيم و امضاء شد و برابر مفاد "بند پنجم" اين توافقنامه با دو امضاء (امير شهيد صياد شيرازي و سردار محسن رضايي) تصويب و جهت اجرا ابلاغ گرديد. لازم به ذكر است، تصور اين سند مهم و باارزش، در يگان هاي ذيربط ارتش و سپاه پاسداران، موجود است.
همچنين در اواخر سال 1361، موضوع ايجاد قرارگاه مركزي خاتم الانبياء(ص) (به عنوان مركز فرماندهي عمليات) مطرح شد، و نام مبارك خاتم الانبياء(ص) توسط سردار "غلامعلي رشيد" براي اين قرارگاه پيشنهاد گرديد.
پيش از فعال شدن قرارگاه مركزي خاتم الانبياء(ص)،خصوصا در سال دوم جنگ (از مهر ماه سال 1360 تا دي ماه 1361) عمليات هاي پيروزمند چهارگانه اي (شامل: ثامن الائمه(ع)، طريق القدس، فتح المبين و بيت المقدس) به طور مشترك توسط رزمندگان ارتش و سپاه پاسداران اجرا شد. عمليات رزمندگان در اين دوره،تحت نظارت "قرارگاه مركزي كربلا" انجام مي شد و اين قرارگاه نيز تحت فرماندهي و هدايت مشترك "ارتش و سپاه" عمل مي كرد.
در همين زمينه،در كتاب عمليات طريق القدس(ص 89)، از انتشارات سازمان حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس ارتش جمهوري اسلامي ايران (چاپ اول 79) چنين آمده است:
"سرهنگ علي صياد شيرازي (فرمانده وقت نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران) به عملكرد سپاه پاسداران اعتقاد فراوان داشت و همكاري ارتش و سپاه را تركيب مقدس نيروهاي اسلام مي ناميد.
لذا در روز 7/9/60 - يعني يك روز قبل از اجراي عمليات طريق القدس – طي امريه اي كه فرماندهي نيروي زميني ارتش و قرارگاه عملياتي كربلا 1 (طريق القدس) ابلاغ كرد و قسمت هايي از آن عينا درج مي شود، مسئله هماهنگي (به ويژه هماهنگي در تصميم گيري ها) را مشخص كرده اند.
امير شهيد صياد شيرازي مي گويد: نكاتي كه برمبناي تصميم گيري هاي جلسه مشترك مركب از فرماندهان نظامي سپاه پاسداران در حضور من و فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي "برادر محسن رضايي" به عمل آمده به اين شرح ابلاغ مي گردد:
نحوه فرماندهي يگان ها
الف: فرماندهي نيروهاي هجوم كننده كه اكثرا برادران سپاه پاسداران بوده و يا تركيبي از پياده ارتش و سپاه بوده، به عهده برادران سپاه است.
ب: فرماندهي نيروهاي زرهي و مكانيزه به عهده فرماندهي نظامي خود بوده ولي بايد طبق تدبير عملياتي، به موازات پيشروي نيروهاي هجومي، در نگهداري زمين هاي پاكسازي شده و پشتيباني يگان هاي در خط، كوشش كند.
پ: فرماندهي عمومي يگان هاي عمل كننده در محدوده تيپ هاي 1 و2 زرهي (لشكر 16) و تيپ 3 زرهي (لشكر 92)،به عهده فرمانده تيپ هاي مربوطه است.
دوره سوم (استقلال عمل ارتش و سپاه)
در اين دوره، سيستم فرماندهي و اداره امور جنگ و دفاع، در ارتش جمهوري اسلامي ايران و سپاه پاسداران كاملا جداگانه و مستقل بود. ارتش و سپاه حتي در مناطق و صحنه هاي عملياتي نيز جدا از هم، با نيروهاي دشمن مي جنگيدند. اين دوره و روش فرماندهي و اجراي عمليات عليه دشمن، "از آغاز سال 64 تا پايان جنگ" به مدت "سه و نيم سال" اجرا شد.
در اين دوره از سيكل مديريت و فرماندهي رزمندگان اسلام، حاكم بوده است. همانند زمان اجراي عمليات والفجر 8 (آزادسازي بندر فاو عراق) كه سپاه پاسداران به طور مستقل مي جنگيد و ارتش نيز در منطقه شلمچه به جنگ با م*****ين مي پرداخت.
همچنين اجراي عمليات "كربلاي 5" كه به طور مستقل توسط سازمان رزم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در جنوب اجرا مي شد؛ ارتش نيز در زمين ديگري از مناطق غرب كشور، عملياتي تحت عنوان "كربلاي 6 را اجرا مي كرد. بنابراين در اين دوره، پيروزي هاي درخشان توسط مدافعان ايران اسلامي (اعم از ارتش و سپاه) كسب شد.
لازم به ذكر است، طي دوره سوم تعامل و هماهنگي بين ارتش و سپاه در دوران دفاع مقدس، قرارگاه مركزي خاتم الانبياء(ص) حضور فعال داشت و در مواقع لزوم به ارتش جمهوري اسلامي ايران و سپاه پاسداران دستور مي داد كه در رابطه با موضوعات مختلف، به يكديگر كمك كنند و اين كمك ها نيز صورت مي گرفت، از جمله در امور:
- شناسايي محورها و مناطق عملياتي دشمن؛ جمع آوري و ارائه اطلاعات لازم به نيروي عمل كننده
- تهيه و اجراي آتش پشتيباني رزمندگان، در زمان عمليات عليه دشمن
- اجراي اقدامات مربوط به خنثي سازي و پاكسازي ميادين مين
- تامين يا كمك در جهت ارائه خدمات درماني و بهداري
- تامين يا كمك در جهت انجام عمليات مهندسي رزمي
- واگذاري بخش هايي از امكانات موردنياز يگان ها و
جدول موضوعي عملياتها به همراه تاريخ و منطقه عملياتي | ![]() |
---|
جبهه جنوب، موقعيت : غرب دزفول ----- تاريخ : 23/7/1359 | عمليات پل نادري |
جبهه جنوب، موقعيت : شرق سوسنگرد ------ تاريخ : 26/8/1359 | عمليات سوسنگرد |
جبهه جنوب، موقعيت : جنوب كرخه كور، هويزه --- تاريخ : 15 تا 18/10/1359 | عمليات نصر |
جبهه غرب، موقعيت : غرب صالح آباد -- تاريخ : 19/10 تا 20/11/1359 | عمليات ضربت ذوالفقار |
جبهه جنوب، موقعيت : شمال آبادان ----- تاريخ : 20/10/1359 | عمليات توكل |
جبهه غرب، موقعيت : غرب سرپل ذهاب ----- تاريخ : 1 تا 9/2/1360 | عمليات بازي دراز |
جبهه جنوب، موقعيت : شمال سوسنگرد ---- تاريخ : 13/2 تا 5/3/1360 | عمليات امام علي (عليه |
جبهه جنوب، موقعيت : جنوب دارخوئين --- تاريخ : 21 تا 25/3/1360 | عمليات فرمانده كل قوا |
جبهه غرب، موقعيت : شمال سرپل ذهاب --- تاريخ : 11 تا 16/6/1360 | عمليات رجايي و باهنر |
جبهه جنوب، موقعيت : شمال آبادان - تاريخ : 5/7/1360 | عمليات ثامن الائمه |
جبهه جنوب، موقعيت : غرب سوسنگرد - تاريخ : 8 تا 15/9/1360 | عمليات طريق القدس |
جبهه غرب، موقعيت : شمال گيلان غرب و جنوب سرپل ذهاب - تاريخ : 20/9 تا 6/10/1360 | عمليات مطلع الفجر |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب و شمال نوسود - تاريخ : 12 و 13/10/1360 | عمليات محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله) |
جبهه جنوب، موقعيت : غرب شوش و دزفول - تاريخ : 2 تا 10/1/1360 | عمليات فتح المبين |
جبهه جنوب، موقعيت : غرب كارون - تاريخ : 10/2 تا 3/3/1361 | عمليات بيت المقدس |
جبهه جنوب، موقعيت : شرق بصره - تاريخ : 22/4 تا 7/5/1361 | عمليات رمضان |
جبهه غرب، موقعيت : غرب سومار - تاريخ : 9 تا 13/7/1361 | عمليات مسلم بن عقيل |
جبهه جنوب، موقعيت : جنوب موسيان - تاريخ : 10 تا 20/8/1361 | عمليات محرم |
جبهه جنوب، موقعيت : جنوب فكه - تاريخ : 17 تا 21/11/1361 | عمليات والفجر مقدماتي |
جبهه جنوب، موقعيت : شمال فكه - تاريخ : 21 تا 28/1/1362 | عمليات والفجر 1 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب پيرانشهر - تاريخ : 29/4 تا 13/5/1362 | عمليات والفجر 2 |
جبهه غرب، موقعيت : مهران - تاريخ : 7 تا 20/5/1362 | عمليات والفجر 3 |
شمال غرب، موقعيت : شمال مريوان - تاريخ : 27/7 تا 30/8/1362 جبهه | عمليات والفجر4 |
جبهه جنوب، موقعيت : هورالهويزه - تاريخ : 3 تا 22/12/1362 | عمليات خيبر |
جبهه غرب، موقعيت : جنوب سومار - تاريخ : 26 تا 30/7/1363 | عمليات عاشورا |
جبهه جنوب، موقعيت : هورالهويزه - تاريخ : 19 تا 26/12/1363 | عمليات بدر |
جبهه شمال غرب، موقعيت : امتداد مرز استان آذربايجان و عراق - تاريخ : 24/4 تا 18/6/1364 | عمليات قادر |
جبهه جنوب، موقعيت : جنوب آبادان - تاريخ : 20/11/1364 تا 9/2/1365 | عمليات والفجر 8 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : شرق سليمانيه - تاريخ : 5 تا 9/12/1364 | عمليات والفجر 9 |
جبهه غرب، موقعيت : مهران - تاريخ : 9 تا 19/4/1365 | عمليات كربلاي ۱ |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب پادگان حاج عمران - تاريخ : 10 و 11/6/1365 | عمليات كربلاي 2 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : كركوك - تاريخ : 19 و 20/7/1365 | عمليات فتح 1 |
جبهه جنوب، موقعيت : جنوب و غرب خرمشهر - تاريخ : 3 تا 5/10/1365 | عمليات كربلاي 4 |
جبهه جنوب، موقعيت : شلمچه - تاريخ : 19/10 تاغ 4/12/1365 | عمليات كربلاي 5 |
جبهه جنوب، موقعيت : شلمچه - تاريخ : 3 تا 13/12/1365 | عمليات تكميلي كربلاي 5 |
جبهه غرب، موقعيت : نفت شهر - تاريخ : 23 و 24/10/1365 | عمليات كربلاي 6 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب پادگان حاج عمران – تاريخ : 13 تا 17/12/1365 | عمليات كربلاي 7 |
جبهه جنوب، موقعيت : شلمچه - تاريخ : 18 تا 22/1/1366 | عمليات كربلاي 8 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : شمال سليمانيه - تاريخ : 25/1 تا 5/2/1366 | عمليات كربلاي 10 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : شمال سليمانيه - تاريخ : 21/3 تا 5/4/1366 | عمليات نصر 4 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب سردشت - تاريخ : 14 و 15/5/1366 | عمليات نصر 7 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب ماووت - تاريخ : 29/8 تا 5/9/1366 | عمليات نصر 8 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب ماووت - تاريخ : 15/10 تا 2/11/1366 | عمليات بيت المقدس 2 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : جنوب ماووت - تاريخ : 24 تا 29/12/1366 | عمليات بيت المقدس 3 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب نوسود - تاريخ : 24 تا 29/12/1366 | عمليات والفجر 10 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : جنوب درياچه دربنديخان - تاريخ : 5 تا 9/1/1367 | عمليات بيت المقدس 4 |
جبهه شمال غرب، موقعيت : غرب ماووت - تاريخ : 26 و 27/2/1367 | عمليات بيت المقدس 6 |
جبهه جنوب، موقعيت : شلمچه - تاريخ : 22 تا 25/3/1367 | عمليات بيت المقدس 7 |
شما ميدانيد كه اين جنگ بين ايران و بعثيان عراق جنگ بين اسلام و كفر و قرآن كريم و الحاد است از اين جهت بر همه شما و ما مسلمانان جهان لازم است كه از اسلام عزيز و قرآن كريم دفاع كنيم و اين خيانتكاران را به جهنم بفرستيم. شما برادران ارتشي و غيرارتشي و همه قواي مسلح... از شيطانهاي بزرگ و كوچك نهراسيد و براي دفاع از اسلام و كشورهاي اسلامي بپا خيزيد. خداوند با شماست.
هر روز ما در جنگ بركاتي داشتهايم كه در همه صحنهها از آن بهره جستهايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهايم ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهايم. ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زدهايم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختهايم. ما در جنگ به اين نتيجه رسيديم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جنگ ريشههاي انقلاب پربار اسلاميمان را محكم كرديم. ما در جنگ حس برادري و وطندوستي را در نهاد يكايك مردممان باور كرديم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ميتوان ساليان سال دفاع كرد.
در اين عمليات كه منجر به خارج شدن آبادان از محاصره كامل رژيم بعثي شد امام فرمودند: من منتظرم كه اين حصر آبادان از بين برود و هشدار ميدهم به پاسداران، قواي انتظامي و فرماندهان انتظامي كه بايد اين حصر شكسته بشود.»
در اين عمليات كه امام از آن به عنوان فتح الفتوح ياد كردند، شهر بستان و 250 كيلومتر مربع از خاك كشورمان آزاد شد. امام بعد از عمليات طريق القدس فرمودند: «آنچه براي اينجانب غرورانگيز و افتخارآفرين است روحيه بزرگ و قلوب سرشار از ايمان و روح شهادتطلبي اين عزيزاني كه سربازان حقيقي وليالله الاعظم ارواحنا فداه هستند ميباشد و اين است فتح الفتوح.»
در اين عمليات كه بخش وسيعي از خاك كشورمان آزاد و شهرهايي از تيررس توپخانه دشمن بعثي خارج شد 15هزار عراقي اسير شدند. امام در اين رابطه فرمودند: «پيروزي عظيمي كه رزمندگان شجاع و متعهد ما... در فتحالمبين به دست آوردند كه همه جهان آن را با تمام كوشش تاكنون نتوانسته عرضه كنند... و آنچنان شكست آشكاري به دشمن وارد كرد كه در تاريخ جنگ بينظير و كمنظير بوده است آيا در ظرف يك هفته، بيش از 15 هزار اسير و هزاران مقتول و هزاران مجروح و آن همه غنائم جنگي امري عادي است؟»
در 27 تير 1367 اين قطعنامه كه حاوي آتشبس بود توسط امام پذيرفته شد، امام فرمودند: «قبول قطعنامه از طرف جمهوري اسلامي ايران به معناي حل مساله جنگ نيست با اعلام اين تصميم حربه تبليغات جهانخواران عليه ما كند شده است، ما خواستيم به دنيا ثابت كنيم كه صدام معتقد به مجامع بينالمللي نيست.
امام خطاب به منافقين كه در اين عمليات تار و مار شدند فرمود: ننگتان باد اي تفالههاي شيطان و عارتان باد اي خود فروختگان به جنايتكاران بينالمللي كه در سوراخها خزيده و در مقابل ملتي كه در برابر قدرتها برخاسته است به خرابكاريهايي جاهلانه پرداختهايد.
«اينجانب به نويسندگان و گويندگان و تحليلگران و نقاشان و همهي هنرمندان پيشنهاد ميكنم تا هميشه به خصوص در اين هفته (دفاع مقدس) آنچه در توان دارند در طبق اخلاص گذاشته و تقديم به اين سلحشوران عظمتآفرين و ملت ايران و اسلام بزرگ نمايند، و بدين ترتيب به گوشهاي از وظيفه اسلامي، انساني، ملي، ميهني خود عمل نمايند
تبليغات و رسانه هادر 8 سال دفاع مقدس نقش بسيار مهمي را ايفا كردند
سپاه نيوز: مسئول حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه قمر بني هاشم(ع) درجمع مسئولين روابط عمومي و تبليغات سپاه استان و نواحي تابعه گفت: تبليغات و رسانه هادر 8 سال دفاع مقدس نقش بسيار مهمي را ايفا كردند و توانستند به خوبي مسئوليت خود را ايفا كنند.
به گزارش سپاه نيوز؛ حجت الاسلام حسنعلي موذني با تأكيد بر اين كه تبليغات و اطلاع رساني ريشه هاي عميقي در فرهنگ ديني و اسلامي دارد ياد آور شد: در دنياي پيشرفته امروز اطلاع رساني از ضروري ترين و اصلي ترين عوامل توسعه كشور محسوب مي شود. وي استفاده از ابزار نوين اطلاع رساني را موجب اثر بخش و كارآمدي بخش هاي مختلف سازمان يا اداره بويژه روابط عمومي ها دانست و يادآور شد: روابط عمومي ها مي توانند نقش مفيد و حضور موثري در رفع مسائل و مشكلات داشته باشند.
حجت الاسلام موذني با اشاره به جنگ نرم و شبيخون فرهنگي دشمن وظيفه روابط عمومي و تبليغات را در مقابله با اين تهاجم بسيار بزرگ ومهم ارزيابي كرد و افزود: دشمن با ترفندهاي مختلف به دنبال مقابله با نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران است و در اين راستا از همه ترفندها مي كند .
وي ايجاد وحدت، اميد، دل گرمي را از ديگر وظايف روابط عمومي ها دانست و گفت: جنگ نرم دشمن پايان پذير نيست و ما همه بايد آماده مقابله با ترفند هاي مختلف دشمن باشيم
ملت ايران در دفاع مقدس عاليترين جلوههاي ايثار را به نمايش گذاشتند
سپاه نيوز: معاون سياسي امنيتي استاندار ايلام گفت: ملت ايران در دوران دفاع مقدس عاليترين جلوههاي ايثار را به نمايش گذاشتند.
به گزارش سپاه نيوز؛ حجتالاسلام صحبتالله رحماني در نشست اعضاي ستاد بزرگداشت هفته دفاع مقدس اظهار داشت: ايثار رزمندگان، انقلاب اسلامي را به اوج افتخار رسانيده است.
وي ادامه داد: اكنون اقتدار ايران اسلامي مديون دلاورمرديهاي رزمندگان اسلام است، پس بايد با تاسي و الگوگيري از راه شهدا راه مستقيم و سعادتمندانه را در اين برهه از زمان شناسايي كرد.
اين مسئول اضافه كرد: شهدا با نثار جان خود به عنوان عزيزترين داشته، در برابر ظلم و تجاوز دشمنان اسلام قد علم كرده و در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نبودند. رحماني تصريح كرد: اجراي ويژه برنامههاي فرهنگي مانند يادواره شهدا گامي در راستاي ترويج فرهنگ ايثار و شهادت بوده كه در جاي خود قابل تقدير است.
وي از دستاندركاران برپايي يادوارههاي شهدا و آيينهاي بزرگداشت هفته دفاع مقدس تقدير كرد و افزود: بايد متوليان فرهنگي جامعه اجراي برنامههاي فرهنگي در اين بخش را در اولويت كاري خود قرار دهند.
اين مسئول اضافه كرد: برپايي يادواره شهدا در راستاي ارج نهادن به مقام شامخ آنان و خانوادههاي معظم شاهد است.
رحماني تصريح كرد: شهدا حق بزرگي به گردن همه ملت ايران اسلامي داشته و بايد تك تك مردم دين خود را نسبت به شهدا ادا كنند.
معاون سياسي امنيتي استاندار ايلام گفت: دوران دفاع مقدس ماندگارترين، شورانگيزترين و ارزشمندترين افتخار ملت و نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران است. وي ادامه داد: در دوران دفاع مقدس ملت سرافراز ايران اسلامي توانستند با تكيه به خداوند و رهبري امام خميني (ره) برتمام مشكلات فائق آمده و دشمنان متجاوز را از سرزمين مقدس جمهوري اسلامي خارج كنند.
اين مسئول اضافه كرد: اكنون نظام مقدس جمهوري اسلامي در بهترين شرايط ممكن و با اقتدار كامل در جهان شناخته شده است.
رحماني تصريح كرد: اين موفقيت بزرگ حاصل رهبري داهيانه مقام معظم رهبري و اتحاد و همدلي ملت ايران اسلامي است.
سيد روح الله خمينى
پيشينه تاريخي
سال 1320 ه . ق از نيمه مي گذشت خيانت و سر سپردگي سلاطين قاجار و همزماني آن با دخالتهاي آشكار دولت انگليس و روسيه تزاري در ايران دردناكترين شرايط را پديد آورده بود .بخشهاي وسيعي از خاك ميهن اسلامي طي قراردادهاي ننگين به بيگانگان واگذار شده و در داخل كشور نيز ناامني و بي عدالتي و فساد حكومت بيداد مي كرد. فتواي روحاني بزرگ و مجاهد آيت الله العظمي شيرازي در نهضت تنباكو و فريادهاي اصلاح طلبانه سيد جمال الدين اسدآبادي و قيامهاي علما در ايران و نجف عليه استعمار انگليس ، اقتدار روحانيت اسلام را آشكار ساخته بود. دولت بريتانيا كانون خطر را شناخته بود از اين رو موجي از روحانيت ستيزي و سياست زدائي از دين ، با انواع شيوه ها به راه افتاد و در اين ميان فراماسونرها و غربزدگان نوظهور تحت لواي روشنفكري آتش بيار اين معركه در داخل كشور بودند. مظفرالدين شاه قاجار نيز كه پايگاهي براي خود در مردمش نمي ديد چشم اميد به دربار روس و انگليس دوخته بود
از ولادت تا هجرت به قم
در چنان شرايطي در روز بيستم جمادي الثاني 1320 ه . ق مطابق با 30 شهريور 1281 ه . ش ( 24 سپتامبر 1902 م ) در شهرستان خمين از توابع استان مركزي ايران در خانواده اي اهل علم و در خانداني از سلاله زهراي اطهر سلام ا... عليها روح ا... الموسوي الخميني تولد يافت . كسي كه سالها بعد ، مسير تاريخ ايران و اسلام را عوض كرد .
پدر ايشان آيت ا... مصطفي موسوي – از معاصرين مرحوم آيت ا... ميرزاي شيرازي – بود كه پس از آنكه سالياني چند در نجف اشرف علوم و معارف اسلامي را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نايل آمده بود به ايران بازگشت و در خمين ملجاء مردم و هادي آنان در امور ديني بود هنوز بيش از پنج ماه از ولادت « روح ا...» نمي گذشت كه طاغوتيان و خوانين تحت حمايت عمال حكومت ايشان را كه در مقابل زورگوئي هايشان به مقاومت برخاسته بود به شهادت رساندند . بستگان شهيد براي اجراي حكم الهي قصاص به تهران ( دارالحكومه وقت ) رهسپار شدند و بر اجراي عدالت اصرار ورزيدند تا قاتل قصاص گرديد .
بدين ترتيب روح ا... دوران كودكي و نوجواني را تحت سرپرستي مادر مومنه اش ( بانو هاجر ) كه خود از نوادگان آيت ا... خوانساري ( صاحب زبده التصانيف ) بود و همچنين نزد عمه مكرمه اش ( صاحبه خانم ) سپري كرد . اگرچه در سن 15 سالگي از نعمت وجود آن دو عزيز نيز محروم گرديد .
حضرت امام از سنين كودكي و نوجواني با بهره گيري از هوشي سرشار ، قسمتي از معارف متداول روز و علوم مقدماتي و سطح حوزه هاي دينيه ، از آن جمله ادبيات عرب ، منطق ، فقه و اصول را نزد معلمين و علماي منطقه نظير( آقا ميرزا محمود افتخار العلماء ، ميرزا رضا نجفي خميني ، شيخ علي محمد بروجردي ، آقاشيخ محمد گلپايگاني و مرحوم آقا عباس اراكي و بيش از همه نزد برادر بزرگش آيت ا... سيد مرتضي پسنديده ) فرا گرفت و در سال 1298 ه . ش عازم حوزه علميه اراك شد .
مبارزات و قيام 15خرداد
مبارزات ايشان از نوجواني و با مقابله با برخي خوانين و اشرار ستمگر كه در پناه حكومت مركزي به غارت اموال و نواميس مردم مي پرداختند ، آغاز و سير تكاملي آن به موازات تكامل ابعاد روحي و علمي ايشان از يكسو و اوضاع و احوال سياسي و اجتماعي ايران و جوامع اسلامي از سوي ديگر در اشكال مختلف ادامه يافته است .
كودتاي رضاخان در سوم اسفند 1299 شمسي كه بنا بر گواهي اسناد بوسيله انگليسها حمايت و سازماندهي شده بود . ديكتاتوري پديد آورد كه سياست داخلي آن بر سه اصل « حكومت خشن نظامي و پليسي » ، « مبارزه همه جانبه با مذهب و روحانيت » و « غرب زدگي » پايه ريزي شده بود و در تمام دوران سلطنتش استمرار داشت .
در چنين شرايطي روحانيت ايران براي دفاع از اسلام و حفظ موجوديت خويش به تكاپو افتاد . آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري به دعوت علماي وقت قم از اراك به اين شهر هجرت كرد ، اندكي پس از آن هم
امام خميني (س) با هجرت به قم عملاً در تحكيم موقعيت حوزه نو تأسيس قم مشاركتي فعال داشت .
رضا خان علاوه بر انواع تضييقات براي روحانيون ، طي دستور العملهاي رسمي مجالس روضه و خطابه هاي مذهبي را تعطيل كرد . تدريس امور ديني و قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع و زمزمه هاي كشف حجاب بانوان مسلمان ايراني را آغاز كرد ، روحانيت متعهد ايران نخستين قشري بود كه با آگاهي از اهداف پشت پرده به مخالفت و اعتراض برخاست . امام خميني (س) علاقه خاصي به پيگيري مسايل سياسي و اجتماعي داشت و بر همين اساس با حضور در متن جريان از نزديك با مسائل مبارزه و چگونگي ستيز روحانيت و رضا خان آشنا مي شد در اين ميان مبارزات روحاني مجاهد آيت الله مدرس تأثير خود را بر روح پرشور امام بر جاي مي نهاد .
هنگامي كه رضاخان براي از هم پاشيدن حوزه علميه قم فرمان برگزاري امتحانات دولتي براي روحانيون را صادر كرد امام خميني (س) به افشاي اهداف پشت پرده و مخالفت با آن برخاست . متاسفانه در اين ايام روحانيت ايران در پي تبليغات وسيع رسانه هاي دولتي و شرايط پيش آمده بعد از نهضت مشروطيت دچار انزواگرايي شده بود به گونه اي كه تدريس و تدرس رشته هائي چون عرفان و فلسفه از سوي بعضي كج انديشان و راحت طلبان مقدس مآب مهجور و مطرود معرفي شد و امام خميني (س) ناگزير به تغيير مكان درس وتدريس در خفا گرديد . محصول اين تلاشها پرورش شخصيتهائي چون علامه آيت ا... مطهري بود . پس از رحلت آيت ا... العظمي حايري ( 10 بهمن 1315 ه . ش ) حوزه علميه قم را خطر انحلال تهديد مي كرد . علماي متعهد به چاره جوئي پرداختند . شخص امام در دعوت از آيت ا... بروجردي براي هجرت به قم و پذيرش مسئوليت خطير زعامت حوزه مجدانه تلاش كرد ايشان كه دريافته بود تنها نقطه اميد به رهائي در بيداري حوزه هاي علميه و پيش از آن تضمين حيات حوزه ها و ارتباط معنوي مردم با روحانيت مي باشد . در تعقيب هدفهاي ارزشمند خويش در سال 1328 طرح اصلاح اساسي ساختار حوزه علميه را با همكاري آيت ا... مرتضي حايري تهيه و به آيت ا... بروجردي پيشنهاد كرد كه البته تلاش همان خناسان و مقدس مآبها مانع اجراي اين طرح شد .
در شهريور 1320 كشور ايران در جريان جنگ جهاني دوم به اشغال قواي متجاوز متفقين در آمد رضا شاه با همه ادعاهايش ذليلانه از تخت سلطنت به زير كشيده شد و از كشور اخراج گرديد . فرمان سلطنت از سفارت انگليس و با چراغ سبز روسها به نام محمدرضا پهلوي صادر گرديد . امام خميني (س) اينك فرصت را مغتنم شمرد و با تدوين و انتشار كتاب كشف الاسرار ( 1322 ه . ش ) فجايع سلطنت 20 ساله پهلوي را افشا كرد و با دفاع از اسلام و روحانيت و پاسخگوئي به شبهات و هجمه هاي منحرفين پرداخت و در همين كتاب ايده حكومت اسلامي و ضرورت قيام براي تشكيل آن را مطرح ساخت . سال بعد نخستين بيانيه سياسي حضرت امام خميني كه در آن آشكارا علماي اسلام و جامعه اسلامي را به قيام عمومي فراخوانده بود صادر شد كه انگيزه و انتشار آن بيدارباشي براي طلاب جوان بود و بدين ترتيب به تدريج حلقه اي از ياران همفكر در جمع شاگردان امام شكل گرفت . بنابه اسناد و خاطرات موجود حضرت امام خميني (س) در تمام دوران زعامت آيت ا... بروجردي (ره) سعي خويش را مصروف حمايت از اقتدار مرجعيت ، انتقال اطلاعات سياسي و هشدارهاي به موقع ، جلوگيري از نفوذ عناصر كج فهم و در همين حال ارتباط با عناصر سياسي موجه در تهران نظير آيت ا... كاشاني و پيگيري مستمر مذاكرات مجلس شوراي ملي و نشريات معتبر وقت مي كرده و تحولات جاري را به دقت زير نظر داشته اند .
در جريان انتخابات دوره شانزدهم مجلس ، آيت ا... كاشاني از سوي مردم تهران انتخاب گرديد و همكاري ائتلاف جناح روحاني آيت ا... كاشاني با جبهه ملي كفه را به نفع طرفداران نهضت ملي شدن صنعت نفت و به زيان شاه سنگين كرد . دكتر مصدق رهبر جبهه ملي با بهره مندي از همين حمايتها به صدارت رسيد . قيام 30 تير 1331 در تهران شكل گرفت و ايران پيروزي ملي شدن صنعت نفت را جشن گرفت ولي بزودي ناسازگاري در جبهه ائتلاف رخ نمود و اختلافات بين فدائيان اسلام و آيت ا... كاشاني و رهبران جبهه ملي تا مرز روياروئي توسعه يافت . فقدان رهبري واحد ، نفوذ عناصر ناصالح و نبود اهداف مشترك سياسي و فرهنگي از جمله موانعي بود كه صرف نظر از تحركات آمريكا و فشارهاي خارجي ادامه مسير نهضت را ناممكن ساخت . آنچه از مجموعه پيامها و سخنراني هاي بعدي امام خميني (س) استنباط مي شود اين است كه آن حضرت از ابتدا بر ناپايداري ائتلاف پيش آمده واقف بود .
سرانجام كودتاي 28 مرداد بوقوع پيوست . فدائيان اسلام دست از مبارزه نكشيدند ولي دو سال بعد رهبران آن در دي ماه سال 1334 پس از محاكمه به جوخه اعدام سپرده شدند و تلاشهاي امام خميني (س) و ديگر علما در جلوگيري از اعدام آنان به نتيجه نرسيد . شاه و دربار او بعد از كودتا در شرايطي متفاوت با دوره قبل بطور كامل در اختيار آمريكا قرار گرفتند و دولت انگليس جاي خود را به آمريكا داد . بافت اجتماعي و اقتصاد سنتي كشاورزي ايران مانعي عمده براي اصلاحات آمريكا در ايران به حساب مي آمدند و طرح اصلاحات ارضي گامي آزمايشي براي تغيير اين شرايط بر زمينه سازي براي تصويب اصول انقلاب سفيد شاه بود .
دهم فروردين سال 1340 آيت ا... العظمي بروجردي رحلت كرد و امام خميني (س) پس از رحلت ايشان ، علي رغم استقبال حوزه علميه و مردم همچون ادوار گذشته زندگي خويش كوچكترين قدمي براي مرجعيت خود برنداشت . اين در حالي بود كه تحرير فتواي امام خميني (س) برتمام ابواب كتاب عروه الوثقي 5 سال قبل از رحلت آيت ا... بروجردي پايان يافته بود و در همين سالها نيز حاشيه امام خميني (س) بر كتاب وسيله النجاه – بعنوان رساله عمليه – نگارش يافته بود .
پس از رحلت آيت ا... بروجردي ، رژيم شاه شتاب بيشتري به اصلاحات مورد نظر آمريكا داد و همزمان كوشيد تا امر مرجعيت را به خارج از ايران منتقل كند . لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه به منظور قانوني كردن حضور عناصر بهائي در مصادر كشور انتخاب شده بود به تصويب كابينه اسداله علم رسيد ( 16 مهر 1431 ) امام خميني (س) به همراه علماي بزرگ قم و تهران به محض انتشار خبر دست به اعتراضات همه جانبه زدند كه موجي از حمايت را در اقشار مختلف مردم برانگيخت . رژيم شاه ابتدا دست به تهديد و تبليغات عليه روحانيت زد ولي دامنه قيام رو به فزوني نهاد در برخي شهرها بازارها تعطيل و مردم در مساجد به حمايت از حركت علما گرد آمدند . يكماه و نيم پس از آغاز ماجرا ، دولت يك گام عقب نشست و با ارسال پاسخ مكتوب شاه و نخست وزير در صدد توجيه و دلجوئي ا ز علما برآمد . اما امام خميني (س) سرسختانه مخالفت كرد ايشان معتقد بود كه دولت مي بايست رسماً لايحه را لغو كند و خبر آنرا انتشار دهد . سرانجام رژيم شاه تن به شكست داد و رسماً در 7 آذر 1341 هيأت دولت مصوبه قبلي را لغو و خبر آنرا به علما ء اطلاع داد . امام خميني (س) لغو مصوبه در پشت درهاي بسته را كافي ندانست و بر ادامه قيام تأكيد ورزيد فرداي آنروز خبر لغو لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در روزنامه هاي دولتي منعكس شد و مردم نخستين پيروزي خود را پس از ملي شدن صنعت نفت جشن گرفتند .
با وجود شكست شاه در ماجراي انجمن ها ، فشار آمريكا براي انجام اصلاحات مورد نظر ادامه يافت . شاه در ديماه 1341 ه . ش اصول شش گانه اصلاحات خويش را برشمرد و خواستار رفراندم شد . امام خميني (س) بار ديگر مراجع و علماي قم را به نشست و چاره جويي و قيام دوباره فرا خواند و سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت ايشان در مقابل برخي محافظه كاران قرار شد مراجع و علماء مخالفت با رفراندم را صريحاً اعلام و شركت در آنرا تحريم كنند . حضرت امام خميني (س) بيانيه اي كوبنده صادر كرد و متعاقب آن بازار تهران تعطيل شد و مأمورين پليس به تجمع مردم حمله بردند در آستانه رفراندم تحميلي ابعاد مخالفت مردمي فزوني گرفت . رفراندم غير قانوني در شرايطي كه به جزكارگزاران رژيم كسي ديگر در آن شركت نداشت برگزار شد . امام خميني (س) با سخنرانيها و بيانيه هاي خويش همچنان به افشاگري دست مي زد از آن جمله مي توان به اعلاميه 9 امضائي اشاره كرد كه در آن ضمن برشماري اقدامات خلاف قانون اساسي شاه و دولت ، سقوط كشاورزي و استقلال كشور و ترويج فساد و فحشاء بعنوان نتايج قطعي اصلاحات شاهانه پيش بيني شده بود . با پيشنهاد امام خميني (س) عيد باستاني نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژيم تحريم شد . در اعلاميه امام خميني (س) از انقلاب سفيد شاه به انقلاب سياه تعبير و همسوئي شاه با اهداف آمريكا و اسرائيل افشا شد . شاه كه براي انجام اصلاحات آمريكا به مقامات واشنگتن اطمينان داده بود ، تصميم به سركوبي قيام داشت براي همين مأمورين مسلح رژيم در روز دوم فروردين كه مصادف با شهادت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بود اجتماع طلاب علوم ديني در مدرسه فيضيه را برهم زدند و به كشتار و جرح طلاب پرداختند . در پي اين حوادث منزل امام خميني (س) در قم هر روز شاهد حضور مردم انقلابي بود كه براي حمايت از علماء و ديدن آثار جنايت رژيم به قم مي آمدند . امام خميني (س) در اجتماع مردم بي پروا از شخص شاه بعنوان عامل اصلي جنايات و هم پيمان با اسرائيل ياد ميكرد و مردم را به قيام فرا مي خواند .
در 14 فروردين 1342 آيت ا... العظمي حكيم طي تلگرافي به علما خواستار هجرت آنان به نجف شد . اين پيشنهاد كه براي حفظ جان و كيان حوزه ها مطرح شده بود با خشم رژيم شاه از جانبداري علماي نجف و كربلا از قيام علماي ايران مواجه شد حضرت امام خميني (س) بدون اعتناء به تهديد رژيم پاسخ تلگراف آيت ا... حكيم را ارسال نمود و در آن تأكيد كرد كه هجرت علماء و خالي كردن حوزه علميه قم به مصلحت نيست .
امام خميني (س) در پيامي ( تاريخ 12 /2/1342 ) به مناسبت چهلم فاجعه فيضيه در همراهي علماء و ملت ايران در روياروئي سران ممالك اسلامي و دول عربي با اسرائيل غاصب تأكيد ورزيد و پيمانهاي شاه واسرائيل را محكوم كرد و بدين ترتيب در آغاز قيام خويش نشان داد كه نهضت اسلامي در ايران از مصالح امت اسلامي جدا نيست و محدود به مرزهاي جغرافيائي ايران نيست .
قيام 15 خرداد
ماه محرم 1342 كه مصادف با خرداد بود فرارسيد . روز عاشورا جمعيت صد هزار نفري در تهران با در دست داشتن عكسهائي از امام به تظاهرات عليه رژيم شاه پرداختند . عصر همان روز ( 13 خرداد ) امام خميني (س) نطق تاريخي خويش را كه آغازي بر قيام 15 خرداد بود در مدرسه فيضيه قم ايراد كرد . بخش عمده اي از سخنان ايشان به نتايج زيان بار سلطنت دودمان پهلوي و افشاي روابط پنهاني شاه و اسرائيل اختصاص داشت بار ديگر فرمان خاموش كردن صداي قيام صادر شد . نخست جمع زيادي از ياران امام دستگير و خود ايشان نيز در سحر گاه 14 خرداد در حاليكه مشغول نماز شب بودند دستگير شدند و غروب آنروز به زندان قصر تهران منتقل شدند .با انتشار خبر دستگيري امام در شهر قم سيل جمعيت با شعار « يا مرگ يا خميني » به سوي منزل قائد خويش به حركت در آمدند و در كنار حرم حضرت معصومه به رگبار نيروهاي نظامي شاه بسته شدند . در صبحگاه 15 خرداد خبر دستگيري رهبر انقلاب به تهران ، شيراز ، مشهد و ديگر شهرها رسيد و وضعيتي مشابه قم پديد آمد . امام خميني (س) پس از 19 روز حبس در زندان قصر به زنداني در پادگان نظامي عشرت آباد منتقل شد . ايشان در حبس از پاسخ گفتن به سوالات بازجويان با اعلام اينكه هيئت حاكمه ايران و قوه قضائيه آنرا غير قانوني مي داند ، اجتناب ورزيد . پس از دستگيري امام خميني (س) اعتراضات گسترده اي از سوي روحانيت و اقشار مختلف مردم در سراسر كشورآغاز و خواستار آزادي رهبر خويش شدند ، شاه نيز كه در صدد عادي جلوه دادن اوضاع بود در 11 مرداد 1342 امام را به منزلي تحت محاصره نيروهاي امنيتي در منطقه داووديه تهران منتقل كرد .و به دنبال آن خبرهاي جعلي مبني بر تفاهم مراجع تقليد با مقامات دولتي منتشر ساخت كه با مخالفت شديد علماي وقت مواجه گرديد .
سرانجام رژيم شاه با اين تصور كه شدت امر در ماجراي 15 خرداد مردم را متنبه و وادار به سكوت كرده در شامگاه 18 فروردين 43 بدون اطلاع قبلي امام خميني (س) را آزاد و به قم منتقل ساخت . سه روز از آزادي امام نمي گذشت كه ايشان طي سخنراني ديگري به تفصيل ابعاد قيام 15 خرداد پرداختند و هر گونه تفاهم با رژيم را رد كردند ايشان در اين سخنراني بار ديگر عليه روابط پنهاني شاه و اسرائيل افشاگري كردند و بدين ترتيب مهر بطلاني بر همه تصورات و تبليغات رژيم زدند .
نخستين بيانيه سياسى حضرت امام خمينى رحمت الله عليه
بسم الله الرحمن الرحيم
« قيام لله، يگانه راه اصلاح جهان »
قال الله تعالى: قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموالله مثنى و فرادا خداى تعالى در اين كلام شريف، از سر منزل تاريك طبيعت تا منتهاى سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظه هايى است كه خداى عالم از ميانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه راپيشنهاد بشر فرموده، اين كلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قيام براى خدا است كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوههاى گوناگون عالم طبيعت رهانده.
خليلآسا در علم اليقين زن نداى لا احب الافلين زن قيام لله است كه موسى كليم را با يك عصا به فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نيز او را به ميقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو كشاند. قيام براى خدا است كه خاتم النبيين صلى الله عليه و آله را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسين او ادنى رساند.بدبختى و تيره روزى ما به خاطر قيام براى منافع شخصى است خودخواهى و ترك قيام براى خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و شورهاى اسلامى را زير نفوذ ديگران درآورده.
قيام براى منافع شخصى است كه روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه كرده. قيام براى نفس است كه بيش از ده ميليون جمعيتشيعه را به طورى از هم متفرق و جدا كرده كه طعمه مشتى شهوت پرست پشت ميزنشين شدند. قيام براى شخص است كه يك نفر مازندرانى بيسواد را بر يك گروه چندين ميليونى چيره مىكند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند. قيام براى نفع شخصى است كه الان هم چند نفر كودك خيابانگرد را در تمام كشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حكومت داده.قيام براى نفس اماره است كه مدارس علم و دانش را تسليم مشتى كودك ساده كرده و مراكز علم قرآن را مركز فحشا كرده. قيام براى خود است كه موقوفات مدارس و محافل دينى را به رايگان تسليم مشتى هرزه گرد بىشرف كرده و نفس از هيچ كس در نمىآيد. قيام براى نفس است كه چادر عفت را از سر زنهاى عفيف مسلمان برداشت و الان هم اين امر خلاف دين و قانون در مملكت جارى است و كسى بر عليه آن سخن نمىگويد. قيام براى نفعهاى شخصى است كه روزنامهها كه كالاى پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشهها را كه از مغز خشك رضاخان بىشرف تراوش كرده تعقيب مىكنند و در ميان توده پخش مىكنند. قيام براى خود است كه مجال به بعضى از اين وكلاى قاچاق داده كه در پارلمان بر عليه دين و روحانيت هر چه مىخواهد بگويد و كسى نفس نكشد.
براى نجات دين از دست مشتى شهوتران قيام كنيد هاناى روحانيين اسلامى!اى علماء ربانى!اى دانشمندان ديندار!اى گويندگان آئين دوست!اى دينداران خداخواه!اى خداخواهان حق پرست!اى حق پرستان شرافتمند!اى شرافتمندان وطنخواه!اى وطنخواهان با ناموس!موعظتخداى جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحى را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك نفعهاى شخصى كرده تا به همه سعادتهاى دو جهان نايل شويد و با زندگانى شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد.
« ان لله فى ايام دهركم نفحاث الافتعرضوالها »
امروز روزى است كه نسيم روحانى الهى وزيدن گرفته و براى قيام اصلاحى بهترين روز است، اگر مجال را از ستبدهيد و قيام براى خدا نكنيد و مراسم دينى را عودت ندهيد، فرداست كه مشتى هرزه گرد شهوتران بر شما چيره شوند و تمام آئين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند. امروز شماها در پيشگاه خداى عالم چه عذرى داريد؟ همه ديديد كتابهاى يك نفر تبريزى بىسر و پا را كه تمام آئين شماها را دستخوش ناسزا كرد و در مركز تشيع به امام صادق و امام غايب روحى له الفداء آنهمه جسارتها كرد و هيچ كلمه از شماها صادر نشد.امروز چه عذرى در محكمه خدا داريد؟ اين چه ضعف و بيچارگى است كه شماها را فراگرفته؟اى آقاى محترم كه اين صفحات را جمع آورى نموديد و به نظر علماء بلاد و گويندگان رسانديد، خوب استيك كتابى هم فراهم آوريد كه جمع تفرقه آنان را كند و همه آنان را در مقاصد اسلامى همراه كرده، از همه امضا مىگرفتيد كه اگر در يك گوشه مملكتبه دين جسارتى مىشد، همه يك دل و يك جهت از تمام كشور قيام مىكردند. خوب است ديندارى را دست كم از بهائيان ياد بگيريد كه اگر يك نفر آنها در يك ديه زندگى كند، از مراكز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئى تعدى به او شود، براى او قيام كنند. شماها كه به حق مشروع خود قيام نكرديد، خيره سران بيدين از جاى برخاستند و در هر گوشه زمزمه بيدينى را آغاز كردند و به همين زودى بر شما تفرقه زدهها چنان چيره شوند كه از زمان رضاخان روزگارتان سخت تر شود: « و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله »
11/شهر جمادى الاولى 1363
سيد روح الله خمينى
امام در تبعيد
شاه تحت فشار آمريكا در انجام اصلاحات ديكته شده كاخ سفيد مصمم بود . از اين رو برداشتن موانع حقوقي و قانوني براي حضور نيروهاي آمريكائي در ايران و تضمين امنيت آنها شرط اوليه بود . تصويب لايحه كا پيتولاسيون ( مصونيت سياسي و كنسولي اتباع آمريكائي در ايران ) گامي مهم در اين زمينه بود در اين ماجرا نيز امام خميني (س) براي انجام رسالت به قيامي دوباره برخاست . روز چهارم آبان كه روز تولد شاه و برگزاري جشنهاي فرمايشي به همين مناسبت بود به عنوان روز افشاگري از سوي امام خميني (س) انتخاب شد . ايشان بي اعتنا به تهديدها در جمع كثيري از روحانيون و مردم قم طي نطقي به محاكمه دخالتهاي غير قانوني هيئت حاكمه امريكا در كشور اسلامي ايران و افشاي خيانتهاي شاه پرداخت .اين افشاگري ، ايران را در آبان سال 43 در آستانه قيامي دوباره قرار داد . رژيم شاه با تجربه اي كه از بازداشت امام خميني (س) در داخل كشور داشت سرانجام تصميم به تبعيد ايشان به خارج كشور گرفت كماندوهاي مسلح در سحرگاه 13 آبان امام را دستگير و به تركيه تبعيد كردند با انتشار خبرتبعيد امام موجي از اعتراضات جلوه گرشد . آيت الله حاج آقا مصطفي خميني نيز كه در روز تبعيد امام بازداشت شده بود پس از چندي در 13 دي ماه به تركيه نزد پدر تبعيد گرديد . اقامت امام در تركيه 11 ماه به درازا كشيد در اين مدت رژيم شاه با شدت عمل بي سابقه اي بقاياي مقاومت در ايران را در هم شكست و در غياب امام خميني دست به اصلاحات آمريكا پسند زد . حضرت امام خميني (س) دراقامت اجباري در تركيه تدوين كتاب بزرگ تحريرالوسيله را آغاز براي نخستين بار در آنروزها ، احكام مربوط به جهاد ، دفاع و امر به معروف و نهي از منكر را به عنوان تكاليف شرعي مطرح ساختند .
تبعيد امام خميني (ره) از تركيه به عراق
روز 13 مهر ماه 1344 حضرت امام خميني (س) به همراه فرزندشان آيت الله حاج آقا مصطفي خميني از تركيه به كشور عراق تبعيد شدند . علل عمده اين تغيير محل عبارت بود از : فشارهاي مداوم جامعه مذهبي از داخل و خارج كشور ، تلاش رژيم براي عادي جلوه دادن اوضاع ، فشارهاي جامعه مذهبي تركيه و از همه مهمتر فضاي ساكت و سياست ستيز آن ايام در حوزه نجف و وضعيت رژيم حاكم بر بغداد كه به تصور شاه مي توانست فعاليتهاي امام خميني (س) را محدود كند .
گفتگوي كوتاه امام با نماينده اعزامي عبدالسلام عارف رئيس جمهور عراق و رد پيشنهاد مصاحبه راديو تلويزيوني از سوي امام از همان آغاز ثابت كرد كه او شخصيتي نيست كه اصالت مبارزه الهي خويش را وجه المصالحه رژيمهاي حاكم بر بغداد و تهران قرار دهد . حضرت امام به منظور اصلاح و تغيير تدريجي شرايط در عراق و تربيت نسلي كه پيام و آرمان او را دريابند ، سلسله درسهاي خارج فقه خويش را با وجود همه مخالفتها و كارشكنيها در مسجد شيخ انصاري نجف آغاز كرد . حوزه درسي ايشان كه تا زمان هجرت به پاريس ادامه داشت همواره به عنوان يكي از برجسته ترين حوزه هاي درسي نجف از لحاظ كيفيت و كميت شاگردان شناخته مي شد .
با تبعيد امام خميني (س) و قلع و قمع شديد مخالفين ، سياه ترين دوران حكومت پليسي شاه آغاز شد . در اين سالها تلاش عمده ساواك به استناد اسناد و مدارك ، بر قطع ارتباط امام با مقلدين و جلوگيري از پرداخت شهريه و وجوهات شرعي به ايشان متمركز شده بود . در عين حال هدايت جريانات داخل دربار و حتي تعيين وزرا و امراي ارتش و تنظيم لوايح حساس دولتي نيز در سفارت آمريكا و در مواردي سفارت انگليس صورت مي گرفت . امام خميني (س) در تمام دوران پس از تبعيد ، علي رغم دشورايهاي پديد آمده ، ارتباط خويش را با مبارزين حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتي به پايداري در پيگري اهداف قيام 15 خرداد فرا مي خواند . ايشان در 27 فروردين 1346 در نامه اي سر گشاده به امير عباس هويدا . نخست وزير شاه ، ضمن برشماري فجايع رژيم شاه ، نسبت به جبهه گيري شاه در برابر دولتهاي اسلامي هشدار داد . همچنين در پيامي به مناسبت جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل ، فتواي انقلابي خويش ، مبني بر حرمت هر گونه رابطه تجاري ، سياسي دولتهاي اسلامي با اسرائيل و همچنين حرمت مصرف كالاهاي اسرائيلي در جوامع اسلامي را صادر كرد كه لطمه اي جدي به روابط رو به توسعه شاه و اسرائيل وارد ساخت . اوايل سال 1448 اختلافات بين رژيم شاه و حزب تازه تأسيس بعث عراق بر سر مرز آبي دو كشور شدت گرفت . حزب بعث كوشيد تا از دشمني امام خميني (س) با رژيم ايران در آن شرايط بهره گيرد و از سوي ديگر شاه مترصد بود تا استقلال نهضت امام را مخدوش جلوه دهد . اما امام خميني (س) با هوشمندي در مقابل هر دو رژيم ايستاد و پيامي بر رد هر گونه مصالحه بين ايشان و حزب بعث را به اطلاع حسن البكر رئيس جمهور عراق رساند .
اكنون پس از چهار سال تدريس و روشنگري امام در نجف علاوه بر مبارزين داخل كشور ، مخاطبين زيادي در عراق ، لبنان و ديگر بلاد اسلامي نهضت امام را الگوي خويش مي دانستند . حضرت امام سلسله درسهاي خويش در باره حكومت اسلامي يا ولايت فقيه را در بهمن 1348 آغاز كرد . انتشار مجموعه اين درسها در قالب كتابي با همين عنوان شور تازه اي به مبارزه مي داد . در اين كتاب دورنماي مبارزه و هدفهاي نهضت ترسيم شده بود و مباني فقهي ، اصولي و عقلي حكومت اسلامي و مباحث تئوريك مربوط به شيوه هاي حكومت اسلامي از زبان رهبري انقلاب ارائه مي شد .
امام خميني (ره) و استمرار مبارزه (1356 – 1350 )
نيمه دوم سال 1350 اختلافات رژيم بعثي عراق و شاه بالا گرفت و به اخراج و آواره شدن بسياري از ايرانيان مقيم عراق انجاميد .امام خميني (س) طي تلگرافي به رئيس جمهور عراق شديداً اقدامات اين رژيم را محكوم نمود و حتي تصميم به خروج ازعراق را داشتند كه اجازه خروج به ايشان داده نشد .
از سوي ديگر همزمان با افزايش توليد و بهاي نفت از سال 1350 روابط تجاري و سياسي ايران نيز با امريكا و اسرائيل گسترش پيدا كرد . در جريان جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در حاليكه شاه بعنوان حامي مقتدر اسرائيل شناخته مي شد امام خميني طي پيامي ( آبان 1352 ) بر وجوب حمايت مادي و معنوي ملل اسلامي از مبارزين فلسطيني فتوا داد .
اواخر اسفند سال 1353 شاه با تشكيل حزب درباري « رستاخيز » اعلام كرد كه تمام ملت ايران بايد عضو اين حزب شوند . امام خميني بلافاصله طي فتوايي شركت در آن را بر عموم ملت حرام كردند . فتواي امام و برخي ديگر از علماء اسلام باعث شد رژيم شاه پس از چند سال رسماً شكست اين حزب را اعلام كند . شاه در ادامه سياستهاي مذهب ستيز خود در اسفند 1354 وقيحانه تاريخ رسمي كشور را از مبدأ هجرت پيامبر اسلام به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشي تغيير داد و بار ديگر با فتواي امام به حرمت استفاده از اين تاريخ و استقبال مردم ، رژيم شاه ناگزير از لغو اين تاريخ در سال 1357 شد .
سرانجام با امضاي موافقنامه 1975 در الجزاير ، خصومتهاي دو رژيم ايران و عراق كه به زيان ثبات مورد نظر آمريكا در خليج فارس ارزيابي شده بود ، پايان يافت ، اين توافق شرايطي به مراتب دشوارتر از گذشته در مسير مبارزات امام خميني (س) پديد مي آورد . علي رغم كمكهاي مالي گسترده شاه به جمهوريخواهان در جريان انتخابات رياست جمهوري آمريكا ، دموكراتها به كاخ سفيد راه يافتند ( 1355 ) . متعاقب سياست هاي حزب دموكرات ، شاه در ايران سياست « فضاي باز سياسي » را اعلام و دست به تغييرات ظاهري و جابجايي مهره ها زد . گرچه اسناد و مدارك نشان مي دهد كه هيچگونه تغييري در روند حمايتي همه جانبه آمريكا از شاه بروز نكرده و شاه همچنان عامل اساسي براي حفظ منافع آمريكا در منطقه خليج فارس به شمار مي رفت .
اوج گيري انقلاب اسلامي در سال 1356 و قيام مردم
شهادت آيت الله حاج آقا مصطفي خميني در اول آبان 1356 ، نقطه آغازي بر خيزش دوباره حوزه هاي علميه و قيام جامعه مذهبي ايران بود . امام خميني (س) در همان زمان به گونه اي شگفت اين واقعه را از الطاف خفيه الهي ناميد . رژيم شاه با درج مقاله ايي توهين آميز عليه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت . اعتراض به اين مقاله ، به قيام 19 دي ماه قم در سال 56 منجر شد و البته در شرايطي كاملاً متفاوت با 15 خرداد سال 42 در سراسر كشور همگاني شد .
مانورها و ترفندهاي سياسي و نظامي شاه با صدور بيانيه هاي افشاگرانه امام خميني و دستورالعملهاي مبارزاتي ايشان خنثي مي شدند . جايگزيني يك تكنوكرات غربزده به نام جمشيد آموزگار به جاي هويدا نخست وزير 13 ساله شاه ، كمكي به حل بحران رژيم نكرد شريف امامي كه يكي از پيشكسوتان جريان استعماري فراماسونري در ايران بود با شعار « دولت آشتي ملي » روي كار آمد در زمان دولت او بود كه كشتار بي رحمانه مردم بوسيله نيروهاي نظامي در ميدان شهدا ( ژاله ) تهران در روز 17 شهريور اتفاق افتاد امام خميني (س) نهضت خويش را بر اساس تقدم انقلاب فرهنگي و آنگاه دست زدن به انقلاب و تحول اجتماعي به وسيله خود مردم رهبري مي كرد . در انقلاب اسلامي ايران ، مساجد و مراكز مذهبي پايگاه اصلي حركت و تجمع مردم بود . احزاب و جمعيتهاي سياسي ايران هيچگاه به عنوان يك جريان موثر در تعيين و تغيير مسير مبارزات ملت ايران شناخته نمي شدند و ناگزير از دنباله روي حركت وسيع و بسيار شتابان مردم بودند .
هجرت امام خميني (ره) از عراق به پاريس
در ديدار وزراي خارجه ايران وعراق در نيويورك تصميم به اخراج امام خميني (س) از عراق گرفته شد . روز 12 مهر 1357 امام خميني (س) نجف را به قصد مرز كويت ترك گفت دولت كويت با اشاره رژيم ايران از ورود امام به اين كشور جلوگيري كرد حضرت امام خميني پس از مشورت با فرزندشان ( حجت الاسلام حاج سيد احمد خميني ) تصميم به هجرت به پاريس گرفتند و در روز14 مهر ايشان وارد پاريس شده و دو روز بعد در نوفل لوشاتو مستقر شدند ايشان در طول اقامت 4 ماهه خويش در پاريس طي مصاحبه ها و ديدارهاي مختلف ديد گاههاي خويش را پيرامون حكومت اسلامي و هدفهاي آتي نهضت براي جهانيان بازگونمودند .
دولت شريف امامي دوماه بيشتر دوام نياورد . شاه رياست كابينه را به دولت نظامي « ازهاري » سپرد كشتارها رو به فزوني نهاد اما تأثيري در قيام مردم نداشت . راهپيمائي هاي گسترده و ميليوني در روز تاسوعا و عاشورا در تهران و ديگر شهرها برگزار شد كه به رفراندم غير رسمي مردم عليه سلطنت شاه شهرت يافت . شاپور بختيار آخرين مهره آمريكا بود كه براي تصدي پست نخست وزيري به شاه پيشنهاد شد متعاقب آن ژنرال هايزر ( معاون فرماندهي سازمان ناتو ) براي جلب حمايت نظاميان و سامان دادن به دولت به تهران آمد . پيامهاي امام خميني (س) مبني بر وجوب ادامه مبارزه ، طرحهاي رژيم را نقش بر آب ساخت امام خميني (س) در دي ماه 57 شوراي انقلاب را تشكيل داد . شاه نيز پس از تشكيل شوراي سلطنت و اخذ راي اعتماد براي كابينه بختيار در روز 26 دي ماه از كشور فرار كرد .
انقلاب اسلامي
اوايل بهمن 57 خبر تصميم امام در بازگشت به كشور منتشر شد در عين حال هنوز دولت دست نشانده شاه سرپا و حكومت نظامي برقرار بود . اقدامات فراواني از تهديد به انفجار هواپيما گرفته تا وقوع كودتاي نظامي براي تعويق سفر ايشان صورت گرفت . اما امام خميني (س) طي پيامهايي گفته بود مي خواهد در اين روزها در كنار مردمش باشد دولت بختيار با هماهنگي ژنرال هايزر فرودگاههاي كشور را به روي پروازهاي خارجي بست ولي پس از چند روز ناگزير از پذيرفتن خواست ملت شد . سرانجام امام خميني (س) بامداد 12 بهمن 1357 پس از 14 سال دوري از وطن وارد كشور شد . سيل جمعيت از فرودگاه به سوي بهشت زهرا مزار شهيدان انقلاب روانه شد تا سخنان تاريخي امام را بشنود . در همين نطق بود كه امام خميني (س) فرمود : « من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم .» 16 بهمن 57 امام خميني (س) آقاي مهندس مهدي بازرگان را بعنوان رئيس دولت موقت انقلاب تعيين نمود .اين انتخاب با راهپيمائيهاي گسترده در سراسر كشور حمايت شد .
سرنگوني نظام شاهنشاهي و پيروزي انقلاب اسلامي ( يوم الله 22 بهمن ) :
روز 19 بهمن 1357 پرسنل نيروي هوائي در ( مدرسه علوي تهران ) با امام خميني (س) بيعت كردند ، بسياري از سربازان و درجه داران ارتش با فتواي امام به صفوف ملت پيوستند . روز 20 بهمن همافران تهران دست به قيام زدند . كه مردم به حمايت از آنان وارد صحنه شدند . روز 21 بهمن پايگاههاي پليس و مراكز دولتي يكي پس از ديگري به دست مردم سقوط كردند . بختيار جلسه اضطراري شوراي امنيت را تشكيل داد و فرمان اجراي كودتاي طراحي شده از سوي هايزر را صادر كرد . سيل جمعيت به فرمان امام به خيابانها ريختند و حكومت نظامي عملاً لغو شد بدين ترتيب آخرين مقاومتهاي رژيم شاه در هم شكسته شد و خورشيد پيروزي انقلاب اسلامي در ايران طلوع كرد .
تشكيل حكومت اسلامي و جبهه گيري دول استعماري :
پيروزي انقلاب اسلامي از ديدگاه صاحب نظران زلزله اي ويرانگر براي جهان غرب بود كه موجي از خيزشهاي رهايي بخش را در كشورهاي اسلامي و جهان سوم به حركت درآورد . انقلاب اسلامي ايران در زماني كه مناطق مختلف جهان بين دو قدرت شرق و غرب تقسيم شده بود با شعار «نه شرقي ، نه غربي » به پيروزي رسيد و براي نخستين بار در عصر حاضر دين را به عنوان عاملي حركت زا در پهنه مبارزات ملتها مطرح مي ساخت . به همين جهت از صبحدم 22 بهمن 1357 خصومت با نظام نوپاي اسلامي در پهنه اي گسترده آغاز شد . جبهه دشمنيها را آمريكا رهبري مي كرد و دولت انگليس و شوروي و برخي دول اروپائي ديگر ، به همراه تمامي رژيمهاي وابسته به غرب در آن مشاركت فعال داشتند . امريكا درصدد بود با دامن زدن به اختلافات داخلي فرصت را براي سرنگوني نظام اسلامي فراهم سازد . ضعف دولت موقت آقاي بازرگان كه اكثريت آنها را محافظه كاران ملي گرا تشكيل مي دادند و روحيه مماشات آنها ، باعث شد تا گروهكهاي ضد انقلاب با استفاده از كمكهاي خارجي به سرعت سازماندهي شده و در گنبد و كردستان و ديگر مناطق دست به تشنج آفريني بزنند . از سوي ديگر امريكا واروپا با كاهش چندين برابري نفت ، اقتصاد به ارث رسيده از رژيم شاه را كه كاملاً وابسته به درآمدهاي نفتي بود ، دچار اختلال فراوان كردند .
با وجود همه مشكلات ، امام خميني (س) حاضر به مصالحه نشد و با تشكيل نهادهاي انقلابي به ترميم ضعف هاي دولت موقت وتضمين ادامه انقلاب پرداخت . مردم ايران نيز كه فداكارانه در صحنه انقلاب ايستاده بودند در رفراندم 12 فروردين 1358 ، با 2/98 درصد آراء به استقرار نظام جمهوري اسلامي جواب مثبت دادند و متعاقب آن انتخابات پياپي براي تدوين و تصويب قانون اساسي و انتخاب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي برگزار گرديد .
انقلاب دوم ، تسخير لانه جاسوسي آمريكا در ايران روز 13 آبان 1358 گروهي از دانشجويان به نام « دانشجويان مسلمان پيرو خط امام » به نشانه اعتراض به ملاقات آقاي بازرگان با برژينسكي مشاور امنيت ملي كاخ سفيد در الجزاير، سفارت آمريكا در تهران را اشغال كرده و جاسوسان آمريكايي را بازداشت كردند . سندهاي بدست آمده از سفارت پرده از اسرار جاسوسي ها و دخالتهاي بيشمار امريكا در ايران و ديگر كشورها برمي داشت . يك روز پس از اين واقعه دولت موقت آقاي بازرگان ، به اميد اينكه امام خميني (س) دانشجويان را براي تخليه محل اشغال ، تحت فشار بگذارد ، استعفا داد . امام خميني (س) با پذيرفتن استعفا ، فرصت را براي حاكميت نيروهاي انقلابي و كوتاه كردن دست محافظه كاران از دست نداد و اين حركت انقلابي دانشجويان را انقلابي بزرگتر از انقلاب اول ناميد.
پس از اين ماجرا ، ايران اسلامي رسماً از سوي امريكا و اقمار آن تحريم و محاصره اقتصادي ، سياسي شد . طرح عمليات آزاد كردن جاسوسان بازداشت شده كه در زمان رياست جمهوري بني صدر اتفاق افتاد با واقعه معجزه آساي صحراي طبس به شكست انجاميد . ابوالحسن بني صدر كه در انتخابات اولين دوره رياست جمهوري ايران (5/11/ 1358 ) از رقباي خود پيشي گرفته بود . از آغاز بنا را بر مخالفت با جناح خط امام و سازش و زد وبند هاي سياسي با كشورهاي قدرتمند گذاشت . در دوران رياست جمهوري او خاك ايران بر اثر تجاوز نظامي گسترده عراق اشغال شد . عوامل وابسته به رئيس جمهور با استفاده از موقعيت بني صدر به عنوان فرمانده كل قوا در كار دفاع كارشكني مي كردند . سرانجام امام خميني (س) طي حكمي كوتاه در 20 خرداد 1360 بني صدر را از فرماندهي كل قوا عزل و متعاقب آن مجلس شوراي اسلامي رأي به بي كفايتي وي داد . از اين پس منافقين رسماً دست به اقدامات براندازي و فعاليتهاي تروريستي زدند . حزب جمهوري اسلامي كه با همت بزرگاني مثل حضرات آقايان : خامنه اي ، دكتر بهشتي ، دكتر باهنر ، هاشمي رفسنجاني و موسوي اردبيلي و به منظور سازماندهي نيروهاي مومن به راه امام و مقابله با تحريكات گروهكهاي سياسي ضد انقلاب تشكيل شده بود ، در رأس حملات تروريستي منافقين قرارداشت . در فاجعه 7 تير ، دكتر بهشتي به همراه 71 تن از كارآمدترين عناصر نظامي اسلامي ( در مقر حزب جمهوري اسلامي ) و دو ماه بعد در 8 شهريور 1360 آقاي محمد علي رجائي رئيس جمهورو حجت الاسلام دكتر محمد جواد باهنر نخست وزير بر اثر انفجار بمب به شهادت رسيدند.
تصميم سريع و قاطع حضرت امام در انتخاب و نصب افراد به جاي شهيداني كه از مديريت نظام گرفته مي شدند ، نقش بسيار مؤثري در سامان دادن امور و مأيوس كردن دشمن داشت . حضرت امام از آغاز نهضت خويش بارها به مردم آموخته بود كه انقلاب اسلامي وابسته به اشخاص نيست ، حافظ انقلاب خدا و ايمان مردم خداجوست . اما نكته قابل تأمل آنكه در برابر همه فجايعي كه اتفاق افتاد امريكا و سازمانهاي بين المللي نه تنها سكوت كردند بلكه به تروريست ها پناه و امكان ادامه حيات دادند و دقيقاً به همين دليل بود كه امام خميني (س) هيچگاه مبناي ارزيابي و مواضع خويش را داوري دولتهاي بيگانه و سازمانهاي بين المللي قرار نمي داد و معتقد بود كه اين سازمانها جز ابزاري در اختيار سلطه گران بين المللي نيست .
جنگ تحميلي و دفاع مقدس
شكست طرحهاي براندازي نظام جمهوري اسلامي ، هيئت حاكمه امريكا را در سال 1359 به سمت تجربه راه حل نظامي تمام عيار سوق مي داد . شرايط آن روز جهان مانع از اقدام يكجانبه امريكا مي گرديد . انتخاب عراق به عنوان آغاز گر جنگ ، انتخابي بسيار حساب شده بود . اين كشور متحد شوروي و بلوك شرق شناخته مي شد و بطور طبيعي آنها را در حمايت از صدام در كنار امريكا و اروپا قرار مي داد .همچنين عراق در صورت لزوم مي توانست تا مدتها با ثروت ملي خود ، جنگ عليه ايران را اداره كند . روحيه قدرت طلبي صدام وخصومتهاي مرزي دو كشور در گذشته شرايطي ايده آل براي امريكا پديد مي آورد تا به صدام براي تجاوز به ايران چراغ سبز نشان دهد .
به هر حال ارتش عراق در روز 31 شهريور 1359 تجاوز گسترده نظامي خويش را عليه ايران آغاز كرد . ماشين جنگي صدام كه از مدتها قبل به كمك دولت فرانسه و كارتلهاي اسلحه سازي آمريكايي و انگليسي و تجهيزات نظامي روسي آماده اين تجاوز شده بود به سرعت كيلومترها در خاك ايران پيشروي كرد و مناطقي وسيع از پنج استان ايران را اشغال كرد . ايران در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود و دو راه بيشتر نداشت : يا تصميم به مقاومت در جنگي نابرابر ؛ با اشاره به اينكه ارتش ايران بعد از حوادث انقلاب دوران اوليه بازسازي خود را مي گذراند و سپاه پاسداران انقلاب هم كه به فرمان امام خميني (س) تشكيل شده بود ، در آغاز راه بود و نيرو و تجهيزات و تجربه كافي نداشت و يا تسليم شدن در برابر خواستهاي آمريكا و در نهايت دست كشيدن از انقلاب و اسلام . امام بي درنگ فرمان مقاومت صادر كرد و در اولين تحليلهايش طي سخناني آمريكا را عامل اصلي جنگ و حامي و تحريك كننده صدام خواند و به مردم اطمينان داد اگر به دفع تجاوز دشمن به عنوان يك تكليف شرعي بپاخيزند ، شكست دشمن قطعي است .
چرا جنگ ادامه يافت ؟
نيروهاي عراقي قبل از رسيدن به هدفهاي تعيين شده با دفاع مردم ايران مواجه شدند . واقعيتهاي محاسبه نشده و تلخ براي آمريكا كم كم هويدا شد . دور تازه اي از فشارهاي سياسي بر ايران با سردمداري كاخ سفيد آغاز شد . آنها به جاي محكوم كردن اين تجاوز آشكار جمهوري اسلامي را تحت فشار گذاشتند كه آتش بس پيشنهادي را بپذيرد . ايران براي سد پيشروي دشمن در سخت ترين شرايط دفاع مي كرد و چندين هزار كيلومتر مربع از خاك ايران هنوز در اشغال دشمن بود . ضمن اينكه صدام در هيچ يك از پيشنهادات نه تنها تضميني براي عقب نشيني به مرزها نداده بود بلكه رسماً مدعي بود كه مناطق وسيع اشغال شده و مناطق ديگر كه هنوز به اشغال درنيامده اند مي بايست به خاك عراق ملحق شوند ! . واقعيت اينست كه كشورهايي كه دم از آتش بس مي زدند . خواستار صلح نبودند ، بلكه شعار صلح طلبي را به عنوان اهرمي براي منزوي ساختن ايران بكار مي بردند . آنها اگر در ادعاهايشان صادق بودند كافي بود به جاي تحريم تسليحاتي و اقتصادي و نفتي جمهوري اسلامي ايران ، كمكهاي خود را به صدام متوقف مي كردند . امام خميني (س) عزم خويش و ملت را براي ادامه دفاع تا عقب نشيني متجاوز به مرزهاي شناخته شده و جبران خسارت وارده اعلام مي داشت . پس از عزل بني صدرو حاكميت خط امام بر اركان اجرايي كشور سلسله عمليات آزادسازي مناطق اشغال شده بوسيله سپاه اسلام شتاب گرفت . در سومين سال جنگ . پس از عمليات بيت المقدس كه در سوم خرداد 1361 منجر به آزادسازي بندر مهم و استراتژيك خرمشهر از دست قواي متجاوز عراقي گرديد ، رهبري و ملت ايران چاره اي جز ادامه دفاع مقدس خود نداشتند ؛ هنوز قسمتهايي از خاك ايران در اشغال قواي متجاوز بود و صدام با دلگرمي از حمايتهاي بي دريغ دولتهاي بزرگ جهان به تقويت مجدد و حمله نظامي مي انديشيد ، نه صلح و توقف يكجانبه جنگ از سوي ايران . كشور را در برابر هجومهاي بعدي عراق بي دفاع مي ساخت . آمريكا تنها راه باقيمانده را بين المللي كردن بحران جنگ مي دانست ، بر همين اساس جنگ موسوم به جنگ نفتكشها ، آغاز شد . ناوهاي جنگي فرانسه ، انگليس ، آمريكا و روسيه به آبهاي خليج فارس وارد شدند . مأموريت نيروهاي اعزامي ، جلوگيري از صدور نفت ايران و توقف و بازرسي كشتيهاي تجاري و جلوگيري از صدور كالاهاي اساسي به جمهوري اسلامي بود و اين مسائل همه به خاطر آن بود كه اينك در ماه هاي آخر جنگ هشت ساله ، سپاه اسلام در موضعي كاملاً برتر قرار گرفته بود و دشمن را در اكثر مناطق اشغال شده به پشت مرزهايش فراري داده بود . آمريكا در آخرين اقدام تجاوز كارانه اش هواپيماي مسافر بري ايران را كه حامل 290 مسافر بود ( 12/4/1367 ) بر فراز خليج فارس سرنگون و كليه مسافرين آن را قتل عام كرد . صدام نيز كارنامه جرايمش را با بمباران شيميايي شهر عراقي حلبچه به پايان رسانيد . قطعنامه 598 شوراي امنيت از تصويب گذشت اين قطعنامه قسمت عمده نقطه نظرات و شرايط قبلي ايران براي ترك نبرد را كه از آغاز دفاع خويش بر آنها اصرار مي ورزيد ولي سازمانهاي بين المللي به اميد پيروزي صدام زير بار نمي رفتند ، پذيرفته بود . در پيام امام خميني (س) معروف به پيام قبول قطعنامه ( 29/4/1367 ) كارنامه جنگ تحميلي و ابعاد آن به روشني بازگويي شده و خطوط آينده نظام در همه زمينه ها و از آن جمله مواجهه با ابرقدرتها و پايداري بر اهداف انقلاب ترسيم شده است . بدين ترتيب جنگ تحميلي 8 ساله به پايان رسيد و جمهوري اسلامي حضور خود را به عنوان يك قدرت با ثبات و غير قابل شكست در پهنه بين المللي به اثبات رسانيد و پيام خويش را ابلاغ نمود .
ارسال پيام به رهبر شوروي سابق
گورباچف آخرين صدر هيئت رئيسه اتحاد جماهير شوروي دست به اصلاحات و تغييراتي در قطب كمونيستي جهان زده بود . تحليلگران سياسي و رهبران جهان غرب هيچيك باور نداشتند كه اين تحولات نظام الحادي 70 ساله كمونيسم را در شوروي از بيخ و بن برخواهد كند . حداكثر چيزي كه در آن شرايط پيش بيني مي شد آن بود كه رهبران كرملين نظام تازه اي از اردوگاه كمونيسم با رهبريت محدودتر شوروي پديد آورند . ولي امام خميني (س) در همان ايام در تاريخ(11/10/1367) طي نامه اي خطاب به گورباچف چنين پيش بيني كرد : « از اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد » امام خميني (س) در همين نامه ژرف ترين تحليل ها كه نشانگر تسلط ايشان بر ارزيابي شرايط سياسي آن روز جهان است را ارائه كرد و به وضوح نسبت به در غلطيدن روسها به سمت سرمايه داري غرب و فريب خوردن از آمريكا هشدار داده است . امام خميني (س) با پيش كشيدن مسائل عميق فلسفي و عرفاني از گورباچف خواست كه به جاي اميد بستن به ماده پرستي غرب ، به خدا و مذهب روي آورد .
سالهاي آخر عمر و ارتحال
صرف نظر از حالات عرفاني امام در اين سالها ، ويژگيهايي نيز در پيامها ، سخنرانيها و نوع مواضع و برخوردهاي سياسي او وجود دارد كه آنها را با موارد پيشين متفاوت مي سازد. يكي از حوادثي كه آثار آن بر روح و خاطره امام سنگيني مي كرد ،شهادت مظلومانه حجاج بيت الله الحرام در كنار خانه خدا و در مراسم حج سال 1366 پس از پيروزي انقلاب بود ، امام خميني با صدور پيامهاي سالانه در مراسم حج بر وجوب توجه مسلمين به مسائل سياسي جهان اسلام و برائت از مشركين به عنوان ركن حج تأكيد مي كرد . همه ساله آئين برائت از مشركين با حضور ده ها هزار زائرايراني وشركت مسلمانان انقلابي از كشورهاي ديگر برگزار مي شد . تأثير فوق العاده اين اقدامات سبب شد تا آمريكا فشار خويش را بر دولت سعودي براي جلوگيري از آن افزايش دهد .در روزجمعه ششم ذيحجه سال1407 هجري قمري هنگاميكه بيش از 150 هزار زائر در خيابانهاي مكه براي شركت در مراسم برائت از مشركين حركت مي كردند مأمورين دولت سعودي با انوع سلاحهاي سرد وگرم به سركوبي تظاهر كنندگان پرداختند . در اين واقعه حدود 400 نفر از حجاج شهيد ، تعداد زيادي مجروح وعده اي دستگيرشدند .
بي تفاوتي دولتهاي اسلامي در قبال تجاوز اسرائيل به جنوب لبنان وسركوبي مسلمانان بپاخاسته فلسطين در سرزمينهاي اشغالي وبدتر از آن رويكرد دولتهاي عربي به سمت سازش با اسرائيل، رنجهاي ديگري بود كه بر قلب امام سنگيني ميكرد .
در پهنه مسائل داخلي نيز شرايطي كه منجربه بركناري قائم مقام رهبري از سوي امام خميني ( در تاريخ 8/1/68 ) گرديد از جمله حوادث ناگوارديگربود نخستين مجلس خبرگان در جلسه تيرماه 1362 ، آيه الله منتظري را به عنوان قائم مقام رهبري برگزيده بود. امام خميني در آخرين نامه اي كه خطاب به وي نوشت ومنجر به پذيرش استعفا و بركناري او از قائم مقام رهبري گرديد اين نكته را تصريح كرده بود كه او ازابتدا با انتخاب آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده نظام اسلامي مخالف بوده و ايشان را فاقد طاقت لازم براي پذيرش اين مسئوليت سنگين و خطير مي دانسته است در اين نامه تصريح شده بودكه عدم موضعگيري امام خميني در مقابل انتخاب مجلس خبرگان به اين دليل بوده كه اونمي خواسته در محدوده وظايف قانوني مجلس دخالت كند .
در پيامها و سخنرانيهاي سالهاي آخر عمر امام ، مجموعه ارزشها و آرمانهايي كه اساس نهضت براي تحقق آنها پايه ريزي شده بود ،يادآوري و اولويتهاي نظام و انقلاب جهاني اسلام براساس اين آرمانها ترسيم شده است . وصيت نامه سياسي . الهي حضرت امام كه در تاريخ 26 بهمن1361 بر همين مبنا نوشته شده گوياي آگاهي عميق ايشان از نيازهاي جاري و آتي جوامع اسلامي و احساس مسئوليت او در اين رابطه است . ازجمله ويژگيهاي پيامهاي اخير تأكيد امام بر ضرورت توجه مسلمين به دو نوع برداشت متقابل از اسلام است . در يك سوي «اسلام آمريكايي» است كه در پناه آن حكومت هاي وابسته به بيگانگان سر كار مي آيند و به نام اسلام رو در روي مسلمانان واقعي قرار گرفته و در همان حال با اسرائيل و آمريكا ، دشمنان اسلام طرح تسليم ودوستي مي ريزند و در سوي ديگر «اسلام ناب »است كه با نثار خون مجاهدان و تلاش بي وقفه عالمان متعهد در طول تاريخ از گزند پيرايه و تحريفات مصون مانده است و يگانه راه رهايي ممالك اسلامي از وضعيت اسفبار كنوني است.
رحلت امام خميني : وصال يار، فراق ياران :
امام خميني هدفها و آرمانها و هر آنچه را كه مي بايست ابلاغ كند گفته بود ودر عمل نيز تمام هستيش را براي تحقق همان هدفها بكارگرفته بود . اينك در آستانه نيمه خرداد 1368 خود را آماده ملاقات عزيزي مي كرد كه تمام عمرش رابراي جلب رضاي او صرف كرده بود . ساعت 20/22 بعد از ظهر روز شنبه سيزدهم خرداد ماه سال 1368 لحظه وصال بود . قلبي از كار ايستاد كه ميليونها قلب را به نور خدا احياء كرده بود . وقتي كه خبر رحلت منتشر شد ، سرتاسر ايران وهمه كانونهايي كه در جهان با نام و پيام امام خميني آشنا بودند ، يكپارچه گريستند .
روز14 خرداد 1368 ، مجلس خبرگان رهبري تشكيل گرديد و پس از قرائت وصيتنامه امام خميني توسط حضرت آيه الله خامنه اي ، بحث وتبادل نظر براي تعيين جانشين امام خميني و رهبر انقلاب اسلامي آغاز شد وپس از چندين ساعت ، سرانجام حضرت آيه الله خامنه اي ( رئيس جمهوروقت ) كه از شاگردان امام و از چهره هاي درخشان انقلاب اسلامي و از ياران 15 خرداد بود ودر همه فراز و نشيبهاي نهضت ، در جمع ديگر ياوران انقلاب جانبازي كرده بود ، به اتفاق آراء براي اين رسالت خطير برگزيده شد اين انتخاب سريع و شايسته اميدهاي ضد انقلاب را بر باد داد و عصر امام خميني در پهنه اي وسيعتر از گذشته آغاز شد .
سلام عليه يوم ولد و يوم مات ويوم يبعث حيّاً
بسم رب المهدی(عج)
نسل ظهور
(خطاب به نائب امام زمان(عج))
هرچند پرگناهیم ، ما را تو می شناسی
در انتظار جانان ، هر لحظه بی قراریم
دل بسته بر تو داریم ، ما را تو می شناسی
ای سید خراسان ، ای مژده بهاران
هر لحظه در رکابیم ، ما را تو می شناسی
لب بسته ای و در دل بس درد و راز داری
بگشای لب، بفرما ، ما را تو می شناسی
ما در ره خمینی(ره) ، بستیم عهد و پیمان
هستیم ما بر آن عهد ، ما را تو می شناسی
فرموده اید بر ما که اعتماد دارید
ثابت کنیم الحق ، ما را تو می شناسی
با یک خروش خشمت، ما عالمی بگیریم
شیران بی گریزیم ، ما را تو می شناسی
از شعله های خشمت، اهریمنان گریزان
کوبنده شیاطین، ما را تو می شناسی
هرچند در برابر، شرمنده ایم از تو
اندر میان میدان، ما را تو می شناسی
با احمدی به راهت سرباز بی نظیریم
صد بار سر ببازیم ، ما را تو می شناسی
ما رهرو شهیدیم ، از یأس بی نصیبیم
امید قلب زهرا(س) ، ما را تو می شناسی
هر لحظه از وجودت عطر نگار آید
گلزار بی خزانی ، ما را تو می شناسی
ما عکس یار گیریم از لحظه لحظه رویت
ای سید خراسان، ما را تو می شناسی
کی می شود بیاید ، برداری آن علم را
بستیم توشه راه ، ما را تو می شناسی علی اصغر – یه نسل سومی
نویسنده:فرخنده زرگران
از محوری ترین مسائل دفاعی کشور، دشمن شناسی است. با شناخت دشمن می توان احتمال پیروزی و یا شکست را مشخص کرد و به ایجاد زمینه های دفاعی همت گماشت.درعرصه مسائل سیاسی و اجتماعی نیز دشمن شناسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و از مهمترین عوامل در تأمین امنیت فردی و اجتماعی محسوب می شود.بر همین اساس بخش عظیمی از آیات قرآن کریم به معرفی دشمن اختصاص یافته است.
درسیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز به دشمن شناسی توجه بسیار شده است. و درمیان معصومین، رفتار حضرت علی(ع) با دشمنان از همه درس آموزتر است. علی(ع) با توجه به شرایط زمانی و شیوه حکومتش با دشمنانی روبرو بود که پیامبر (ص) و دیگر ائمه (ع) با آن روبرو نشدند. کسانی که سابقه درخشانی در خدمت به اسلام داشتند؛ انسان هایی که اهل عبادت و شب زنده داری بودند ولی از روح تعالیم اسلام بی خبر بودند از این گروه های معارض به شمار می آیند.
علی(ع) با نفاق پنهان روبرو بود؛ دشمنانی که مقابله با آن ها به مراتب سخت تر از مبارزه با نفاق آشکار است. حضرت علی (ع) درحکومت پنج ساله خود با سه جریان مخالف روبرو شد: ناکثین، قاسطین ومارقین.بررسی و شناخت عملکرد این سه گروه مخالف و مواضع آن حضرت، در برابر آن ها، می تواند نقش بسیار مهمی درآگاهی از شیوه برخورد با دشمنان داشته باشد.
به عبارت دیگر، تبیین اندیشه های امیرالمومنین علی (ع) در زمینه شناخت دشمن به ما کمک می کند تا در اصلاح روش و سلوک خود به منظور مقابله با دشمنان انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی به شکل آگاهانه تری اقدام نماییم.
¤¤¤
اهمیت دشمن شناسی
شناخت دشمن از ضروریات اولیه هر مبارزه است و از طریق آن می توان بقای خود و جامعه را تضمین کرد. در طول تاریخ جوامع، تمام شکست ها ناشی از بی توجهی به دشمن بوده است.
امروز، قدرت های بزرگ با ایجاد سازمان ها و تشکیلات اطلاعاتی و جاسوسی و اختصاص بودجه های کلان برای این مراکز، تلاش می کنند تا دشمنان بالقوه و بالفعل خود را شناسایی کنند قبل از آنکه نقشه دشمنان کارساز شود آن ها را درهم شکنند. این تشکیلات در تصمیم گیری و برنامه ریزی های اساسی این دولت ها نقش مهمی دارند.
در مکتب رهایی بخش اسلام نیز درباره شناخت دشمن، توصیه های فراوان شده است.
صفات دشمنان از دیدگاه قرآن
قرآن کریم نیز به شناخت دشمن، برای حفظ و سلامت جامعه سفارش کرده و در قالب داستان های عبرت آموز به معرفی دشمنان توحید در اشکال گوناگونی چون شیطان شناسی، منافق شناسی، طاغوت شناسی و کفار و مشرکان اشاره می کند.
قرآن شناخت اهداف دشمنان اسلام و جامعه اسلامی را از حساس ترین وظایف مسلمانان عنوان می کند. مهمترین ویژگی دشمنان اسلام ازنظر قرآن، پیمان شکنی آن ها است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید:«کیف وان یظهروا علیکم لایرقبوافیکم لا ولاذمه » چگونه (پیمان مشرکان ارزشی دارد) درحالی که اگر بر شما غالب شوند نه ملاحظه خویشاوندی با شما را می کنند و نه پیمانی را (پایبند هستند).
قرآن دشمنان اسلام را دارای خصلت های ناپسندی نظیر نژادپرستی، قانون شکنی، خوی استکباری و.. می داند. در آیه پنجم سوره حجر و در آیه ۹۶ سوره بقره یکی از ویژگی های دشمنان اسلام دنیاپرستی عنوان شده است.
در آیه ۵۴ سوره نساء و آیه ۱۰۵ سوره بقره حسادت و بدخواهی یکی دیگر از خصلت های ناپسند دشمنان شمرده شده است.
همچنین در آیه ۱۰۰ سوره اسراء و آیه ۵۳ سوره نساء و آیه های ۷۵ و ۱۱۹سوره آل عمران و آیه ۷۴ سوره نساء و آیه ۱۷۵ سوره آل عمران و آیه ۷۱ سوره طه و آیه ۲۲ سوره انفال تنگ نظری، خیانت، خشم و کینه، شیطان صفتی، خود را قیم مردم دانستن، و بالاخره بی شعوری، از خصلت های ناپسند دشمنان اسلام محسوب شده است.
قرآن در جای دیگر خطر دشمن را چنین بیان می کند:
«اگر (دشمنان) بر شما دست یابند همچنان با شما دشمن اند و دستان شان (به زور) و زبان هایشان (به تبلیغات) به بدی به سوی شما باز است و دوست دارند کافر شوید و از ارزش های خویش دست بردارید.»
دشمن شناسی در روایات
همچنین درباره لزوم شناخت دشمن احادیث فراوانی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) وجود دارد که به پاره ای از آن ها اشاره می کنیم:
پیامبر(ص) درباره ضرورت شناخت دشمن می فرماید:
«ألا و ان أعقل الناس عبد عرف ربه فأطاعه و عرف عدوه فعصاه»
آگاه باشید، عاقل ترین مردم کسی است که خدایش را بشناسد و از او پیروی کند، و دشمن را نیز بشناسد و آنگاه نافرمانیش نماید. در حدیثی دیگر پیامبر(ص) می فرماید:
«مردم اگر به ده چیز شناخت پیدا کنند، سعادت دنیا و آخرتشان تأمین است، که یکی از آن امور شناخت ابلیس و یاورانش می باشد.»
دشمن شناسی در نهج البلاغه
حضرت علی(ع) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بینش معرفی می کند و می فرماید:
واعلموا انکم لن تعرفوا الرشد، حتی تعرفوا الذی ترکه ولن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نقضه و لن تمسکوا به حتی تعرفوا الذی نبذه…؛
«و بدانید که رشد نمی یابید مگر که ترک کنندگان آن را بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی زنید، مگر که فروفکننده آن را چنانکه باید، شناخته باشید.»علی(ع) ماهیت دشمنان اسلام را چنین معرفی می کند:«به بالادست خود نافرمان، به زیردست، ستم کننده، و با ستمکار هم دست اند.»
آن حضرت درباره مکر و حیله دشمن می فرماید:
«کن للعدو المکاتم أشد حذراً منک للعدو المبارز»
«از دشمن پنهان بیشتر از دشمن آشکار برحذر باش»
نیز در جای دیگر به عدم غفلت از دشمن و پرهیز از کوچک شمردن آن سفارش کرده و می فرماید:«لا تستصغرن عدواً و ن ضعف»«هرگز دشمنی را کوچک مشمار، هرچند ضعیف باشد».
همچنین می فرماید: «آفه القوی استضعاف الخصم»«آفت قدرتمند، ضعیف شمردن دشمن است.»
حضرت امام جواد(ع) نیز یکی از ارکان مهم دفاع را شناخت دقیق دشمن می داند و می فرماید:«من لم یعرف الموارد اعتیه المصادر»«کسی که نقشه ها و مواضع کلیدی دشمن را نشناسد، در رسیدن به هدف عاجز است.»
از این احادیث و رهنمودها درمی یابیم، که یکی از اساسی ترین عوامل پیروزی، شناخت دشمن است. بررسی انقلاب های توحیدی نشان می دهد که رهبران این انقلاب ها برای ایجاد انقلاب در جامعه ابتدا چهره دشمنان را شناسایی و سپس مبارزات علنی خود را شروع کردند.
معرفی دشمن یکی از اهداف اساسی معصومین(ع)
پس از رحلت پیامبر(ص)، اسلام واقعی از مسیر اولیه اش منحرف و خلافت از خاندان پیامبر اسلام(ص) گرفته شد، از این رو، از همان ابتدا، امامان شیعه تلاش خود را صرف شناسایی چهره دشمان اسلام کردند. حضرت علی، امام حسن، امام حسین و دیگر ائمه(ع) تلاش های زیادی در جهت معرفی دشمن به جامعه مسلمین انجام دادند و مهمترین رمز پیروزی آن ها، بویژه پیروزی نهضت حسینی در این بود که دشمن را به مردم معرفی کرده بودند. بی تردید، مهمترین عامل در پیروزی انقلاب اسلامی ما نیز تأکید حضرت امام(ره) بر شناخت و معرفی دشمنان بوده است و در سایه این شناخت، انقلاب اسلامی به ثمر رسید.
اصلاحات حضرت علی(ع) و شکل گیری مخالفان
قبل از آنکه دیدگاه های علی(ع) را درباره دشمن و دشمن شناسی تبیین نماییم به بررسی عواملی که باعث به وجود آمدن دشمنانی برای آن حضرت در دوره حکومت ایشان شده است،می پردازیم. امیرالمؤمنین(ع) پس از بدست گرفتن حکومت، اقدامات اصلاحی را آغاز کرد که باعث شکل گیری دشمنانی برای آن حضرت شد.عمده کارهای اصلاحی که باعث به وجود آمدن دشمنانی برای علی(ع) شد درسه زمینه بوده است: اداره کشور، حقوق مردم و بیت المال.
اصلاحات در اداره کشور
امیرالمؤمنین(ع) در اداره کشور، والیانی را که عثمان در شهرها گمارده بود، به دلیل ظلم و تعدی، بی کفایتی، عدم لیاقت و شایستگی و ناآگاهی از راه و رسم کشورداری ]که همین ویژگی ها باعث شورش مردم در زمان عثمان شده بود[ برکنار کرد و به جای آنان مردانی دیندار، مدبر ولایق را به کار گماشت.
آن حضرت بر اصل لیاقت و شایستگی در کسب مناصب، تأکید خاص داشت. به عقیده آن حضرت توان، لیاقت و شایستگی افراد در نظام سیاسی مهمترین اصل بر اداره جوامع بشری است.
تأکید حضرت علی(ع) بر این اصل و نیز تلاش در جهت احیای ارزش های الهی موجب تقویت دشمنان وی شد.
اصلاحات در زمینه حقوق مردم
حضرت علی(ع) در آنچه به حقوق مردم مربوط می شد، عموم مسلمانان را در حقوق و وظایف با یکدیگر برابر قرار داد.درعصر جاهلیت، حقوق افراد برابر نبود. ظهور اسلام اساس آن نابرابری ها را درهم ریخت، اما در زمان عثمان تبعیض های عصر جاهلیت به نهایت رسید و سایه شوم بی عدالتی و نابرابری در جامعه حاکم شد. از این رو قریش که در سیادت بر قبایل عرب، گذشته ای افتخارآمیز داشت در روزگار عثمان سربرافراخت.
درحکومت علی(ع) این امتیازات جاهلی لغو شد. علی(ع) فرمود:«خوار، نزد من عزیز و گرامی است تا حق او را بگیرم و افراد متکبر و گردنکش نزد من خوارند تا حق مستضعفان را از آنان بازستانم.»
تأکید حضرت بر عدالت و اجرای عدالت در نظام اجتماعی و سیاسی باعث شد تا عده ای از علی(ع) فاصله بگیرند و به جمع مخالفان بپیوندند.
اصلاحات در بیت المال
حضرت علی(ع) در زمینه سیاست مالی، موضع سرسختانه و قاطعی داشت.آن حضرت در نخستین خطبه خود در آغاز حکومت فرمود:«ای مردم من یکی از شمایم. با هریک از شما در حق و وظیفه برابرم، روش کار من همان سنت پیامبر شما است و دستور او را به کار خواهم بست، بدانید، زمین هایی که عثمان به تیول وابستگان در آورده و اموالی که به این و آن بخشیده است، به بیت المال بازمی گردانم و…»
تأکید امیرالمؤمنین(ع) در برابری همه در مقابل قانون بویژه در پرداخت مالیات و برخورداری از بیت المال، سبب شوررش عده ای علیه ایشان گردید وبسیاری از اشراف، صاحبان نفوذ و بزرگان قبایل درصف دشمنان او قرارگرفتند. به این ترتیب، علی(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد:
۱) ناکثین
جاه طلبان و مقام پرستانی که در خط مقدم بیعت کنندگان با حضرت علی(ع) بودند و آرزوی ریاست در سر داشتند اما با روی کارآمدن حضرت امیر(ع) و جایگزینی ارزش های الهی به جای ارزش های جاهلی به اهداف خود نرسیدند و راه مخالفت را درپیش گرفتند.
۲) قاسطین
اینان روحیه تقلب و نفاق داشتند. ظالمانی بودند که از حکومت های پیشین بهره ها بردند و از راه غارتگری، اموال فراوان به دست آوردند. آن ها می کوشیدند بنیان حکومت علی(ع) را درهم ریزند و حکومت را به دست گیرند.
۳) مارقین
کوته فکران و متحجرانی که در حقیقت دین را درک نکردند و روحشان روح عصبیت های ناروا و خشکه مقدس و جاهلان خطرناک بود.
این سه جریان مخالف حکومت، از همان نخستین روزهای حکومت آن حضرت که منافع خود را درخطر دیدند، فعالیت هایی را برای سرنگونی حکومت عدل آغاز کردند.
حضرت علی(ع) درنهج البلاغه به مهمترین روش های مخالفان در دشمنی با خود اشاره کرده است. بررسی یکایک آنها می تواند ما را در شناخت دشمن یاری دهد.
اقسام دشمن از نظر حضرت علی(ع)
ازدیدگاه حضرت علی (ع) دو نوع دشمن در جامعه وجود دارد:
دشمن آشکار و دشمن پنهان. از منظر علی(ع) کم خطرترین دشمن، دشمنی است که دشمنی خود را آشکار کرده است، حضرت می فرماید:«اوهن الاعداء کیداً من اظهر عداوته»«سست ترین دشمنان کسی است که عداوتش را آشکار ساخته-است.»
و درجای دیگر می فرمایند:«من اظهر عداوته قل کیده»«آن کس که دشمنی اش را اظهار کرده، توطئه و مکرش کم است.»
آن حضرت اظهارمی دارد: خطرناک ترین دشمن، دشمنی است که دشمنی اش را پنهان می کند و این دشمنی همانا نفاق است. امام(ع) دراین زمینه می فرمایند:«شرالاعداء ابعدهم غوراً و اخفاهم مکیده »
«بدترین دشمنان کسانی اند که حیله خود را بیشتر پنهان می دارند.»
سخت ترین ضربه به مکتب اسلام از ناحیه همین نوع دشمنان بوده است.
علی(ع) دراین باره می فرماید:«انما اتاک بالحدیث اربعه رجال لیس لهم خامس: رجل منافق مظهر للایمان متصنع بالاسلام لایتاثم ولایتحرج، یکذب علی رسول الله(ص) معتمداً، فلو علم الناس انه منافق کاذب لم یقبلوا منه و لم یصدقوا قوله ولکنهم قالوا صاحب رسول الله(ص) رآه و سمع منه ولقف عنه فیأخذون بقوله»
«افرادی که نقل حدیث می کنند، چهار دسته اند و پنجمی ندارند: نخست، منافقی که اظهار اسلام می کند، نقاب اسلام را به چهره زده، نه از گناه، باکی دارد و نه از آن دوری می کند، عمداً به پیامبر(ص) دروغ می بندد.اگر مردم می دانستند که این شخص، منافق و دروغگو است، از او قبول نمی کردند و تصدیقش نمی کردند، اما چون از واقعیت او آگاه نیستند، می گویند وی صحابی رسول خدا است، پیامبر(ص) را دیده و از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است، به همین دلیل گفته اش را می پذیرند.»
مشکل ترین مبارزه ها، مبارزه با نفاق است، مبارزه با زیرک هایی است که احمق ها را وسیله قرار می دهند. این پیکار از پیکار با کفر مشکل تر است زیرا جنگ با کفر، مبارزه با یک جریان آشکار است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با کفر مخفی است.
نفاق دو رو دارد: یکی روی ظاهر که اسلام است و مسلمانی، و یک روی باطن که کفر و شیطنت است و درک آن برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیرممکن است.
از این رو مبارزه با نفاق ها در بسیاری از موارد به ناکامی منجر شده است، زیرا بسیاری از مردم شعاع درک شان از سر حد ظاهر نمی گذرد و نهفته را روشن نمی سازد و تا اعماق باطن نفوذ نمی کند.
علی (ع) در نامه ای به محمدبن ابی بکر می فرماید:
«پیغمبر به من گفت: من بر امتم از مؤمن و مشرک نمی ترسم، زیرا مؤمن را خداوند به سبب ایمانش باز می دارد و مشرک را به خاطر شرک ورزی خوار می کند، ولکن بر شما از هرکه در دل، منافق است و زبانی دانا دارد می ترسم، اینان کلامی که می پسندید، می گویند و آنچه را ناشایسته می دانید می کنند.»
امیرالمؤمنین(ع) در بحث دشمن شناسی بیشترین تأکید را درباره نفاق دارد. به اعتقاد علی(ع) بیشترین هم و غم دشمن در مبارزه با اسلام پاشیدن بذر نفاق در بین مسلمانان است. جریان قاسطین نیز در جنگ صفین ازطریق پاشیدن بذر نفاق در صفوف مسلمین توانست حکمیت را بر حضرت تحمیل کند.
تاکتیکهای دشمنان
سه جریان عمده مخالف حکومت حضرت علی(ع) هر یک به روشی به دشمنی با حضرت پرداختند و برای دستیابی به اهداف خویش توطئه های فراوانی به راه انداختند. از این سه جریان، ناکثین از همه بیشتر در این راه پیش قدم بوده اند. اینها کسانی بودند که جزء اصحاب پیامبر و از اولین بیعت کنندگان با حضرت امیر(ع) بودند. سمبل این جریان طلحه و زبیر هستند. بررسی این جریان می تواند ما را در شناخت دشمنان داخلی انقلاب اسلامی که در لباس دوستی تیشه به ریشه انقلاب می زنند، یاری دهد. جریان ناکثین (پیمان شکنان) قصه دردناک خودی های بریده از آرمان ها است. ناکثین داستان عبرت آمیز برگزیدگانی است که دنیاطلبی، آنان را در مدار نفاق قرارداد و سرانجام به مبارزه با امام(ع) کشاند. این جریان آینه عبرت است. درسی برای تمامی کسانی که باور دارند دنیا محل امتحان است و ماده امتحانی آن، عشق به خداست.
مهمترین روش ها و تاکتیک های دشمنان اسلام از دیدگاه حضرت علی(ع) عبارتند از:
انجام فعالیتهای سازمانی و تشکیلاتی
فعالیت تشکیلاتی و سازمان یافته، تأثیر مهمی در پیروزی یک جریان دارد. ناکثین با آگاهی از نقش و تأثیر فعالیت سازمانی تلاش کردند تا در قالب یک گروه، حزب و سازمان، متشکل شوند و اهداف خود را به آسانی پیش ببرند.
علی(ع) بیان می دارند، با اینکه اهل باطل در درون خود جهنمی از اختلاف و تفرقه دارند، اما در مقابل حق متحد بوده و در قالب یک تشکل به مقابله با حق می پردازند. علی(ع) در نهج البلاغه آنگاه که سخن از پیمان شکنان می کند بر روی این نکته تأکید می کند که اینان گروهی متشکل و سازمان یافته هستند.
دشمنان برای رسیدن به اهداف خود با یکدیگر متحد شده و همکاری می کنند. علی(ع) طلحه و زبیر، یعلی بن امیه و عبدالله بن عامر را مثال می زند و می فرماید:
«با اینکه طلحه و زبیر از شورشیان علیه عثمان بودند هزینه سپاه خود را در جنگ جمل از طریق فرمانداران عثمان تأمین می کردند به طوری که یعلی بن امیه که از طرف عثمان در صنعا حکومت می کرد و اموال زیادی اندوخته بود چهار هزار دینار و هفتصد شتر در این راه، در اختیار زبیر قرارداد.»
عبدالله بن عامر نیز که از فرمانداران عثمان بود همین اندازه بودجه سپاه را تأمین کرد و شتری به نام عسکر در مقابل ششصد درهم در اختیار طلحه قرار داد.
ابن ابی الحدید می نویسد:
وقتی طلحه و زبیر شورش کردند، معاویه در نامه ای به زبیر از وی به عنوان امیرالمؤمنین یاد می کند:
«به نام خداوند رحمان و رحیم، به بنده خدا، زبیر امیر مؤمنان، از معاویه پسر ابوسفیان. درود بر تو، همانا من برای تو از اهل شام بیعت خواستم، آنان پذیرفتند و دسته جمعی اطاعت نمودند. بر شما باد که بصره و کوفه را در یابید که فرزند ابوطالب بر شما سبقت کرد. بعد از به دست آوردن این دو شهر، دیگر مشکلی در کار نیست و من بعد از تو با طلحه بیعت نمودم. پس خونخواهی عثمان را اعلام کنید و مردم را نیز به این مطلب دعوت نمایید و باید جدیت فراوان و چابکی برای این کار داشته باشید.»
اینجا است که علی(ع) از این مجموعه به عنوان حزب شیطان تعبیر می کند و می فرماید:
«الا و ان الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله
آگاه باشید شیطان حزب خویش را گرد آورده و سواران و پیادگان لشکر خویش را فراخوانده است.»
بنابراین، علی(ع) به مسلمانان هشدار می دهد که دشمنان برای رسیدن به مقاصد خویش و سرنگونی حکومت اسلامی، با همدیگر متحد می شوند و در قالب سازمان و یا حزب به مبارزه خود ادامه می دهند.
شعارها و بهانه های عامه پسند
یکی از مهم ترین روش های مخالفان، طرح شعارهای عامه پسند است. از این طریق جو جامعه را مخدوش و با خود همراه می کنند و برای مردمی جلوه دادن حرکت خود، شعاری مناسب را طرح و با آن جامعه را ملتهب می سازند.
این شعار و بهانه بنابر مقتضیات زمان به شکلی خاص مطرح می شود. درزمان حکومت علی(ع) سوژه پیراهن عثمان برای مخالفان آن حضرت بهانه مناسبی بوده است. عجیب این است که کسانی که خود در رأس مخالفان حکومت عثمان بودند حتی شادی خود را از قتل عثمان پنهان نکردند، پیراهن خونین عثمان را علم کردند و به مخالفت با علی(ع) برخاستند.
ابن ابی الحدید می گوید:
طلحه، سخت ترین تحریک کنندگان علیه عثمان بود و بعد از او زبیر در این قسمت از همه بیشتر پافشاری می کرد.
بلاذری از ابی مخنف و دیگران نقل کرده است:
وقتی مردم، عثمان را محاصره کردند، طلحه برای آنکه حلقه محاصره تنگ تر شده و عثمان کشته شود از ارسال آب و نان برای عثمان جلوگیری می کرد. تا آنجا که علی(ع) از این ماجرا به خشم آمد و برای عثمان آب فرستاد.
حضرت علی(ع) این جریان را چنین تحلیل می کند:
«به خدا سوگند او (طلحه) برای خونخواهی عثمان با عجله دست به کار نشد، جز اینکه می ترسید خون عثمان از خود او مطالبه شود زیرا او متهم به قتل عثمان است و در میان مردم از او حریص تر بر کشتن عثمان یافت نمی شود…»
و در جای دیگری می فرماید:
«… و انهم لیطلبون حقاً هم ترکوه و دماء، هم سفکوه…»
«و اینان در طلب حقی هستند که خود آنرا ترک کرده اند و خواهان خونی که خود آنرا ریخته اند.»
به هر حال، ناکثین برای ایجاد تردید در مسلمانان و مغالطه کاری، گروهی را به عنوان خونخواه دور خود جمع کردند تا حکومت علی(ع) ساقط شود. علی(ع) شیوه پیمان شکنان را بهانه جویی و سوژه یابی معرفی می فرماید:
بهانه هایی که می آورند چیزهایی است که تنها در ظاهر، رنگ و رویی دارد و در باطن هیچ.
رهنمودهای علی(ع) درباره بهانه تراشی های دشمنان، ما را به هوشیاری در برابر دشمنان و بهانه هایی که آن را دستاویز توطئه های خود قرار می دهند دعوت می کند.
استفاده ابزاری از چهره های مقبول
شخصیت ها و چهره های شناخته شده، همانگونه که یکی از عوامل مهم پیروزی بوده اند، گاهی بزرگترین عامل انحطاط و باعث انحراف مردم شده اند. دشمنان تلاش می کنند تا با استفاده از این چهره ها، مردم را با خود همراه سازند. ناکثین در راه هدف شوم خود، عایشه همسر پیامبر(ص) را با خود همراه کردند زیرا عقیده داشتند، مسلمانان به خاطر احترام به پیامبر(ص)، همراه عایشه در راه مبارزه با علی(ع) همگام می شوند و این نقشه نیز مؤثر واقع شد.
علی(ع) درباره این روش مبارزه ناکثین چنین می فرماید:
«پس اینان شورش کردند، در حالی که همسر رسول خدا را همچون کنیزی که برای فروش می برند، به دنبال خود کشاندند در حالی که همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند (تا از نظر بیگانگان دور باشند) و پرده نشین حرم پیامبر را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند»
عایشه عالی ترین چهره برای تبلیغات طلحه و زبیر بود. این دو از عنوان ام المؤمنین سوءاستفاده فراوان کردند و از این راه توانستند مردم را در جنگ جمل علیه علی(ع) بسیج کنند. علی(ع) در برخورد با این شیوه دشمن می فرماید: «راه جلوگیری از انحراف این است که حق را شناخت نه شخصیت افراد را»
این طریق بهترین شیوه برای حفظ انقلاب ها و آرمان ها است و باید مورد توجه ملت ایران نیز قرار گیرد.
ایجاد شبهه
از آنجا که حق، مطابق با فطرت، و باطل، برخلاف سرشت آدمی است، باطل با وصف بطلانش نمی تواند ظاهر شود. باطل آنگاه می تواند نفوذ کند که لباس حق بپوشد و این همان چیزی است که علی(ع) از آن در نهج البلاغه تحت عنوان شبهه یاد می کند. شبهه چیزی است که شبیه به حق است. علی(ع) می فرماید:
«شبهه را از این رو شبهه نام نهادند که شباهت به حق دارد اما برای دوستان خدا، نوری که آنان را در تاریکی های شبهه راهنمایی کند، یقین آن ها است، و راهنمای آن ها، مسیر هدایت است، ولی دشمنان خدا، گمراهی شان آنان را به شبهات دعوت می کند.
حضرت علی(ع) یکی دیگر از روش های دشمنان را ایجاد شبهه در میان مردم می داند و معتقد است برای مردمی که به حقایق واقف نیستند، بزرگترین خطر، شبهه است، زیرا عامه مردم آنقدر قدرت تجزیه و تحلیل ندارند که باطل را تشخیص داده و لباس حق را از تن باطل برکنند و دشمنان نیز در پی همین فرصت هستند.
به اعتقاد علی(ع)، دشمنان، باطل را در لباس حق به مردم جلوه می دهند، تا آنجا که گاه حتی بر نزدیکان هم، حق مشتبه می گردد. کار شبهه، گاه به آنجا می رسد که حتی «حق ناطق» و «تبلور راستین حق» هم باید تلاش زیادی برای معرفی حق کند تا شبهه داران باور کنند که لباس حق را بر باطل پوشانیده اند.
هنگامی که علی(ع) نزدیک بصره رسید، پیمان شکنان کسی را نزد حضرت فرستادند تا حقیقت حال را جویا شود و بدانند با شورشگران (ناکثین) چگونه رفتار خواهد کرد تا شبهه از دلشان زدوده گردد. امام(ع) چگونگی رفتار خویش را به شکلی بیان فرمود که برای این شخص روشن شد حق با آن حضرت است، در این هنگام که امام اعتراف او را نسبت به حقانیت خویش یافت از او خواست بیعت کند،اما او پاسخ داد:
من فرستاده گروهی هستم و از پیش خود کاری نمی کنم. امام(ع) فرمود:
- اگر آن ها تو را گسیل می داشتند که محل ریزش باران را برایشان بیابی و سپس به سوی آن ها باز می گشتی و از مکان سبزه و آب آگاهشان می کردی اگر مخالفت می کردند و به سرزمین های بی آب و علف روی می آوردند تو چه می کردی؟
- آن ها را رها می ساختم و به جایی که آب و گیاه بود می رفتم.
- پس دستت را دراز کن و بیعت نما.
آن شخص می گوید:
سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق بر من، توانایی امتناع را نیافتم و با آن حضرت بیعت نمودم.
بزرگترین آفت انقلاب اسلامی ایجاد شبهه و شک و تردید در میان مردم است. طرح مسایل بی-اساس در جامعه بویژه در زمینه مسایل اعتقادی و دینی از سوی برخی گروه ها می تواند اعتماد مردم را به انقلاب و نظام سست نماید و در دراز مدت خطر جدی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی به حساب آید. مقابله با این ترفند دشمن از ضرور ی ترین وظایف نیروهای مؤمن و انقلابی است و دراین زمینه بایستی توصیه های علی(ع) را جدی گرفته و سرلوحه کارشان قرار دهند.
استفاده از جهالت مردم
یکی از شگردهای دشمنان این است که سعی می کنند پیوسته مردم را در جهل و نادانی نگه دارند و برای مبارزه از این روش بهره ها می گیرند. از دیدگاه علی(ع) طلحه و زبیر با استفاده از جهالت مردم بصره توانستند شورش به پا کنند. امام(ع) دراین باره خطاب به مردم بصره می فرماید:
«سرزمین شما به آب نزدیک است و از آسمان دور، عقل هایتان سبک و افکار شما سفیهانه است، پس هدف خوبی برای تیراندازانید و لقمه چربی برای مفتخواران و صیدی برای صیادان!
افراد جاهل، سریع ابزار و آلت دست زیرک ها قرار می گیرند و سد راه مصالح عالیه اسلامی واقع می شوند. همیشه منافقان بی دین، مقدس نماهای احمق را علیه حکومت اسلامی برمی انگیزانند.
مکر و حیله
علی(ع) مکر و حیله را از اصولی ترین روش های دشمنان اسلام می داند و علت اتخاذ این روش را در دوری آن ها از اخلاق و معنویت عنوان می کند. زیرا سیاست درنظر آن ها عبارت است از مکر و حیله، و از سیاست چیزی جز آن نمی فهمند. شورشگران بصره نیز از راه مکر و حیله وارد صحنه کارزار شدند. اینها از اولین کسانی بودند که با آن حضرت بیعت کردند و بعداً پیمان خود را شکستند. یکی از آن ها مروان بن حکم بود. وی در جنگ جمل اسیر شده بود و با وساطت امام حسن و امام حسین(ع) آزاد شد. پس حسنین(ع) از امام علی(ع) خواستند که مروان می خواهد با شما بیعت کند. حضرت بالحنی خشم آلود فرمود:
«مگر او پس از قتل عثمان با من بیعت نکرد. هرگز نیازی به بیعت او ندارم دستش دست یهودی (دست خیانتکار و بی وفا) است، اگر با دستش بیعت کند، با پشت خود به شکستن پیمان اقدام می کند.»
زمانی که عده ای می گفتند معاویه از علی(ع) سیاستمدارتر است امام در پاسخ آن ها فرمود:
«به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر نیست وی نیرنگ می زند اما من اهل مکر و حیله نیستم.»
بنابراین یکی از راهکارهای دشمنان اسلام از دیدگاه علی(ع) استفاده از مکر و حیله است. این مکر و حیله در زمان های مختلف به اشکال متفاوت رخ می نماید.
تبلیغات و جوسازی
یکی دیگر از شگردهای همیشگی اهل باطل، جوسازی و تبلیغات منفی است. دشمنان با ایجاد جریان های انحرافی، افرادی را اسیر خود کرده به دنبال خویش می کشانند. علی(ع) می فرماید:
«ای مردم! در طریق هدایت از کمی افراد وحشت نکنید زیرا مردم در اطراف سفره ای اجتماع کرده اند که مدت سیری آن کوتاه و گرسنگی آن طولانی است.»
امام(ع) از تبلیغات دشمنان به رعد و برق تعبیر می کند و تأکید می کند که آنان از طریق سرو صدا هم نمی توانند به نتیجه برسند زیرا باطل محکوم به فنا است و آن ها مرد شعار هستند نه مرد عمل، ولی اهل ایمان اول عمل می کند بعد شعار می دهد.
«قد ارعدوا و ابرقوا و مع هذین الامرین الفشل و لسنا نرعد حتی نوقع ولانسیل حتی نمطر
«بازیگران کارزار جمل، رعد و برق ها به راه انداختند و بالاخره با آن همه هیاهو و خروش، شکست خوردند ولی ما برای تهدید دیگران رعدآسا نمی خروشیم تا شکست دشمن تهدید عملی برای آنان گردد و تا باران سیل آور نبارانیم سیلی به راه نمی اندازیم.
ایجاد اختلاف و تفرقه در صف مسلمین
برنده ترین سلاح دشمن تفرقه و اختلاف است و از این طریق می کوشد وحدت مسلمانان را خدشه دار کند. امیرالمؤمنین(ع) بیشترین تاکید را بر وحدت مسلمانان داشته و معتقدند که برای استحکام نظام و حرکت اجتماعی وحدت و هماهنگی، لازم و تفرقه زیانبخش است.
آن حضرت بیان می دارند که دشمنان وی از طریق تفرقه در صفوف یارانش توانستند غائله جمل و صفین را به وجود آورند و مردم را به شورش علیه حکومت اسلامی دعوت کنند. آن حضرت درباره دشمنانش می فرماید:
«بر مأموران من و خزانه داران بیت المال مسلمین که در اختیار من است وارد شدند و در شهری که همه مردمش در اطاعت و بیعت من هستند قدم گذاردند، وحدت آن ها را برهم زدند و جمعیت آن ها را که همه با من بودند به شورش واداشتند.
از نظر حضرت علی(ع)، تفرقه، آثاری همچون از یاد بردن اهداف الهی، حضور دشمن درکشور و شکست و نابودی و ذلت مؤمن را به همراه دارد.
وحدت در نزد علی(ع) آن چنان مهم و با ارزش است که به خاطر حفظ وحدت جامعه اسلامی بیست و پنج سال سکوت را درپیش گرفت.
فرصت طلبی
دشمنان اسلام تا فرصت لازم را به دست آورند به بهانه های مختلف علیه حکومت اسلامی قیام می کنند. در واقع، یکی از ویژگی های دشمنان اسلام فرصت طلبی آن ها است. آن حضرت خاندان ابوسفیان و قاسطین را فرصت طلبانی معرفی می کند که هیچ گاه قلبا به اسلام گرایش پیدا نکردند و هرگاه فرصتی حاصل می شد، دست به شورش می زدند. مهمترین نشانه این فرصت طلبی برخوردهای نابخردانه آنان با حکومت علی(ع) بود و بر همین اساس بود که پیامبر(ص) با الهام الهی، باطن معاویه را شناخته و طبق نص صریح اهل سنت بارها او را مورد لعنت و نفرین قرار داده و محشورشان در قیامت بر غیر امت اسلام را برای او پیش بینی کرده است.
بنابراین، از دیدگاه علی(ع) دشمن همیشه در کمین است و تا فرصت به دست آورد، حمله ور می شود.
استفاده ابزاری از مقدسات
یکی از شیوه های دشمنان در طول تاریخ، استفاده ابزاری از مقدسات بوده است. سوءاستفاده از تقدسات، گریزگاه حق گریزی در طول تاریخ بوده است.
استفاده معاویه در جنگ صفین از قرآن برای فریب یاران علی(ع) نمونه ای از این شیوه است. حضرت علی(ع) پس از فتنه تحکیم، در نامه ای به معاویه نوشت:
«ثم انک قد دعوتنی الی حکم القرآن و لقد علمت انک لست من اهل القرآن و لاحکمه ترید»
تو مرا به حکم قرآن دعوت کردی در حالی که اهل قرآن نیستی و حکم او را نمی خواهی»
از نظر علی(ع) خوارج، گروهی خشکه مقدس و جاهل مقدس مآب بودند و دشمنان نیز با تفسیرهای غلط از دین از این جماعت بهره ها گرفتند و آن ها را علیه علی(ع) شوراندند.
شیوه های برخورد علی(ع) با دشمنان
هوشیاری در برابر دشمن
حضرت علی(ع) تاکید دارد، که باید پیوسته در برابر دشمن هوشیار بود و هرگز دشمن را کوچک نشمرد. همچنین فرموده اند:
«لاتأمن عدوا و ان شکر»
«از دشمن در امان نباش، هر چند از شما سپاسگزاری می کند.»
از نظر علی(ع) باید پیوسته دشمن را زیر نظر داشت، اگر لحظه ای از دشمن غفلت کنیم، آسیب های فراوانی از ناحیه دشمن وارد می شود. ایشان می فرمایند:
«من نام عن عدوه انبهته المکائد»
«کسی که از دشمن غفلت کند، حیله ها و کیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.»
حضرت علی(ع) در سفارش به مالک اشتر در پذیرش صلح شرافتمندانه می فرمایند:
«زنهار، زنهار، سخت از دشمنت پس از پذیرش صلح برحذر باش، چرا که دشمن گاهی نزدیک می شود که غافلگیر سازد. بنابراین دوراندیشی را به کار ببند و خوش بینی را متهم کن.»
علی(ع) مهمترین ویژگی خود را هوشیاری در برابر دشمن می داند و می فرماید:
«به خدا سوگند من همچون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم در برابر لانه اش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی که در کمین او است غافلگیرش کند(من غافلگیر نمی شوم)»
حضرت با بیان این سخن، توطئه طلحه و زبیر را در به دست گرفتن بصره و کوفه ناکام گذاشت.
شیوه منطق و استدلال
دومین شیوه برخورد مولای متقیان علی(ع) در برابر دشمنان، اتخاذ راههای اصولی، منطقی و شیوه استدلال است. حضرت به استناد آیه قرآن که می فرماید:
«ادع الی سبیل ربک بالحکمه» با روش منطقی، دشمنان را مهار کرده و از این طریق می آموزد که همواره منطق و استدلال را در مبارزه نباید فراموش کرد.
«زبیر می پندارد که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل، پس او اقرار به بیعت می کند ولی مدعی است که با قلب نبوده است، بنابراین، بر او لازم است بر این ادعا دلیل روشنی بیاورد وگرنه باید به بیعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.»
گرفتن بهانه از دست دشمن
دشمنان علی(ع) برای منفور جلوه دادن چهره و حکومت علی(ع) پیراهن عثمان را علم کردند و ایشان را قاتل عثمان خطاب کردند.
آن حضرت در خطبه های مختلف به تحلیل این ماجرا می پردازد و از این طریق بهانه را از دست دشمن می گیرد زیرا می دانست که اگر این بهانه در جامعه دامنگیر شود، موفقیت بزرگی برای دشمن محسوب می شود.
مبارزه تا محو کامل دشمن
امیرالمؤمنین(ع) آخرین راه حل را به کارگیری زور در مقابله با دشمن می داند آن حضرت معتقد است گاهی دشمن از طریق مسالمت آمیز اصلاح نمی شود و ادامه وجود آن باعث فساد و ظلم در جامعه می شود و باید نابود شود:
«… پس اگر از آن سر باز زنند لبه تیز شمشیر را در اختیار آن ها قرار می دهم و این کار برای درمان باطل و یاری حق کفایت می کند.»
درس های غیرت آموز
آنچه اسلام واقعی را پس از پیامبر(ع) از انحرافات نجات داد رفتار علی(ع) در زمینه دشمن شناسی و شیوه برخورد با دشمنان بوده است. دشمن شناسی در نظر مولاعلی(ع) آن قدر مهم و بااهمیت است که آن حضرت شناخت دشمن را رمز بینش می دانند و تاکید می کنند که جدی نگرفتن دشمن و توهم فرض کردن دشمن به معنی نشناختن دشمن است. امام(ع) با این بیان تذکر می دهند که دشمن همواره در کمین نشسته است و باید مراقب و هوشیار بود.
علی(ع) یکی از رسالت های خطیر انبیا و امامان معصوم(ع) را شناسایی دشمن و معرفی آن ها به مردم عنوان می کند که از این طریق سلامت جامعه را تضمین می کردند. دوران حکومت علی(ع) مملو از درس های عبرت آموز در زمینه دشمن شناسی است؛ زیرا در مدت ۵ سال حکومت، تمام هم و غم خود را صرف مبارزه با دشمن و هدایت منحرفان کرده است. این تجربه گرانقدر باید الگوی حکومت های اسلامی بویژه جمهوری اسلامی قرار گیرد. پیروی از سیره امام علی(ع) و عبرت گرفتن از رفتار آن حضرت در شیوه برخورد و شناسایی دشمن می تواند ما را در شناسایی دشمنان یاری دهد.
امیرالمؤمنین(ع) به کرات از خطر جریان نفاق در جامعه اسلامی سخن می گوید و تأکید دارد که دشمنان با چهره نفاق، ارزش های اسلامی را زیر سؤال می برند و زمینه های استحاله نظام اسلامی را فراهم می کنند.
علی(ع) آن روز با جاهلان مقدس مآب مواجه بود و جامعه اسلامی امروز ما نیز با افراد به اصطلاح روشنفکر و غربزده روبرو است. هر دو جریان در یک نقطه اشتراک دارند و آن فهم نادرست از مبانی و تعالیم اسلام است، این ناآگاهی و جهالت باعث شده است تا در مقابل نظام اسلامی جبهه گیری کنند.
منبع: ویژه نامه پیام حوزه ش۲۹و۲۸
بهترین ذکر
عید کمال دین .سالروز اتمام نعمت وهنگامه اعلان وصایت و ولایت
امیر المومنین علیه السلام
بر شیعیان وپیروان ولایت خجسته باد
خورشید چراغکی ز رخسار علیست / مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست
هرکس که فرستد به محمد صلوات / همسایه دیوار به دیوار علیست
عید غدیر مبارک
روز عید غدیرخم از شریف ترین اعیاد امت من است.
پیامبر اکرم(ص)
اس ام اس های تبریک عید غدیر ، پیامک های عید غدیر
نازد به خودش خدا که حیدر دارد / دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد
عید غدیر خم مبارک باد
خدایا به حق شاه مردان / مرا محتاج نامردان مگردان
فرا رسیدن عید غدیرخم بر عاشقان آن حضرت مبارک
دلا امشب به می باید وضو کرد / و هر ناممکنی را آرزو کرد
عید بر شما مبارک
علی در عرش بالا بی نظیر است
علی بر عالم و آدم امیر است
به عشق نام مولایم نوشتم
چه عیدی بهتر از عید غدیر است؟
آنان که علی خدای خود پندارند / کفرش به کنار عجب خدایی دارند
چون نامه ی اعمال مرا پیچیدند
بردند به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود ولی
آن را به محبت علی بخشیدند
عیدتان مبارک
تمام لذت عمرم در این است / که مولایم امیرالمومنین است
عیدشما مبارک
نه فقط بنده به ذات ازلی می نازد
ناشر حکم ولایت به ولی می نازد
گر بنازد به علی شیعه ندارد عجبی
عجب اینجاست خدا هم به علی می نازد
هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من است... هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او باد. (خطبه ی غدیریه)
قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد
ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه لطفش بنشینم
گفتا که علی نور بود سایه ندارد
عید غدیر مبارک
شبی در محفلی ذکر علی بود
شنیدم عارفی فرزانه فرمود
اگر آتش به زیر پوست داری
نسوزی گر علی را دوست داری
خورشید شکفته در غدیر است علی
باران بهار در کویر است علی
بر مسند عاشقی شهی بی همتاست
بر ملک محمدی امیر است علی
سال دهم هجرت که مسلمانان همراه پیامبر اکرم(ص) مراسم حج را به پایان رساندند و آن
سال، بعدا «حجة الوداع» نام گرفت، پیامبر اکرم(ص) عازم مدینه گردید.
فرمان حرکت صادر شد. هنگامى که کاروان به سرزمین «رابغ» در سه میلى جحفه که میقات
حجاج است، رسید امین وحى در مکانى به نام «غدیرخم» فرود آمد. آیه:«یا ایها الرسول بلغ ما
انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس».نازل شد که اى
پیامبر، آنچه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن. اگر این کار را نکنى، رسالتخود
را تکمیل نکردهاى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ خواهد کرد. سوره مائده، آیه دستور
توقف در آن مکان صادر شد. همه مردم ایستادند. وقت ظهر هوا، بشدت گرم بود. پیامبر
اکرم(ص) نماز ظهر را با جماعتخواند سپس در حالى که مردم دور او را گرفته بودند، بر
روى نقطه بلندى که از جهاز شتران برپا شد، قرار گرفت و با صداى رسا خطبه خواند و
سپس فرمود:
«مردم نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم من مسؤولم و شما هم
مسؤولید».
سپس مطالبى گرانبها بیان کرد و فرمود:
«من دو چیز نفیس در میان شما به امانت گذاردم، یکى کتاب خدا و دیگرى عترت و اهل
بیت من، این دو هرگز از هم جدا نشوند. مردم بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل
به آنها کوتاهى نورزید که هلاک مىشوید».
در این هنگام دست على(ع) را گرفت و او را بلند کرد و به همه مردم معرفى نمود، سپس
فرمود:
«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنان کیست؟ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند».
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«خدا، مولاى من و من، مولاى مؤمنانم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم».
بعد فرمود:
« من کنت مولاه فهذا على مولاهاللهم وال من والاه و عاد من عاداه و... »
«اى مردم هرکس من مولاى اویم، على مولاى اوست، خداوندا کسانى را که على را دوست
دارند، دوست بدار و کسانى که او را دشمن دارند، دشمن دار و...»
سپس فرشته وحى نازل شد و آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...» را نازل فرمود و آن روز در تاریخ
اسلام جاودانه و حماسهساز شد.
آرى غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و
شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحتشناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزارى، روز
پیام رسانى، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادى و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و
تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفى راه و رهبر، روز
آزمون، روز یاس دشمن و امیدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى که
پیروان واقعى مکتب حیاتبخش اسلام آن را گرامى مىدارند و به همدیگر تبریک مىگویند.
از احادیث بر مىآید که ائمه: آن روز را جشن مىگرفتند و در آن روز مراسم ویژهاى داشتند،
شبیه مراسمى که ما ایرانیان امروز در عید نوروز داریم.
از فیاض بن محمد طوسى نقل شده: روز غدیر به حضور امام هشتم(ع) رسید. دید گروهى
از افراد ویژه در خدمتحضرت هستند که امام آنان را براى افطار در خانهاش نگهداشت و به
منزل آنان غذا و لباس و کفش و انگشتر و هدایاى دیگر فرستاد و آن روز وضع او و اطرافیان او
کاملا عوض شده بود و فضائل آن روز را براى آنان یادآورى مىکرد. (بحار الانوار، 97: 112، ح 8.
)
در حدیث دیگرى است: روزى از روزهاى خلافت على(ع) جمعه و عید غدیر به یک روز افتاد.
امام(ع) خطبه مفصلى خواند و فرمود:
«این مجمع اکنون به پایان مىرسد و شما همگى به خانههایتان بر مىگردید، بروید - خداى
بر شما رحمت فرستد - و بر خانواده خود فراخ گیرید و به برادران خود نیکى کنید.
خداوند را بر این نعمت که شما را بخشیده است، سپاس گزارید. متحد شوید تا خدا کمکتان
کند. نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند. از نعمتهاى خداداد، یکدیگر را هدیه
فرستید.
خداوند در این روز چندین برابر دیگر عیدها پاداش دهد.
این گونه پاداش جز در این روز (غدیر) دیگر نخواهید یافت. نیکویىکردن در این روز مال را
بسیار کند و عمر را زیاد.
مهربانى کردن باعث رحمتخدا شود و مهربانى او. در این روز به برادران و خاندان از مال
خدا داده ببخشید، هر اندازه که بتوانید. همواره چهره خندان دارید. چون به یکدیگر رسیدید،
شادمانى کنید، و خدا را بر نعمتهایش سپاس گوئید. بروید و به آنان که امیدشان به شماست،
نیکى بسیار کنید در خورد و خوراک، خود و زیردستانتان یکسان باشید. این یکسانى و
مساوات را تا جایى که توانایى دارید عملى سازید، که پاداش یک درهم در این روز، صد هزار
درهم است و برکت به دستخداست.
روزه این روز را نیز خداوند مستحب قرار داده است و در برابر آن پاداشى بس بزرگ نهاده. اگر
کسى در این روز، نیاز برادران خود را برآورد - پیش از تمنا و درخواست - و با میل و
غبتخوبى کند، پاداش او چنان باشد که این روز را روزه داشته است و شب آن را با عبادت به
بامداد رسانیده.
و هرکس در این روز به روزهدارى افطارى دهد، چنان است که گویى دسته دسته مردم را
افطارى داده است...
همین که به یکدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید و نعمتى را که در این روز نصیبتان
شده است به یکدیگر تبریک گویید. باید این سخنان را آن که بود و شنید به آن که نبود و
نشنید، برساند. باید توانگران به سراغ مستمندان روند و قدرتمندان به دنبال ضعیفان،
پیامبر(ص) مرا به این چیزها امر کرده است».(ترجمه این روایت تا اینجا از استاد محمدرضا
حکیمى است که از حماسه غدیر، ص 71 گرفته شده است.) بعد امام(ع) خطبه جمعه را
خواند و نماز جمعه را نماز عیدش قرار داد، بعد با فرزند و شیعیانش به منزل امام حسین(ع)
برگشت که غذا آماده کرده بودند و آن شیعیان نیازمند و بىنیاز با هدایاى او به طرف خانواده
خود برگشتند. (بحار الانوار 97: 117.)
به امید روزى که همه مسلمانان بویژه مردم مسلمان ایران روز عید غدیر را بزرگترین عید
خود قرار داده و این روزه آنطور که بایسته و شایسته آن است، گرامى بدارند.
الیوم اکملت لکم دینکمو اتممت علیکم نعمتىو رضیت لکم الاسلام دینا.
مائده: 3.
امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام
را بعنوان دین براى شما پسندیدم.
روى زیاد بن محمد قال:
دخلت على ابى عبد الله(ع) فقلت:
للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والفطر والاضحى؟
قال: نعم، الیوم الذى نصب فیه رسولالله(ص) امیرالمؤمنین(ع). مصباح المتهجد: 736.
زیاد بن محمد گوید:
بر امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم: آیا مسلمانان عیدى غیر از عید قربان و عید فطر و
جمعه دارند؟ امام(ع) فرمود:
آرى، روزى که رسول خدا(ص) امیرمؤمنان(ع) را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد.
قال رسول الله(ص):
یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على
بن ابى طالب علما لامتى، یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتم
على امتى فیه النعمة و رضى لهم الاسلام دینا. امالى صدوق: 125، ح 8.
رسول خدا(ص) فرمود:
روز غدیر خم برترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد;
آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد
از من مردم توسط او هدایتشوند، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و
نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید.
عن الصادق(ع) قال:
هو عید الله الاکبر،و ما بعث الله نبیا الا و تعید فى هذا الیوم و عرف حرمته و اسمه فى السماء
یوم العهد المعهود و فى الارض یوم المیثاق الماخوذ و الجمع المشهود. وسائل الشیعه، 5:
224، ح 1.
امام صادق(ع) فرمود:
روز غدیر خم عید بزرگ خداست، خدا پیامبرى مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید
گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان و در زمین، روز پیمان
محکم و حضور همگانى است.
قیل لابى عبد الله(ع):
للمؤمنین من الاعیاد غیر العیدین و الجمعة؟
قال: نعم لهم ما هو اعظم من هذا، یوم اقیم امیرالمؤمنین(ع) فعقد له رسول الله الولایة
فىاعناق الرجال والنساء بغدیر خم.
وسائل الشیعه، 7: 325، ح 5.
به امام صادق(ع) گفته شد:
آیا مؤمنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگرى دارند؟ فرمود:
آرى، آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و آن روزى است که امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم
بالا برده شد و رسول خدا مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد.
عن عمار بن حریز قال دخلت على ابى عبد الله(ع) فىیوم الثامن عشر من ذى الحجة
فوجدته صائما فقال لى:
هذا یوم عظیم عظم الله حرمته على المؤمنین و اکمل لهم فیه الدین و تمم علیهم النعمة و
جدد لهم ما اخذ علیهم من العهد والمیثاق.
مصباح المتهجد: 737.
عمار بن حریز گوید:
روز هجدهم ماه ذیحجه خدمت امام صادق(ع) رسیدم و آن حضرت را روزه یافتم. امام به من
فرمود: امروز، روز بزرگى است، خداوند به آن عظمت داده و آن روز دین مؤمنان را کامل
ساخت و نعمت را بر آنان تمام نمود و عهد و پیمان قبلى را تجدید کرد.
قال الرضا(ع): حدثنى ابى، عن ابیه(ع) قال:
ان یوم الغدیر فى السماءاشهر منه فى الارض.
مصباح المتهجد: 737.
امام رضا(ع) فرمود:
پدرم به نقل از پدرش (امام صادق(ع)) نقل کرد که فرمود:
روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
قال على (ع):
ان هذا یوم عظیم الشان،فیه وقع الفرج، ورفعت الدرج و وضحت الحجج وهو یوم الایضاح
والافصاح من المقام الصراح،ویوم کمال الدین و یوم العهد المعهود...
بحارالانوار، 97: 116.
على(ع) فرمود:
امروز (عید غدیر) روز بس بزرگى است.
در این روز گشایش رسیده و منزلت (کسانى که شایسته آن بودند) بلندى گرفت و
برهانهاى خدا روشن شد و از مقام پاک با صراحتسخن گفته شد و امروز روز کامل شدن
دین و روز عهد و پیمان است.
عن الصادق(ع):
والله لو عرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقته لصافحتهم الملائکة فى کل یوم عشر مرات...
وما اعطى الله لمن عرفه ما لایحصى بعدد.
مصباح المتهجد: 738.
امام صادق(ع) فرمود:
به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعى «روز غدیر» را مىشناختند، فرشتگان روزى دهبار با آنان
مصافحه مىکردند و بخششهاى خدابهکسىکهآن روز را شناخته، قابلشمارش نیست.
قال ابو عبد الله(ع):
... و یوم غدیر بین الفطر والاضحىو یوم الجمعة کالقمر بین الکواکب.
اقبال سید بن طاووس: 466.
امام صادق(ع) فرمود:
... روز غدیر خم در میان روزهاى عید فطر و قربان و جمعه همانند ماه در میان ستارگان
است.
قال ابو عبد الله(ع):
اذا کان یوم القیامة زفت اربعة ایام الىاللهعز و جل کما تزف العروس الى خدرها:
یوم الفطر و یوم الاضحى و یوم الجمعةو یوم غدیر خم.
اقبال سید بن طاووس: 466.
امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى که روز قیامت برپا شود چهار روز بسرعت بسوى خدا مىشتابند همانطور که عروس
به حجلهاش بسرعت مىرود.
آن روزها عبارتند از:
روز عید فطر و قربان و جمعه و روز غدیر خم.
قال رسول الله(ص):
یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب، اوصى من آمن بى و صدقنى بولایة على، الا ان ولایة
على ولایتى و ولایتى ولایة ربى، عهدا عهده الى ربى و امرنى ان ابلغکموه.
بحارالانوار 37: 141، ح 35.
رسول خدا(ص) (در روز غدیر) فرمود:
اى مسلمانان! حاضران به غایبان برسانند: کسى را که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده
است، به ولایت على سفارش مىکنم، آگاه باشید ولایت على، ولایت من است و ولایت من،
ولایتخداى من است. این عهد و پیمانى بود از طرف پروردگارم که فرمانم داد تا به شما
برسانم.
قال ابو عبد الله(ع):
... و انه الیوم الذى اقام رسول الله(ص) علیا(ع) للناس علما و ابان فیه فضله و وصیه فصام
شکرا لله عزوجل ذلک الیوم و انه لیوم صیام و اطعام و صلة الاخوان و فیه مرضاة الرحمن، و
مرغمة الشیطان.
وسائل الشیعه 7: 328، ضمن حدیث 12.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روزى است که رسول خدا(ص) على(ع) را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت
و فضیلت او را در این روز آشکار کرد و جانشین خود را معرفى کرد، بعد بعنوان سپاسگزارى از
خداى بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزهدارى و عبادت و طعام دادن و به دیدار
برادران دینى رفتن است. آنروز روز کسب خشنودى خداى مهربان و به خاک مالیدن بینى
شیطان است.
عن امیر المؤمنین(ع) قال:
... اذا تلاقیتم فتصافحوا بالتسلیم و تهابوا النعمة فىهذا الیوم، و لیبلغ الحاضر الغائب،
والشاهد الباین، ولیعد الغنى الفقیر والقوى على الضعیف امرنى رسولالله(ص) بذلک.
وسائل الشیعه 7: 327.
امیر المؤمنین(ع) (در خطبه روز عید غدیر) فرمود:
وقتى که به همدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید، و در این روز به یکدیگر هدیه
بدهید، این سخنان را هر که بود و شنید، به آن که نبود برساند، توانگر به سراغ مستمند برود،
و قدرتمند به یارى ضعیف، پیامبر مرا به این چیزها امر کرده است.
عن امیر المؤمنین(ع) قال:
... فکیف بمن تکفل عددا من المؤمنین والمؤمنات وانا ضمینه علىالله تعالى الامان منالکفر
والفقر وسائل الشیعه 7: 327.
امیر مؤمنان(ع) فرمود:
... چگونه خواهد بود حال کسى که عهدهدار هزینه زندگى تعدادى از مردان و زنان مؤمن (در
روز غدیر) باشد، در صورتى که من پیش خدا ضامنم که از کفر و تنگدستى در امان باشد.
قال ابو عبد الله(ع):
... هو یوم عبادة و صلوة و شکر لله و حمد له،و سرور لما من الله به علیکم من ولایتنا،و انى
احب لکم ان تصوموه.
وسائل الشیعه 7: 328، ح 13.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست و روز سرور و شادى است به خاطر
ولایت ما خاندان که خدابر شما منت گذارد و من دوست دارم که شما آن روز را روزه بگیرید.
عن الصادق(ع):
... و لدرهم فیه بالف درهم لاخوانک العارفین،فافضل على اخوانک فى هذا الیومو سر فیه کل
مؤمن و مؤمنة.
مصباح المتهجد: 737.
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:
یک درهم به برادران با ایمان و معرفت، دادن در روز عید غدیر برابر هزار درهم است، بنابراین
در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان.
قال ابو عبد الله(ع):
انه یوم عید و فرح و سرورو یوم صوم شکرا لله تعالى.
وسائل الشیعه 7: 326، ح 10.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روز عید و خوشى و شادى است و روز روزهدارى به عنوان سپاس نعمت الهى است.
قال على(ع):
عودوا رحمکم الله بعد انقضاء مجمعکم بالتوسعة على عیالکم، والبر باخوانکم والشکر لله
عزوجل على ما منحکم، واجتمعوا یجمع الله شملکم، و تباروا یصل الله الفتکم، و تهانؤا نعمة
الله کما هنا کم الله بالثواب فیه على اضعاف الاعیاد قبله و بعده الا فى مثله... بحارالانوار 97:
117.
على(ع) فرمود:
بعد از پایان گردهم آیى خود (در روز غدیر) به خانه برگردید، خدا بر شما رحمت فرستد. به
خانواده خود گشایش و توسعه دهید، به برادران خود نیکى کنید، خداوند را بر این نعمت که
شما را بخشیده است، سپاس گزارید، متحد شوید تا خدا به شما وحدت بخشد، نیکویى کنید
تا خدا دوستیتان را پایدار کند، به همدیگر نعمتخدا را تبریک بگوئید، همانطور که خداوند
در این روز با چندین برابر عیدهاى دیگر پاداش دادن به شما تبریک گفته، این گونه پاداشها
جز در روز عید غدیر نخواهد بود.
روى الحسن بن راشد عن ابى عبد الله(ع) قال:
قلت: جعلت فداک، للمسلمین عید غیرالعیدین؟ قال: نعم، یا حسن! اعظمهما و اشرفهما،
قال: قلت له: و اى یوم هو؟
قال: یوم نصب امیرالمؤمنین(ع) فیه علما للناس.
قلت له: جعلت فداک وما ینبغى لنا ان نصنع فیه؟
قال: تصومه یا حسن و تکثر الصلوة على محمد و آله فیه و تتبرا الى الله، ممن ظلمهم،فان
الانبیاء کانت تامر الاوصیاء بالیومالذى کان یقام فیه الوصى ان یتخذ عیدا.
مصباح المتهجد: 680.
حسن بن راشد گوید:
به امام صادق(ع) گفتم: آیا مسلمانان بجز آن دو عید، عید دیگرى هم دارند؟ فرمود: بله،
بزرگترین و بهترین عید. گفتم: کدام روز است؟
فرمود: روزى که امیرمؤمنان بعنوان پرچمدار مردم منصوب شد.
گفتم: فدایتشوم در آن روز سزاوار است، چه کنیم؟ فرمود: روزهبگیر و درود برمحمد و آلاو
بفرست و از ستمگران به آنان برائت بجوى، زیرا پیامبران به جانشینان دستور مىدادند که
روزى را که جانشین انتخاب مىشود، عید بگیرند.
عن ابى عبد الله(ع) قال:
... تذکرون الله عز ذکره فیه بالصیام والعبادة والذکر لمحمد و آل محمد، فان رسول الله(ص)
اوصى امیرالمؤمنین ان یتخذ ذلک الیوم عیدا، و کذلک کانت الانبیاء تفعل، کانوا یوصون
اوصیائهم بذلک فیتخذونه عیدا.
وسائل الشیعه 7: 327، ح 1.
امام صادق(ع) فرمود:
در روز عید غدیر، خدا را با روزه و عبادت و یاد پیامبر و خاندان او یادآورى کنید، زیرا رسول
خدا به امیرالمؤمنین سفارش کرد که آن روز را عید بگیرد، همینطور پیامبران هم به
جانشینان خود سفارش مىکردند که آن روز را عید بگیرند، آنان هم چنین مىکردند.
عن ابى عبد الله(ع) قال:
والعمل فیه یعدل ثمانین شهرا، و ینبغى ان یکثر فیه ذکر الله عزوجل، والصلوة على النبى(ص)
، ویوسع الرجل فیه على عیاله.
وسائل الشیعه 7: 325، ح 6.
امام صادق(ع) فرمود:
ارزش عمل در آن روز (عید غدیر) برابر با هشتاد ماه است، و شایسته است آن روز ذکر خدا و
درود بر پیامبر(ص) زیاد شود، و مرد، بر خانواده خود توسعه دهد.
عن مولانا ابىالحسن على بن محمد(ع) قال لابى اسحاق:
و یوم الغدیر فیه اقام النبى(ص) اخاه علیا علما للناس و اماما من بعده،[قال] قلت:
صدقت جعلت فداک، لذلک قصدت، اشهد انک حجة الله على خلقه.
وسائل الشیعه 7: 324، ح 3.
امام هادى(ع) به ابواسحاق فرمود:
در روز غدیر پیامبر اکرم(ص) برادرش على(ع) را بلند کرد و به عنوان پرچمدار (و فرمانده)
مردم و پیشواى بعد از خودش معرفى کرد.
ابواسحاق گفت: عرض کردم، فدایتشوم راست فرمودى. به خاطر همین به زیارت و دیدار
شما آمدم، گواهى مىدهم که تو حجتخدا بر مردم هستى.
عن على بن موسى الرضا(ع) :
من زار فیه مؤمنا ادخلالله قبره سبعین نورا و وسع فى قبره و یزور قبره کل یوم سبعون الف
ملک ویبشرونه بالجنة.
اقبال الاعمال: 778.
امام رضا(ع) فرمود:
کسى که در روز (غدیر) مؤمنى را دیدار کند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى کند و
قبرش را توسعه مىدهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زیارت مىکنند و او را به بهشت
بشارت مىدهند.
قال الصادق(ع):
ینبغى لکم ان تتقربوا الى الله تعالى بالبر والصوم والصلوة و صلة الرحم و صلة الاخوان، فان
الانبیاء علیهم السلام کانوا اذا اقاموا اوصیاءهم فعلوا ذلک و امروا به.
مصباح المتهجد: 736.
امام صادق(ع) فرمود:
شایسته است با نیکى کردن به دیگران و روزه و نماز و بجاآوردن صله رحم و دیدار برادران
ایمانى به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانى که جانشینان خود را نصب مىکردند، چنین
مىکردند و به آن توصیه مىفرمودند.
عن ابى عبد الله(ع) قال:
انه تستحب الصلوة فى مسجد الغدیرلان النبى(ص) اقام فیه امیر المؤمنین(ع)و هو موضع
اظهرالله عزوجل فیه الحق.
وسائل الشیعه 3: 549.
امام صادق(ع) فرمود:
نماز خواندن در مسجد غدیر مستحب است، چون پیامبر اکرم(ص) در آنجا امیرمؤمنان(ع)
را معرفى و منصوب کرد. و آنجایى است که خداى بزرگ، حق را آشکار کرد.
عن ابى عبد الله(ع) قال:
و من صلى فیه رکعتین اى وقتشاء و افضله قرب الزوال و هى الساعة التى اقیم فیها
امیرالمؤمنین(ع) بغدیر خم علما للناس و... کان کمن حضر ذلک الیوم...
وسائل الشیعه 5: 225، ح 2.
امام صادق(ع) فرمود:
کسى که در روز عید غدیر هر ساعتى که خواست، دو رکعت نماز بخواند و بهتر اینست که
نزدیک ظهر باشد که آن ساعتى است که امیرالمؤمنین(ع) در آن ساعت در غدیر خم به
امامت منصوب شد، (هر که چنین کند) همانند کسى است که در آن روز حضور پیدا کرده
است...
قال الصادق(ع):
صیام یوم غدیر خم یعدل صیام عمر الدنیا لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنیا لکان له
ثواب ذلک. وسائل الشیعه 7: 324، ح 4.
امام صادق(ع) فرمود:
روزه روز غدیر خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. یعنى اگر انسانى همیشه زنده باشد و
همه عمر را روزه بگیرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عید غدیر است.
عن الرضا(ع) قال:
... و هو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضا،فاذا لقى المؤمن اخاه یقول:
«الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکینبولایة امیر المؤمنین و الائمة(ع)»
و هو یوم التبسم فى وجوه الناسمن اهل الایمان...
اقبال: 464.
امام رضا(ع) فرمود:
عید غدیر روز تبریک و تهنیت است. هر یک به دیگرى تبریک بگوید، هر وقت مؤمنى
برادرش را ملاقات کرد، چنین بگوید: «حمد و ستایش خدایى را که به ما توفیق چنگ زدن به
ولایت امیرمؤمنان و پیشوایان عطا کرد» آرى عید غدیر روز لبخند زدن به چهره مردم با
ایمان است...
عن ابى سعید قال:
لما کان یوم غدیر خم امر رسول الله(ص) منادیا فنادى: الصلوة جامعة، فاخذ بید على(ع) و
قال:
اللهم من کنت مولاه فعلى مولاه،اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
بحارالانوار 37: 112، ح 4.
ابو سعید گوید:
در روز غدیر خم رسول خدا(ص) دستور داد: منادى ندا دهد که: براى نماز جمع شوید. بعد
دست على(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود:
خدایا کسى که من مولاى اویم پس على هم مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که على
را دوست بدارد و دشمن بدار کسى را که با على دشمنى کند.
قال رسول الله(ص):
من یرید ان یحیى حیاتى، و یموت مماتى،ویسکن جنة الخلد التى وعدنى ربىفلیتول على ابن
ابى طالب،(ع)فانه لن یخرجکم من هدى،ولن یدخلکم فى ضلالة.
الغدیر 10: 278.
رسول خدا(ص) فرمود:
کسى که مىخواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانهاى که پروردگارم
به من وعده کرده، ساکن شود، ولایت على بن ابى طالب(ع) را انتخاب کند، زیرا او هرگز شما
را از راه هدایت بیرون نبرده، به گمراهى نمىکشاند.
عن جابر بن عبد الله الانصارى قال: سمعترسول الله(ص) یقول لعلى بن ابى طالب(ع):
یا على! انت اخى و وصیى و وارثىوخلیفتى علىامتى فىحیوتى و بعد وفاتىمحبک محبى و
مبغضک مبغضىو عدوک عدوى.
امالى صدوق: 124، ح 5.
جابربن عبد الله انصارى مىگوید:
از رسول خدا(ص) شنیدم که به على بن ابىطالب(ع) فرمود:
اى على، تو برادر و وصى و وارث و جانشین من در میان امت من در زمان حیات و بعد از
مرگ منى. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و کینهتوز تو دشمن من است.
عن ابى جعفر(ع) قال:
بنى الاسلام على خمس:
الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایةو لم یناد بشىء ما نودى بالولایة یوم الغدیر.
کافى 2، 21، ح 8.
امام باقر(ع) فرمود:
اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه
آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است.
عن ابى الحسن(ع) قال:
ولایة على(ع) مکتوبة فى صحف جمیع الانبیاء ولن یبعثالله رسولا الا بنبوة محمد ووصیة
على(ع). سفینة البحار 2: 691.
امام کاظم(ع) فرمود:
ولایت على(ع) در کتابهاى همه پیامبران ثبتشده است و هیچ پیامبرى مبعوث نشد، مگر با
میثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع).
قال رسول الله(ص):
ولایة على بن ابى طالب ولایة اللهو حبه عبادة الله و اتباعه فریضة اللهو اولیاؤه اولیاء الله و
اعداؤه اعداء اللهو حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل.
امالى صدوق: 32.
رسول خدا(ص) فرمود:
ولایت على بن ابیطالب(ع) ولایتخداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروى کردن او
واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدایند، جنگ با او، جنگ با
خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.
عن جعفر، عن ابیه(ص) قال:
ان ابلیس عدوالله رن اربع رنات:
یوم لعن، و یوم اهبط الى الارض،و یوم بعث النبى(ص) و یوم الغدیر.
قرب الاسناد: 10.
امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود:
شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد: روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین
هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد و روز عید غدیر.
عن النبى(ص):
یقول الله تبارک و تعالى:
ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من نارى.
جامع الاخبار: 52، ح 7.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
خداوند مىفرماید: ولایت على بن ابیطالب دژ محکم من است، پس هر کس داخل قلعه من
گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
قال رسول الله(ص):
یا على انا مدینة العلم و انت بابها و لن تؤتى المدینة الا من قبل الباب... انت امام امتى و
خلیفتى علیها بعدى، سعد من اطاعک و شقى من عصاک، و ربح من تولاک و خسر من عاداک.
جامع الاخبار: 52، ح 9.
رسول خدا(ص) فرمود:
اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو
پیشواى امت من و جانشین من در این شهرى، کسى که اطاعت تو کند سعادتمند است، و
کسى که تو را نافرمانى کند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زیان کرده
است.
قال الصادق(ع):
اثافى الاسلام ثلاثة:
الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها.
کافى: 2، ص 18.
امام صادق(ع) فرمود:
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است:
نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنهابدون دیگرى درست نمىشود.
قال ابو عبد الله(ع):
العجب یا حفص لما لقى على بن ابىطالب!! انه کان له عشرة الاف شاهد لم یقدر على اخذ
حقه و الرجل یاخذ حقه بشاهدین.
بحار الانوار: 37، 140.
امام صادق(ع) فرمود:
اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه
(در روز غدیر) نتوانستحق خود را بگیرد، در حالى که شخص با دو شاهد حق خود را
مىگیرد.
عن النبى(ص) فى احتجاجه یوم الغدیر:
على تفسیر کتاب الله، و الداعى الیه، الا و ان الحلال و الحرام اکثر من ان احصیهما و اعرفهما،
فآمر بالحلال و انهى عن الحرام فى مقام واحد، فامرت ان آخذ البیعة علیکم و الصفقة منکم،
بقبول ما جئت به عن الله عز و جل فى على امیر المؤمنین و الائمة من بعده، معاشر الناس
تدبروا و افهموا آیاته، و انظروا فى محکماته و لا تتبعوا متشابهه، فو الله لن یبین لکم زواجره، و
لا یوضع لکم عن تفسیره الا الذى انا آخذ بیده.
وسایل الشیعه: 18، 142، ح 43.
پیامبر اکرم (ص) روز عید غدیر فرمود:
على(ع) تفسیر کتاب خدا، و دعوت کننده به سوى خداست، آگاه باشید که حلال و حرام
بیش از آنست که من معرفى و به آنها امر و نهى کنم و بشمارم. پس دستور داشتم که از شما
عهد و پیمان بگیرم که آنچه را در مورد على امیرمؤمنان، و پیشوایان بعد او از طرف خداوند
بزرگ آوردم، بپذیرید.
اى مردم! اندیشه کنید و آیات الهى را بفهمید، در محکمات آن دقت کنید و متشابهات آن را
دنبال نکنید. به خدا قسم هرگز کسى نداهاى قرآن را نمىتواند بیان کند و تفسیر آن را
روشن کند، جز آن کسى که من دست او را گرفتهام (و او را معرفى کردم).
1- قرآن کریم .
2- امالى شیخ صدوق، کتابخانه اسلامیه.
3- قرب الاسناد، عبد الله جعفر الحمیرى، آل البیت.
4- مصباح المتهجد، شیخ طوسى، مؤسسة فقه الشیعه.
5- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، مکتبة الاسلامیة.
6- سفینة البحار، شیخ عباس قمى، اسوه.
7- جامع الاخبار، محمد سبزوارى، آل البیت.
8- بحار الانوار، علامه مجلسى، دار الکتب الاسلامیه.
9- حماسه غدیر، محمدرضاحکیمى، مؤلف.
10- اقبال الاعمال، سید بن طاووس مؤسسة الاعلمى.
11- اصول کافى، کلینى، دار الکتب الاسلامیه.
12- الغدیر، علامه امینى دار الکتب الاسلامیه.
« غدیر، اعتقاد مقدس ما »
‘غدیر’، این نام مقدس، عنوانِ عقیده واساس دین ما است.
غدیر ، عصاره ونتیجه ى خلقت وچکیده ى تمام ادیان الهى وخلاصه ى مکتب وحى است.
غدیر ، اعتقاد ماست، و فقط یک واقعه ى تاریخى نیست.
غدیر ، ثمره ى نبوّت ومیوه ى رسالت است.
غدیر ، تعیین خط مشى مسلمین تا آخرین روز دنیا است.
غدیر ، نه فراموش شدنى است نه کهنه شدنى!!
غدیر ، آبى است که همه ى درختان و گل بوته هاى باغستانهاى توحید براى تغذیه و رشد به آن نیازمندند.
غدیر ، صراط است. با ایمان به غدیر مى توان از این صراط گذشت و گرنه لبه ى شمشیرى است که هر منافق و ملحدى را دو نیمه خواهد ساخت.
غدیر ، حساس ترین مقطع اسلام است که در آغاز شکوفایى، دین خدا را از خطر حتمى دشمنان داخلى و خارجى در بُعد فکرى و معنوى نجات داد.
غدیر ، حافظ گذشته ى اسلام و ضامن بقاى آینده ى آن است، که سیاست گذار آن خداوند تعالى و اعلان کننده اش پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و مجرى آن دوازده امام معصوم علیهم السلام اند.
غدیر عید همه ى انسانیت است. آن روز آرزوى نهایى از خلقت انسان بیان شد و هدف انسانیت مشخص گردید. آنان که آن روز را ضایع کردند حق انسانیت را زیر پا گذاشتند و حق میلیاردها بشر را نادیده گرفتند.
غدیر ، در روح ما و از طینت ماست. ما با غدیر به دنیا آمده ایم، و با زلالش که با جانمان آمیخته به ملاقات پروردگار خواهیم رفت.
در نقطه ى غدیر توقفى باید، که با حقیقت انسان سر و کار دارد، و در جهات مختلف وجودى او مؤثر است و تکلیف دنیا و آخرتش را تعیین مى کند.
هزار و چهارصد سال است که شیعه زلال پر برکت غدیر را به پاى درختان ولایت مى افشاند و از آن بیابانِ خشک، باغهاى پر ثمر اعتقادى و گلهاى زیباى محبت را پرورش مى دهد. خار و خس کینه هاى دشمن على علیه السلام را با برائت و لعن آنان ریشه کن نموده، و با حجتى قوى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به دستش داده مرزهاى غدیر را به روى معاندین بسته و جرأت تعرّض را از آنان سلب نموده است. شهیدان غدیر در عرصه ى هزار و چهارصد ساله ى آن، دنباله روى اوّلین شهیدان آن فاطمه و محسن علیهماالسلام و پیرو شهیدان با عظمت غدیر در کربلا هستند. عاشورا مولود غدیر و حافظ آن است؛ سنگرى رو در روى سقیفه!
در غدیر چشمان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله دور دستهایى را مى نگریست که مى باید کشتى اسلام آن را طى کند و هدف نهایى آن به ظهور برسد؛ و آینده هایى را در نظر داشت که گرگهاى عقیده، اسلام را از داخل مورد تعرض قرار داده اند.
و این بود که دست على بن ابى طالب علیه السلام را گرفت و او را بلند کرد و از همانجا او را به همه ى نسلهاى تاریخ نشان داد و به عنوان جانشین خود معرفى فرمود.
اینک ما میراث دار غدیریم که در قله ى عظمت آن به دنیا آمده ایم. امروز غدیر فراتر از دید دشمنانش، آفتاب خیره کننده اى است که بر همه ى جهان مى تابد، و کشتى پُرقدرتش پهنه ى گیتى را درمى نوردد، و دست غرق شدگان فتنه هاى هزار و چهارصد ساله ى سقیفه را به گرمى مى فشارد و از گردابهاى سیاه کفر و گمراهى به سبزگونه ى پُرطراوت خود مى رساند تا روحشان را صفایى تازه بخشد.
اى صاحب غدیر غدیریان از اوج غدیرت سلام مى دهند، تعظیم مى کنند، بوسه بر دستت، بر پایت، بر خاک راهت مى زنند، و در برابر مقام علىِّ تو خود را بسیار کوچک مى بینند!… مگر بپذیرى شان…!؟
در این فضای مسموم فرهنگی! «وصیت این جانب به وزارت ارشاد در همه عصرها خصوصا عصر حاضرکه ویژگی خاص دارد، آن است که برای تبلیغ حق مقابل باطل وارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی کوشش کنند. ما اکنون در اینزمان که دست ابرقدرتها را از کشور خود کوتاه کردیم مورد تهاجمتبلیغاتی تمام رسانه های گروهی وابسته به قدرتهای بزرگ هستیم.چه دروغها و تهمتها که گویندگان و نویسندگان وابسته بهابرقدرتها به این جمهوری نوپا نزده و نمیزنند. مع الاسف، اکثردولتهای منطقه اسلامی که به حکم اسلام باید دست اخوت به مابدهند به عداوت با ما و اسلام برخاستهاند و همه در خدمتجهانخواران از هر طرف به ما هجوم آوردهاند و قدرت تبلیغی مابسیار ضعیف و ناتوان است و میدانید که امروزه، جهان رویتبلیغات میچرخد و با کمال تاسف نویسندگان به اصطلاح روشنفکرکه به سوی یکی از دو قطب گرایش دارند، به جای آن که در فکراستقلال و آزادی کشور و ملتخود باشند، خودخواهیها وفرصتطلبیها و انحصارجوییها به آنان مجال نمیدهد که لحظهایتفکر نمایند و مصالح کشور و ملتخود را در نظر بگیرند.» «وصیتنامه سیاسی - الهی صحیفه نور، ج21، ص191»
پیش از آن که به ابعاد مهم و سرنوشتساز این بخش از وصیتنامهحضرت امام خمینی -سلام الله علیه- که منشور انقلاب اسلامی برایهمه زمانها و نسلها است، بپردازیم، تاکید مجدد بر این نکتهضروری است که در سال امام خمینی (ره) که یکصدمین سال ولادتشگرامی داشته میشود، مهمترین مسئولیت ما بازنگری به اندیشههایوالای آن حضرت و تعهد عملی و تکیه بر خط مشی ترسیم شده، توسطآن بزرگ معمار اندیشه انقلاب اسلامی است; یعنی پاسداری ازآرمانهای جاوید، خدشهناپذیر اسلام و انقلاب و مبارزه با کژیها وکجرویها و افشای چهره منافقانه مدعیانی است که اخیرا بال وپرگشوده و بزرگترین خطر برای نظام اسلامیاند. کوتاهی در اینمسئولیتخیانتی است آشکار به اسلام و آرمانهای حضرت امام وخونهای پاک و مطهری که به پای درخت انقلاب اسلامی طی بیستسال وبیشتر نثار شده و میشود، اما اینک بازیچه فرصتطلبان قرارگرفته است. این کار قبل از هر چیز ایمان خالص و اعتقاد راسخغیرت و حمیت و تقوا و طهارت نفس میخواهد که اگر این شرط تحققنیابد، ظاهرسازیها و ریاکاریها و فرصتطلبیها سرابی است کهتشنه کامان را سیراب نمیکند و نه تنها در این دنیا و درپیشگاه خدا و خلق مستوجب کیفر است که عقوبت اخروی را نیزهمراه دارد. اینک، مروری و توضیحی بر تذکرات بسیار مهمبنیانگذار انقلاب اسلامی در فراز وصیتنامه:
این وزارت یکی از نهادهای پرمسئولیت فرهنگی و هنری و تبلیغی وارشادی کشور است، در کنار وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم ودیگر نهادهای تبلیغی و سایر سازمانها و یا وزارتخانهها، چونصدا و سیما و وزارت خارجه و سازمان فرهنگ و ارتباطات و دفترتبلیغات اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی، که هر کدام به نوعی درساختار فضای فرهنگی کشور برای داخل و خارج از کشور مسئولیتدارند و بدون تردید سالمسازی فضای فرهنگی برای توده ملت وافکار و ناظران جهانی، همدلی و همسویی همه نهادهای یاد شده، ومسئولیتشناسی مسئولان و دستاندرکاران ذی ربط را طلب میکند. وبنابراین، تنها یک سازمان، نهاد یا وزارت خانه را نمیتوانعهدهدار کل مسئولیت فرهنگی تلقی کرد و در قانون و سخنان و دروصایای حضرت امام و نیز تذکرات و رهنمودهای مقام معظم رهبریبه تناسب مقام با هر یک از اعضای خانواده فرهنگی و تبلیغیکشور وظائفی مطرح شده که توجه به آنها، برای هر یک از مخاطبانضروری و سرنوشتساز است. بنابراین هرگاه سخن از وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی به میان میآید، به معنای توجه دادن تمام مسئولیتبه سوی این وزارتخانه و رفع مسئولیت از دیگران نیست، در عینحال سنگینی و گستردگی کار این وزارت و مسئولیت آن در فضاسازیاجتماعی کشور و جهتدهی فرهنگ و هنر و مطبوعات و... حساسیتفراوانی را ایجاب کرده است، به ویژه با وضع نامطلوب و غیرقابل قبولی که اخیرا در فضای فرهنگی و مطبوعاتی و هنری کشورپیش آمده انتظارات و توقعاتی را در افکار عموم برانگیخته استو چنان که شاهدیم اعتراض حوزهها و مراجع معظم تقلید را نیز بههمراه داشته است. که در نهایتبه مجلس شورای اسلامی در قالببحث و استیضاح کشیده شده است. در این گفتار، بر آن نیستیم که در باره این ماجرا موضعگیریکنیم، چنان که معتقدیم نباید به شیوه پارهای از جرائدفتنهانگیز، این گفت و شنودها را به مسائل جناحی و خطی ربط دادو آن را به عرصه زورآزمایی قدرت تبدیل کرد و درصدد تخلیهروانی و انتقام برآمد که نه تنها برای طرفین سودی ندارد، بلکهبرای نظام و انقلاب ضربهای استشکننده و این همان چیزی است کهدشمنان ما میخواهند و با انواع ابزارها و شیطنتها روی آنسرمایه گذاری میکنند و هوشیاری جناحها میتواند خنثیکننده اینتوطئهها باشد. حال فراتر از تفکر جناحی و با واقعنگری بایدگفت: آنچه در اینجا اهمیت جدی دارد، همان نکتهای است که حضرتامام -قدس سره- بر آن تاکید فرمودهاند:«وصیت این جانب به وزارت ارشاد در همه عصرها خصوصا عصر حاضرکه ویژگی خاص دارد آن است که برای تبلیغ حق مقابل باطل وارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی کوشش کنند».
دو نکته اساسی در این قسمتبه چشم میخورد:«تبلیغ حق مقابل باطل» «ارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی» در مقام تبلیغ حق آن چه در مرحله نخست اهمیت دارد، تشخیص حقاست و آن گاه تبلیغ آن . معیار ما در تشخیص حق، کتاب خدا وسنت و سیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و دیدگاهصاحبنظران دین و کارشناسان اسلام; یعنی فقهای والا مقام است. حقیک امر نسبی نیستبلکه یک حقیقت ثابت است و آیین حق همان چیزیاست که خدای حکیم برای رسول عظیم خود (ص) فرستاده: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدینکله; اوست آن که پیامبر خود را با مشعل هدایت و آیین حق فرستاد تاآن را بر همه ادیان پیروز گرداند.» اما آن چه از تاریخمیدانیم بسیار اتفاق افتاده که باطل لباس حق، در بر کرده وهواهای نفسانی در تشخیص حق و باطل دخالت کرده است، چنان کهعلی علیه السلام فرمود:«برخی نام دانشمند دارند، اما عالم نیستند و مشتی جهل ونادانی و سخنان گمراه کننده از این جا و آن جا گرفته و باسخنان باطل برای مردم دام غرور و فریب گستردهاند. کتاب خدا رابر آرای خود تطبیق میدهند و حق را به هوسها و خواهشهای دلتفسیر میکنند.» بدین ترتیب شخص باید مراقب باشد، حق بازیچه هواهای این و آنقرار نگیرد و جو سازی و غوغاسالاری معیار ناختحق وباطل نشود!ملاکهای ما در شناخت مسائل سیاسی و اجتماعی نیز باید بر ایناساس باشد، ما که در نماز و روزه و حج و زکات پیرو فقهاهستیم، در مسائل اجتماعی سیاسی چون آزادی و تساهل و تسامح وحلال و حرام و مانندآن نیز باید ملاک را رای و فتوای فقیه آگاهبه زمان و اسلام قرار دهیم و این نه استبداد و سلطنت فقیه استکه برخی کجاندیشان گستاخ گفتند، بلکه ولایت دینی و حاکمیتالهی است که اساس این انقلاب بوده و برای همیشه خواهد بود وهرگاه این ملاک و معیار تحت الشعاع جوسازی و غوغاسالاری رسانهایقرار گیرد، همان لحظه است که زنگ خطر به صدا درآمده و مرگانقلاب و نظام را ندا میدهد و از همینجا میتوان به عمق توطئهگستردهای دستیافت که از سوی دشمنان اسلام و نظام اخیرا باهمدستی عوامل خارج و داخل سازماندهی شده و لبه تیز آن متوجهارزشهای مسلم دینی و چهرههای مقدس اسلامی گردیده است. مسئولان امر وکارگزاران امور فرهنگی و سیاسی باید بدانند حیاتو هویت نظام اسلامی ما در فقاهت و ولایت نهفته و آن روز که ایناصل بنیادین خدشه پذیرد، تمام آرمانها بر باد رفته است وبنابراین از این عمود انقلاب; یعنی «فقاهت» و «ولایت» باتمام وجود باید حمایت کرد و هیچ چیز نمیتواند آن را متزلزلکند. بنابراین، اگر چند رنگیننامه که با خون و پول این ملتزجر دیده تغذیه میشوند، بصدد آنند که با فضاسازی اجتماعی وغوغاسالاری به قول خودشان جامعهمدنی را از فقاهت جدا کنند ومیان «جمهوریت» و «اسلامیت» جدایی بیندازند و اندیشهسکورالیسم و لائیک را به فضای سیاسی ایران اسلامی بکشانند،کورخوانده و سخت در اشتباهند. کارگزاران امور فرهنگی و سیاسینباید فریب اینان را بخورند و برای رضایت اینان که مشتی عناصرورشکستهاند و روز حادثه به پشیزی نمیارزند، از پشتیبانی ملت وحوزههای علمی و سنگرهای اعتقادی خود را محروم کنند که تجاربگذشته برای خردمندان و خردورزان کافی است: «فاعتبروا یا اولیالابصار». لابهلای برخی از این ورقپارههای رنگین که این روزها هم چون مارخوش خط و خال ظاهر شدهاند، زهر هلاهل نهفته و شگفت آنکه دغدغهآزادی بیشتر از این را دارند تا با سمپاشی و کینهتوزی که خصلتفطری نویسندگان اینها است همه چیز را دگرگون کنند، بر مقدساتاسلام بتازند و اگر فریادی به اعتراض برآورند آن را برچسبانحصارطلبی و سلب آزادی بزنند و برخی سادهدلان به تماشاایستاده و به تیراژ میلیونی مطبوعات دل خوش دارند! بدون اینکه به محتوا و نتیجه و خط مشی و استراتژی و ترفندها و نیرنگهافکر کنند و بر ملاکها و معیارهای تعیین شده در نظام اسلامی وقانون اساسی برای آزادی مطبوعات توجه کافی داشته باشند. به هر رو، حقباورانی که بار مسئولیتسنگینی را در این نظامبه عهده گرفتهاند، قبل از هر چیز باید به حق بیندیشند و داوریروز جزا را لحاظ کنند و به دور از حب و بغضها و تصفیه حسابهاو با کیاست و فطانت که ویژگی مؤمنان است، توطئه دشمنان وعوامل دور و نزدیکشان را بخوانند و به معیارهای دین و تذکراتکارشناسان دین تن در دهند و تا فرصت از دست نرفته پیوندشان رابا اصول و ارزشهای دینی مستحکمتر کنند و فریب هیاهوها ورسانههای امپریالیستی و صهیونیستی را نخورند و در یک سخن حق وباطل را خلط نکنند.
نکته دوم: نکته دوم بخش یادشده سخن امامراحل (ره) «ارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی» است. میدانیم کهپس از قرنها فترت و محرومیت جهان اسلام، حکومت اسلامی، در عاصمهتشیع، ایران عزیز پا به عرصه وجود نهاده است و اگر در همانقالب اصلی و به شیوه درست هدایتشود و به تدریج مسخ نگردد وبه دستبدخواهان استحاله نشود و توطئههای خزنده و خودکامگیهایفرهنگی مجال دهد، این حکومت در پرتو معارف عالیه آسمانی وقوانین راقیه اسلامی میتواند، در صحنه بینالمللی ظهوری قدرتمندداشته باشد، چنان که علائم آن را در سراسر قارههای جهان مشاهدهمیکنیم و این همان چیزی است که قدرتهای شیطانی و ایادی آناناز آن هراس دارند. اگر دولت فرانسه که مدعی دموکراسی و آزادی است از ورود چنددانشآموز محجبه به مدارس مانع میشود، و رژیم امریکایی لائیکترکیه نیز به همین منوال دانشآموزان و دانشجویان و آموزگارانمحجبه را از فضای فرهنگی دور میکند و از ورود یک بانوینماینده محجبه به پارلمان جلوگیری مینماید، همه اینها از وحشتو هراس این رژیمها از اسلام و اندیشههای انقلابی است، همان گونهکه سران استکبار بارها به این مطلب تصریح کرده و هول و هراسخود را پنهان نداشتهاند. چندی پیش رئیس انجمن سیاسی امریکا درخاورمیانه در یک کنفرانس که در استانبول برگزار شده بود گفت:«امکان ندارد که روزی امریکا با مسلمانان تندرو سازش کند،چرا که آنان نه تنها قصد عقب راندن ما را از خاورمیانه ازجنبه نظامی دارند، بلکه دفع فرهنگی ما را نیز در سرمیپرورند.» امروزه ملتهای در بند جهان با صاعقه آسمانی که برسر جنایتکاران فرو باریده و چشمانداز روشنی را در منظرمحرومان گشوده است، از خواب بیدار شدند و چشم انتظار رهایی ونجات از قدرتهای فاسد و سلطهگرند، و فجر پیروزی مستضعفان برمستکبران را انتظار میکشند. به هر حال، این حقیقتبرای غربیها (اروپایی و امریکایی) محرزشده که جهان اسلام، بلکه جهان مستضعفان از خواب صدها سالهبیدار گشته و دیگر حاضر نیستند، سلطه استعماری را تحمل کند وقهرمان این جنبش جهانی نیز از دید آنان کسی جز حضرت امامخمینی، و تداوم خط رهبری حضرتش نیست و همه توطئهها وشیطنتهایشان تاکنون بر سنگ خورده و بالاخره تمام توان خود رادر صحنه فرهنگی و تبلیغی به کار گرفتهاند و این ماییم که هدفپیکان هجمه و حمله ناجوانمردانه غرب در صحنه فرهنگ قرارگرفتهایم تا بدان جا که بخشی از مطبوعات داخلی; یعنی همانهاکه عدهای سنگ دفاع از آزادیشان را بر سینه میکوبند و اعتراضاتجبهه حق و عالمان و آگاهان را نوعی سانسور و محدود ساختنآزادی میدانند، علنا و بیپروا کارگزار اهداف پلید غربیها شدهو میکوشند، چهره اسلام را مسخ کنند و بر ارزشها بتازند تا ضدارزشها را احیا کنند و با گورکنی فراماسونرها آنان را سرمشقسازند و قهرمانسازی کنند تا قهرمانان اسلام و انقلاب را ازخاطرهها، به ویژه نسل جوان که تجارب انقلاب را ندیده است دورسازند و نظام اسلامی را از آرمانهای مقدسش جدا نمایند و با یککودتای خزنده فرهنگی زیر پای اندیشههای انقلاب را که در متناسلام ریشه دارد، خالی کنند و ارزشها را بیرنگ سازند و باالقای خط فکری سازش و تسلیم جای پایی برای استکبار غربی، بهویژه امریکاییها دست و پا کنند و از یک سو از درون بر ما ضربهزنند و از سوی دیگر چهره بیرونی و جهانی انقلاب اسلامی را کهآرمانساز ملل دربند است، مخدوش سازند و کشور و نظام ما را کهدژ استوار امت و ام القرای جهان اسلام است از بعد ارزش و اگربتوانند در همه ابعاد در هم بکوبند تا «نه از تاک نشانی بماندو نه از تاک نشان» این نقشه آخرین استکبار غربی و امپریالیسمخبری تبلیغی صهیونیستی است که بدون کمترین مبالغه در حال اجرامیباشد و برخی جرائد داخلی کارگزار آنها شدهاند.حال در چنین فضایی کدام مسئولیتبالاتر از آن چه حضرت امام دروصیتنامه خود بدان تاکید فرمودهاند که وظیفه همگان، به ویژهوزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی «ارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامیاست». میدان این مسئولیت نیز عرصه فرهنگ، هنر، مطبوعات، ورسانههاست (و البته صدا و سیما و مانند آن را نیز نباید ازیاد برد) این توصیه امام راحل که خواست همیشگی ملت و علمایامت استبا آن چه امروزه و طی سالهای اخیر در فضاهای مطبوعاتو پارهای جشنوارههای هنری میگذرد ابدا همخوانی ندارد. این فریاد اعتراض همه دلسوزان با ایمان نظام است که در محافل ومجالس و نوشتارها و بیانیهها و توضیح خواستنها عنوان میشود ونباید آن را محصول حرکتهای جناحی دانست. هر انسان آگاه وباوجدانی درک میکند که حضور هنرمندان بیگانه در جشنوارههایاخیر با آن وضع نامطلوب، حرکتبر ضد ارزشهای اسلامی است! چهکسی باید به اینها پاسخ بگوید؟ جز کارگزاران فرهنگی کشور ووزارت ارشاد؟ و کدام قانون اجازه داده پاره مطبوعات، مبانیدینی و ارزشهای اسلامی جلو چشم نسل انقلابی که پیکر پاره پارهعزیزانشان را به پای این انقلاب در خون دیدهاند، مورد هجومقرار بدهند و گروهکهای غیر قانونی قلمفرسایی کنند و برخی دیگرچهرههای وابسته به رژیم معدوم پیشین را زنده سازند و پول ویارانه این ملت که زیر بار تورم و گرانی روزافزون به ستوهآمده است، در اختیار این عناصر بیتعهد قرار گیرد تا آشکارا وبا غرور و افتخار بر ارزشهای اسلامی بتازند و مسئولان امر نظارتشانه از زیر بار مسئولیتخالی کنند؟!
به کجا میروید؟ به کعبه یا ترکستان؟!
آقایان مسئولان فرهنگی! به خود آیید و از میان جمعی متملق وحصاری که به دور شما کشیدهاند، به میان خلق قدم بگذارید، میانهمان مردمی که استخوانبندی کشور و نظام را تشکیل میدهند و درفراز و نشیب همراه اسلام و انقلابند و همواره ایستادهاند. وشماها به برکت وجود اینان زندهاید و نان میخورید و اگر ایناندر عسرتاند شما بحمد الله در رفاه و آسایشاید! بیائید به اینانفکر کنید نه مشتی ورشکسته سیاسی و قلم به مزد بیحاصل که روزحادثه پای گریز دارند و چهره عوض میکنند و دلشان جای دیگر استو دغدغه دین و مردم را ندارند. این همه از آزادی شیوه غربی حرف نزنید. مگر کسی از شما سلبآزادی کرده است؟ پدیده مبارک آزادی را بیستسال پیش، انقلاباسلامی به ملت مسلمان ما هدیه کرد و امروز میوهاش را گروهینااهل برمیدارند! نوجوانان وطن بستر زخاک و خون گرفتند تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند رایگان در پای نامردان دراندازی ندانی کاین همایون گوهر از کام نهنگان چون گرفتند این پدیده ارزشمند را به لباس نامقدس و نامیمون غربی و بر وفقخواست ورشکستگان سیاسی و گروهکی آلوده نکنید. شما در فرانسه وترکیه زندگی نمیکنید که با ملاکهای غربی و لائیک به ارزشسنجیآزادی و مفاهیمی از آن قبیل، بپردازید! ولینعمتشما مردمیهستند که بیش از ده سال است هنوز از فرزندان گمشده و یا دربندخود خبر ندارند و چشم کودکانشان به راه پدران مفقود الاثر واسیر دوخته است. به حال این ملت فکر کنید و هزینههایی که بهپای جشنهای فرهنگ و هنر آنچنانی میریزید و صرف پذیرایی ازمیهمانان ناشناخته و جاسوسان غربی میکنید و یا به مطبوعاتبیتعهد و عمله استکبار یارانه میدهید که نمک بخورند و نمکدانبشکنند، بخشی از آن را برای مستضعفان و ولینعمتهایتان اختصاصدهید و آرامش روانی مردم را فراهم آورید و عقدههای کودکانیتیم را بگشایید، راستی به کجا میروید به کعبه یا ترکستان؟! به هر حال در این آزمایش تاریخی، مسئولان فرهنگ و هنر کاریکنند که پیش ملتسربلند و نزد خدا سربلند باشند. چهره جمهوری اسلامی را آن گونه که هست، نه آن گونه که دلخواهگروهی بیتعهد است، جلوه دهند.
نکته سوم: نکته سوم از سخن حضرت امام، اشاره به تهاجمتبلیغاتی و رسانهای قدرتهای بزرگ و دروغها و نارواهایی است کهنثار جمهوری نوپای اسلامی کرده و میکنند و ضعف تبلیغات دربرابر آن. در این خصوص، هرچند همه نهادهای تبلیغی مسئولند،اما فراز پیشین سخن امام متوجه وزارت ارشاد است که باید باخلوص نیت و امانت و صدق و قدرت و قاطعیت و بر اساس مبانی واصول انقلاب و الهام گرفتن از رهنمود رهبران دین پاسخگوی حملاتدشمنان باشد و به کارگزاران داخلیشان مجال آتشافروزی وفتنهانگیزی ندهد و این امر سیاستگذاری صحیح و حساب شده و منظمدر تبلیغات و مقابله با نارواهای دشمنان انقلاب را میطلبد وچنان که اشاره کردیم در سالهای اخیر و با سوء استفاده عناصرناصالح از فرصتها، یک هماهنگی دقیق میان رسانههای غربی(اروپایی و امریکایی و صهیونیستی) با گروهی از نویسندگان وگردانندگان مطبوعات داخلی به چشم میخورد که هرگاه یک ندایمخالف نظام، از سویی بلند میشود صدای دیگر آن در سوی دیگرمیپیچد و از داخل و خارج به ارزشها و مقدسات هجمه میشود ویاس آفرینی میکند و این به قدری واضح و روشن است که انکار آنگویی انکار بدیهیات است. در چنین فضایی آگاهی، دلسوزی ، مسئولیتشناسی وزارت فرهنگ وارشاد فوق العاده سرنوشتساز است و به همین دلیل حضرت اماممسئولیت را متوجه این وزارت نمودهاند. بدین ترتیب کمترینتساهل و تسامح گناهی نابخشودنی و در پیشگاه خلق و خالق محکوم.
مطبوعات و نویسندگان وابسته
نکته چهارم: و اما نکته چهارم از فراز یادشده وصیت امام راحل، ابرازتاسف آن بزرگوار از عملکرد نویسندگان به اصطلاح روشنفکر استکه با گرایش به بیگانگان مصالح کشور را در نظر ندارند و اسیرخودخواهیها شده و استقلال و آزادی کشور را به بازی گرفتهاند.توجه داشته باشیم که مطبوعات و نویسندگان مورد اشاره در حیاتحضرت امام بسیار محدود بود و شاید آن رهبر روشن ضمیر، امروزمطبوعات و نویسندگان کذایی را میدیدهاند و گویا برای امروز ماهشدار داده و اعلام خطر فرمودهاند. و در این جا نیز مسئولیت رامتوجه وزارت فرهنگ و ارشاد کردهاند. فضای مطبوعاتی کشورامروز، انصافا آلوده و مسموم است و این همه سوء استفاده ازآزادی است که لجام آن گسیخته شده است. و شگفت آن که برخی ازاین نویسندگان مطبوعاتی از حماسه باشکوه دوم خرداد سخنمیگویند و سوء استفاده از این مجال، در حالی که اینان، نه بهدوم خرداد اعتقادی دارند و نه به پانزده خرداد و نه هفدهشهریور نه بیست و دوم بهمن. اینان با استفاده از سیاست ماکیاولی و پیراهن عثمان معاویه،بر موجها مینشینند و از آن جا که به هیچ چیز اعتقاد ندارند درپی صید ماهی مقصود خودند که جز ارضای خاطر اربابان خارجیشانچیزی نیست. در این مجال نیز مسئولیت ناظران مطبوعات و وزارت ارشاد بسیارسنگین است. آقایان که مکرر از آمار میلیونی و تیراژ مطبوعاتبا افتخار دم میزنند، قدری هم به ارزیابی بنشینند که این همهسرمایه ملی چه رهآورد فرهنگی به همراه دارد. چه کسانی قلممیزنند و چه قلمهایی تشنجآفرینی میکنند؟ به هر حال، امروزصیانت از اعتقادات مردم در برابر آفات تهاجم وظیفه شرعی و ملیهمه صاحبان اندیشه از علما و مراجع عظام گرفته تا کارگزارانامور فرهنگی و قوای سهگانه و سایر کسانی است که میتوانند درعرصه فرهنگ حرکتی سودمند داشته باشند. بنابراین، هرگز نبایدبه غوغاسالاری مطبوعاتی و فشار تبلیغاتی وقعی گذاشت و مهر سکوتبر لب زد و اگر مسئولان قانونی در وظیفه خود را در آیینه تساهلو تسامح ببینند، از رهبران اسلام پاسداران ارزشهای انقلاب تکلیفساقط نیست و آن چه برای علما و حوزهها و مسلمانان دلسوز وصاحبان اندیشه و قلم و توده ملت اهمیت دارد، حفظ ارزشها وحراست از آرمانهای حضرت امام و پیمودن خط آن حضرت است کهامروزه در مشی رهبری انقلاب تبلور دارد و هرچه جز این باشد،محکوم به فنا است و آزمایشهای گذشته تاییدی استبر این مدعاو آن چه در گذشته به تجربه رسید، بار دیگر آزمایش نکنند که«من جرب المجرب حلتبه الندامة».
حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی رهبرثواب صلوات از لسان گهر بار حضرت محمد مصطفی(صلوات الله و سلامه علیه):
۱) هر کس بعد از نماز ده صلوات بر من بفرستد در بهشت با من است در حالیکه او را میبینم و صورتش مانند شب چهارده می دخشد.
۲)در قیامت نزدیکترین مردم به من کسی است که بیشترین صلوات را بر من بفرستد.
۳)بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من (نوری است در قبر)(نوری است در پل صراط)(و نوری است در بهشت).
۴)صلوات فرستادن فقر را برطرف می کند.
۵)هر کس در روز جمعه هزار مرتبه بر من صلوات بفرستد فرشتگان همواره برای او آمرزش می طلبند.
۶)آوای خود را هنگام صلوات بر من بلند کنید که نفاق را از بین می برد.
۷)هر کس در نوشته ای بر من درود بفرستد ،فرشتگان همواره برای او طلب آمرزش میکنند.
۸)هر کس در پایان حرفش صلوات بر من و علی (علیه السلام )باشد به بهشت وارد می شود.
۹)صلوات بر من و خاندانم دو روئی را از بین می برد.
۱۰)هر کس بر من صلوات بفرستد قیامت او را شفاعت می کنم.
۱۱)حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: صلوات فرستادن بر پیامبر گناهان را بسان ریختن آب بر آتش از بین می برد.
۱۲)امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: صلوات از جانب خداوند رحمت است .از سوی فرشتگان تزکیه و پاک کردن است و از مردم دعا است.
۱۳)امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: صلوات بر پیامبر و آل او سنگین ترین عمل است که در روز قیامت در ترازوی اعمال گذاشته می شود.
صلواتی اسرار آمیز و بسیار مفید
این صلوات بسیار پر فضیلت می باشد که البته باید در زمان و مکان خاص باشد.جهت نیز رو به قبله.از
شب جمعه شروع کنید و تا دوهفته ادامه داده و در هر شب از نیمه شب آن را ذکر نمایید و باید در شب
اول غسل کرد ولی در شبهای بعد لازم نیست و فقط باید وضو گرفت.
شب اول:شب جمعه و به تعداد1000مرتبه بخوانید"اللهم صل علی محمد و آل محمد"
شب دوم :شب شنبه و به تعداد1000مرتبه بخوانید"اللهم صل علی امیرالمومنین"
شب سوم:شب یکشنبه و به تعداد 1000 مرتبه بخوانید"اللهم صل علی فاطمه الزهرا"
شب چهارم:شب دوشنبه و به تعداد 1000 مرتبه بخوانید"اللهم صل علی الحسن بن علی"
شب پنجم:شب سه شنبه و به تعداد 1000مرتبه بخوانید"اللهم صل علی الحسین بن علی یا ثارالله"
شب ششم:شب چهارشنبه و به تعداد1000 مرتبه بخوانید اللهم صل علی علی بن الحسین"
شب هفتم: شب پنجشنبه و به تعداد1000 مرتبه بخوانید" اللهم صل علی محمد بن علی"
شب هشتم:شب جمعه و به تعداد1000 مرتبه بخوانید "اللهم صل علی جعفر بن علی"
شب نهم:شب شنبه و به تعداد1000 مرتبه بخوانید "اللهم صل علی موسی بن جعفر"
شب دهم:شب یک شنبه و به تعداد 1000 مرتبه بخوانید"اللهم صل علی علی بن موسی"
شب یازدهم:شب دوشنبه و به تعداد1000 مرتبه بخوانید"اللهم صل علی محمد بن علی"
شب دوازدهم:شب سه شنبه و به تعداد 1000 مرتبه بخوانید "اللهم صل علی علی بن محمد"
شب سیزدهم:شب چهار شنبه و به تعداد 1000 مرتبه بخوانید"اللهم صل علی حسن بن علی"
شب چهاردهم:شب پنجشنبه و به تعداد 1000 مرتبه بخوانید "اللهم صل علی حجه بن الحسن"
شب پانزدهم برابر با شب جمعه هفته دوم باز 1000 مرتبه"اللهم صل علی عباس الشهید"
پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1)
حسن بن على ع از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.
پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون .گشت
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشتههاى برادرى دینى که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تامین نیازمندیهاى محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نمودهاند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجستهاى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار مىرفتند.
پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمىکرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده مىشد. گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف مىساخت و اجازه نمىداد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
«سیوطى» در تاریخ خود مىنویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(2)
امام مجتبى (ع) گاهى مبالغ توجهى پول را، یکجا به مستمندان مىبخشید، به طورى که مایه شگفت واقع مىشد. نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبى (ع) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز مىساخت و او مىتوانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانهاى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایهاى براى خود تهیه نماید. امام روا نمىدید مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تامین مىکند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز کند.
روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او کمک مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (ع) و عبدالله جعفر، که در گوشهاى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشستهاند برو و از آنها کمک بخواه.
وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیهاى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بکلى عاجز گردد، یا بدهى کمر شکن داشته باشد و از عهد پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟ (3)
گفت: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على ع چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وى دادند.
فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مىخواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند.
عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟(4)
حسن بن على (ع) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه، به کار مىگرفت و اموال فراوانى در راه خدا مىبخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کردهاند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمىخورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بى اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشتهاند:
«حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»(5)
همت بلند و طبع عالى حضرت مجتبى ع اجازه نمىداد کسى از در خانه او ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندیهاى افراد کوشش مىفرمود و با تدابیر خاصى گره از مشکلات گرفتاران مىگشود. چنانکه روزى مرد فقیرى به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود. اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى ع پولى در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستى از در خانهاش ناامید برگردد، شرمسار بود، لذا فرمود:
- آیا حاضرى تو را به کارى راهنمایى کنم که به مقصودت برسى؟
- چه کارى؟
- امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده است، ولى هنوز کسى به او تسلیت نگفته است، نزد خلیفه مىروى و با سخنانى که به تو یاد مىدهم، به وى تسلیت مىگویى، از این راه به هدف خود مىرسى.
- چگونه تسلیت بگویم؟
- وقتى نزد خلیفه رسیدى بگو: «الحمدلله الذى سترها بجلوسک على قبرها و لا هتکها بجلوسها على قبرک.»
(حاصل مضمون آنکه: حمد خدا را که اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولى اگر خلیفه پیش از او از دنیا مىرفت، دخترت پس از مرگ تو دربدر مىشد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود.)
مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد.
این جملههاى عاطفى در دوان خلیفه اثر عمیقى بر جاى نهاد و از حزن و اندوه وى کاست و دستور داد جایزهاى به وى بدهند.
آنگاه پرسید: این سخن از آن تو بود؟
گفت: نه، حسن بن على (ع) آن را به من آموخته است.
خلیفه گفت: راست مىگویى، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.(6)
مهمترین و حساسترین بخش زندگانى امام مجتبى، که مورد بحث و گفتگوى فراوان واقع شده و موجب خردهگیرى دوستان کوته بین و دشمنان مغرض یا بى اطلاع گردیده است، ماجراى صلح آن حضرت با معاویه و کنارهگیرى اجبارى ایشان از صحنه خلافت و حکومت اسلامى است.
گروهى، با مطالعه زندگانى حضرت مجتبى ع و حوادث آن روز، این سوالها را مطرح مىسازند که چرا امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد؟ مگر پس از شهادت امیر مؤمنان (ع) شیعیان و پیران على با فرزندش حسن مجتبى (ع)بیعت نکرده بودند؟
آیا بهتر نبود که آنچه را بعدا امام حسین (ع) انجام داد، امام حسن (ع) پیشتر انجام مىداد و در برابر معاویه قیام مىکرد، و آنگاه یا پیروز مىشد و یا با شهادت خود حکومت معاویه را متزلزل مىساخت؟
پیش از آنکه به پاسخ این سوالها بپردازیم، لازم است مقدمتاً سه نکته را یاد آورى کنیم:
امام حسن (ع)، به شهادت تاریخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمىورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.
امام مجتبى (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (ع) در خط مقدم جبهه مىجنگید و از یاران دلاور و شجاع على ع سبقت مىگرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مىکرد.(7)
پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران امیرمومنان (ع) وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.(8)
او وقتى وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسى اشعرى» یکى از مهرههاى حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیر مومنان (ع) مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتیبانى از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیرى مىکرد، با این کار حسن بن على (ع) توانست بر رغم کار شکنیهاى ابوموسى و همدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد.(9)
نیز در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (ع) براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیر مومنان (ع) و سرکوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.(10)
آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود که امیر مومنان در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین بن على (ع) را از دامه جنگ با دشمن باز دارند تا نسل پیامبر (ص) با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.(11)
امام حسن مجتبى ع هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمىداد. او علناً از اعمال ضد اسلامى معاویه انتقاد مىکرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنى امیه را بى پروا فاش مىساخت.
مناظرات و احتجاجهاى مهیج و کوبنده حضرت مجتبى (ع) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.(12)
حضرت مجتبى (ع) حتى پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزههاى صلح خود و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.(13)
پس از شهادت امیرمومنان و صلح امام حسن (ع) خوارج تمام قواى خود را بر ضد معاویه بسیج کردند. در کوفه به معاویه خبر رسید که «حوثره اسدى»، یکى از سران خوارج، بر ضد او قیام کرده و سپاهى دور خود گرد آورده است.
معاویه، براى تثبیت موقعیت خود و براى آنکه وانمود کند که امام مجتبى (ع) مطیع و پیرو اوست، به آن حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد!
امام (ع) به پیام او پاسخ داد که: من براى حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم (از جنگ با تو خوددارى کردم) و این معنا موجب نمىشود که از جانب تو با دیگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هر کس باید با تو بجنگم، چه، مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازمتر است. (14)
در این جملات روح سلحشورى و حماسه موح مىزند، بویژه این تعبیر که با کمال عظمت، معاویه را تحقیر نموده مىفرماید: دست از سر تو برداشتم (فانى ترکتک لصلاح الامة).
باید توجه داشت که در آیین اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرائط خاصى دستور مىدهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است که اگر نبرد براى پیشبرد هدف موثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (ص) این هر دو صحنه را مشاهده مىکنیم: پیامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى که پیروزى را غیر ممکن مىدید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد. پیمان پیامبر (ص) با «بنى ضمره» و «بنى اشجع» و نیز با اهل مکه (در حدیبیه) از جمله این موارد به شمار مىرود(15)
بنابراین، همانگونه که پیامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالیترى که احیانا آن روز براى عدهاى قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبى (ع) نیز، که از جانب رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهى داشت، با درو اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد. از اینرو این موضوع نباید موجب خردهگیرى گردد، بلکه باید روش آن حضرت عیناً مثل پیامبر (ص) تلقى شود.
اینک براى آنکه انگیزهها و آثار صلح آن حضرت بهتر روشن شود، لازم است تاریخ را ورق بزنیم و این مسئله را با استناد به مدرک اصیل تاریخى بررسى کنیم:
اجمالا باید گفت: حضرت مجتبى (ع) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضرورى بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چارهاى ندید، به گونهاى که هر کس دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار مىگرفت، چارهاى جز قبول صلح نمىداشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى کشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هیچ کدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرار مىدهیم:
از نظر سیاست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى که ضربتهاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جویانهاى بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.
وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام حسن و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدفهاى خود را به دست آوردهاند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن (ع) که رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحى و سرزنشهاى دوستان کوته بین تمام شود؟
«یعقوبى»، مورخ معروف، مىنویسد: هنگام بازگشت معاویه به شام (پس از صلح با امام حسن) به وى گزارش رسید که امپراتور روم با سپاه منظم و بزرگى به منظور حمله به کشور اسلامى از روم حرکت کرده است.
معاویه چون قدرت مقابله با چنین قواى بزرگى را نداشت، با آنها پیمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دینار به دولت روم شرقى بپردازد.(16)
این سند تاریخى نشان مىدهد که هنگام کشمکش دو طرف در جامعه اسلامى، دشمن مشترک مسلمانان با استفاده از این فرصت، آماده حمله بود و کشور اسلامى در معرض یک خطر جدى قرار داشت و اگر جنگ میان نیروهاى امام حسن و معاویه در مىگرفت، کسى که پیروز مىشد، امپراتورى روم شرقى بود نه حسن بن على (ع) و نه معاویه!! ولى این خطر با تدبیر و دوراندیشى و گذشت امام بر طرف شد.
امام باقر (ع) به شخصى که بر صلح امام حسن ع خرده مىگرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمىکرد خطر بزرگى به دنبال داشت. (17)
شک نیست که هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلى نیرومند و متشکل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنین نیرویى، شرکت در جنگ مسلحانه نتیجهاى جز شکست ذلتبار نخواهد داشت.
در بررسى علل صلح امام مجتبى (ع) از نظر سیاست داخلى، مهمترین موضوعى که به چشم مىخورد، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلى است، زیرا مردم عراق و مخصوصا مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبى (ع) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشکیل و هماهنگى و اتحاد.
جنگ جمل و صفین و نهروان، و همچنین جنگهاى توام با تلفاتى که بعد از جریان حکمیت، میان واحدهاى ارتش معاویه و نیروهاى امیر مومنان (ع) در عراق و حجاز و یمن درگرفت، در میان بسیارى از یاران على ع یک نوع خستگى از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ ایجاد کرد، زیرا طى پنج سال خلافت امیرالمومنین علیه السلام- یاران آن حضرت هیچ وقت اسلحه به زمین ننهادند مگر به قصد آنکه فردا در جنگ دیگرى مشارکت کنند. از طرف دیگر، جنگ آنها با بیگانگان نبود، بلکه در واقع با اقوام و برادران و آشنایان دیروزى آنان بود که اینک در جبهه معاویه مستقر شده بودند.(18)مردم عراق در واقع با این دست و آن دست کردن، و کندى درگسیل داشتن نیروها براى جنگ با گروههاى مختلف شام که به حجاز و یمن و حدود عراق شبیخون مىزدند، عافیتطلبى و خستگى ازجنگ را نشان مىدادند، و اینکه عراقیان دعوت مجدد امیرمومنان- علیه السلام- را به جنگ صفین بکندى اجابتنمودند، نشانه همین خستگى بود.(19)
دکتر«طه حسین» پس از نقل ماجراى حکمیت و پیچیدهتر شدن اوضاع در پایان حنگ صفین، مىنویسد: سپس(على) تصمیم گرقت رهسپار شام گردد، اما منافقان اصحابش پیشنهاد کردند که به کوفه بازکردد تا پس از جنگ، کارهاى خود را روبراه کنند و با جمعیت و آمادگى بیشترى به سوى دشمن روى آورند. على- علیه السلام- آنان را به کوفه باز آورد، لیکن دیگر از کوفه بیرون نرفت؛ چه؛ یارانش به خانههاى خود رفتید و به کارهاى خود سرگرم شدند و به قدرىدر کار جنگ سستى و بى رغبتى نشان دادند که على- علیه السلام- را از خود نامید ساختند على(ع) پیوستهآنها را به جهاد مىخواند و در دعوت خویش اصرار مىورزید، لیکن نه مىشنیدند و نه مىپذیرند، تا آنجا کهروزى در خطبه خود گفت: با نافرمانى خود، رأى مرا تباه ساختید و کار به جایى رسید که قریش گفتند: پسر ابى طالب مردى است دلیر، لیکن با جنگ آشنایى ندارد. پدرشان خوب، چه کسى علم جنگ را بهتر از من مىداند؟!.(20)
پس از شهادت امیرمنان(ع) که حسن بن على به خلافت رسید، این پدیده بشدت آشکار شد و مخصوصا هنگامى که امام حسن مردم را به جنگ اهل شام دعوت نمود مردم خیلى بکندى آماده شدند. هنگامى که خبر حرکت سپاه معاویه به سوى کوفه به امام مجتبى(ع) رسید، دستور داد مردم در مسجد جمع شوند. آنگاه خصبهاى آغاز کرد و پس از اشاره به بسیج نیروهاى معاویه، مردم را به جهاد در راه خدا و ایستادگى در مبارزه با پیروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداکارى و تحمل دشواریها را گوشزد کرد امام(ع) با اطلاعى که از روحیه مردم داشت، نگران بود که دعوت او را احابت نکنند. اتفاقاً همین طور شد و پس از پایان خطبه جنگى مهیج حضرت، همه سکوت کردند و احدى سخنان آن حضرت را تایید نکرد! این صحنه به قدرى اسفانگیز و تکان دهنده بود که یکى از یاران دلیر و شحاع امیر مومنان(ع) که در مجلس حضور داشت، مردم را به خاطر این سستى و افسردگى بشدت توبیخ کرد و آنها را قهرمامان دروغین و مردمى ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت کرد که در رکاب امام براى جنگ اهل شام آماده گردند.(21)
این سند تاریخى نشان مىدهد که مردم عراق تا چه حد به سستى و بى حالى گراییده بودند و آتش شور و سلحشورى و مجاهدت، در آنها خاموش شده بود و حاضر نبودند در جنگ شرکت کنند. سرانجام پس از فعالیتها و سخنرانیهاى عدهاى از یاران بزرگ حضرت مجتبى به منظور بسیج نیروها و تحریک مردم براى جنگ، امام(ع) با عده کمى کوفه را ترک گفت و محلى در نزدیکى کوفه بنام«نخیله» را اردوگاه قرار داد و پس از ده روز اقامت در «نخیله» به انتظار رسیدن قواى تازه، جمعا«چهار هزار نفر» در اردوگاه حضرت گردد آمدند! به همین جهت امام ناگزیر شد دوباره به کوفه برگردد و اقدامات تازه و جدیترى جهت گردآورى سپاه به عمل بیاورد.(22)
علاوه بر این، جامعه عراق آن روز یک جامعه متشکل و فشرده و متحد نبود، بلکه از قشرها و گروههاى مختلف و متضادى تشکیل یافته بود که بعضاً هیچ گونه هماهنگى و تناسبى با یکدیگر نداشتند. پیروان و طرفداران حزب خطرناک اموى، گروه خوارح که جنگ با هر دو اردوگاه را واجب مىشمردند، مسلمانان غیر عرب که از نقاط دیگر در عراق گرد آمده بودند و تعدادشان به بیست هزار نفر مىرسید و بالاخره گروهى که عقیده ثابتى نداشتندو و در ترجیح یکى از طرفین بر دیگرى در تردید بودند، عناصر تشکیل دهنده جامعه آن روز عراق و کوفه به شمار مىرفتند. پیروان و شیعیان خاص امیر مؤمنان(ع) نیز یکى دیگر از این عناصر محسوب مىشدند.(23)
این چند دستگى و اختلاف عقیده و تشتت و پراکندگى، طبعاً در صفوف سپاه امام مجتبى(ع) نیز منعکس شده و آن را به صورت ارتشى ناهماهنگ باترکیب ناجور در آورده بود، ازینرو در مقابله با دشمن خارجى به هیچ وجه نمىشد به چنین سپاهى اعتماد کرد. استاد شیعه، مرحوم شیخ مفید، و دیگر مورخان در مورد این پدیده خطرناک در سپاه امام حسن(ع) مىنویسند: «عراقیان خیلى بکندى و بى علاقگى براى جنگ آماده شدند و سپاهى که امام حسن(ع) بسیج نمود، از گروههاى مختلفى تشکیل مىشد که عبارت بودند از: 1- شیعیان و طرفداران امیرمؤمنان(ع) 2- خوارج که از هر وسیلهاى براى جنگ با معاویه استفاده مىکردند(و شرکت آنها در صفوف سپاهیان امام به خاطر دشمنى با معاویه بود، نه دوستى با امام حسن)؛ 3- افراد سود جو و دنیا پرست که به طمع منافع مادى در سپاه امام نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت؛ 5- و بالاخره گروهى که نه به خاطر دین، بلکه از روى تعصب عشیرگى و صرفاً به پیروى از رئیس قبیله خود، براى جنگ حاضر شده بودند.(24) بدین ترتیب سپاه حضرت مجتبى(ع) فاقد یکپارچگى و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نیرومندى چون معاویه بود.
شاید هیچ سندى در ترسیم دور نماى جامعه متشتت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى (ع) در «مدائن» یعنى آخرین نقطهاى که سپاه امام تا آنجا پیشروى کرد، سخنرانى جامع و مهیجى ایراد نمود و طى آن چنین فرمود:
هیچ شک و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمىدارد. ما در گذشته به نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام مىجنگیدیم، ولى امروز بر اثر کینهها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشودهاید.
وقتى که به جنگ صفین روانه مىشدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم مىداشتید، ولى امروز منافع خود را بر دین خود مقدم مىدارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولى شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.
عدهاى از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عدهاى دیگر کسان خود را در نهروان از دست دادهاند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک مىریزند؛ و گروه دوم، خونبهاى کشتگان خود را مىخواهند؛ و بقیه نیز از پیروى ما سرپیچى مىکنند!
معاویه پیشنهادى به ما کرده است که دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او در مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگى و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و رضایت شما را تامین کنیم.
سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «البقیة، البقیة»: ما زندگى مىخواهیم، ما مىخواهیم زنده بمانیم! (25)
آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگى، چگونه ممکن بود امام ع با دشمن نیرومندى مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهى، که از عناصر متضادى تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال مىرفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزى مىرفت؟
اگر فرضا امام حسن (ع) و معاویه جاى خود را عوض مىکردند و معاویه در رأس چنین سپاهى قرار مىگرفت، آیا مىتوانست جز کارى که امام حسن (ع) کرد، بکند؟
آرى همین عوامل دست به دست هم داد و جامعه اسلامى را تا دو قدمى خطر قطعى نزدیک ساخت و حوادث تلخى به وجود آورد که شرح آن را ذیلا مىخوانید.
برخى از نویسندگان و مورخان گذشته و معاصر، حقایق تاریخ را تحریف نموده و ادعا کردهاند که امام حسن مجتبى (ع) آهنگ جنگ و مخالفت با معاویه نداشت، بلکه از روز نخست در صدد بود از معاویه امیتازات مادى گرفته و از زندگى راحت و مرفعى برخوردار شود و اگر مخالفتهایى با معاویه مىکرد، براى تامین و تضمین این امتیازات بود!
اسناد تاریخى زندهاى در دست است که نشان مىدهد این تهمتها کاملا بى اساس است و با حقایق تاریخى به هیچ وجه سازگار نمىباشد، زیرا اگر پیشواى دوم نمىخواست با معاویه بجنگد، معنا نداشت گردآورى سپاه و بسیج نیرو کند؛ در صورتى که به اتفاق مورخان، امام مجتبى (ع) سپاه ترتیب داد و آماده جنگ شد، لیکن از یک سو به خاطر عدم هماهنگى و چند دستگى سپاه امام (ع) و از سوى دیگر در اثر توطئههاى خائنانه معاویه، از هم پاشیده شد و مردم از اطراف امام (ع) پراکنده شدند، امام نیز بناچار از جنگ خوددارى نمود و مجبور به پذیرفتن صلح شد.
بنابراین، کار امام حسن (ع) با «قیام» و اعلان جنگ و تهیه لشکر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.(26)
ذیلا نظر خوانندگان را به توضیحات بیشرتى در این زمینه جلب مىکنیم:
همانطور که قبلا گفته شد، مردم عراق و کوفه یکدل و یک جهت نبودند، بلکه مردمى متلوّن و بیوفا و غیر قابل اعتماد بودند که هر روز زیر پرچم گرد مىآمدند و همواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح نان را به نرخ روز مىخوردند. بر اساس همین روحیه بود که همزمان با بحران آرایش سپاه و بسیج نیروهاى طرفین، عدهاى از روساى قبائل و افراد وابسته به خاندانهاى بزرگ کوفه، به امام خیانت کرده و به معاویه نامهها نوشتند و تایید وحمایت خود را از حکومت وى ابراز نمودند و مخفیانه او را براى حرکت به سوى عراق تشویق کردند و تضمین نمودند که به محض نزدیک شدن وى، امام حسن (ع) را تسلیم کنند .
معاویه نیز عین نامهها را براى امام مجتبى (ع) فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادى حاضر به جنگ با وى شده است؟ (27)
امام حسن (ع) پس از آنکه کوفه را به قصد جنگ با معاویه ترک گفت «عبیدالله بن عباس» را با دوازده هزار نفر سپاه، به عنوان طلایه لشکر، گسیل داشت و «قیس بن سعد» و «سعید بن قیس» را که هر دو از یاران بزرگ آن حضرت بودند، به عنوان مشاور و جانشین وى تعیین نمود تا اگر براى یکى از این سه نفر حادثهاى پیش آمد، بترتیب، دیگرى جایگزین وى گردد.(28)
حضرت مجتبى (ع) خط سیر پیشروى سپاه را تعیین فرمود و دستور داد در هر کجا که به سپاه معاویه رسیدند جلوى پیشروى آنها را بگیرند و جریان را به امام (ع) گزارش دهند تابى درنگ با سپاه اصلى به آنها ملحق شود.(29)
«عبیدالله» فوج تحت فرماندهى خود را حرکت داد و در محلى بنام «مسکن» با سپاه معاویه روبرو شد و در آنجا اردو زد.
طولى نکشید به امام (ع) گزارش رسید که عبیدالله با دریافت یک میلیون درهم از معاویه، شبانه همراه هشت هزار نفر به وى پیوسته است. (30)
پیدا است خیانت این فرمانده، در آن شرائط بحرانى، در تضعیف روحیه سپاه و تزلزل موقعیت نظامى امام (ع) تا چه حد موثر بود، ولى هر چه بود «قیس بن سعد» که مردى شجاع و با ایمان و نسبت به خاندان امیرمومنان بسیار باوفا بود، طبق دستور امام حسن (ع) فرماندهى سپاه را به عهده گرفت و طى سخنان مهیجى کوشید روحیه سربازان را تقویت کند. معاویه خواست او را نیز با پول بفریبد، ولى قیس فریب او را نخورد و همچنان در مقابل دشمنان اسلام ایستادگى کرد.(31)
معاویه تنها به خریدن «عبیدالله» اکتفا نکرد؛ بلکه به منظور ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه سازى در میان ارتش امام مجتبى (ع)، بوسیله جاسوسان و مزدوران خود، در میان لشکر امام مجتبى (ع) شایع مىکرد که قیس بن سعد (فرمانده مقدمه سپاه) با معاویه سازش کرده، و در میان سپاه قیس نیز شایع مىساخت که حسن بن على (ع) با معاویه صلح کرده است!
کار به جایى رسید که معاویه چند نفر از افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام (ع) فرستاد. این عده در اردوگاه «مدائن» با حضرت مجتبى (ع) ملاقات کردند، و پس از خروج از چادر امام، در میان مردم جار زدند: «خداوند بوسیله فرزند پیامبر فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت. حسن بن على (ع) با معاویه صلح کرد، و خون مردم را حفظ نمود»!
مردم که به سخنان آنها اعتماد داشتند، در صدد تحقیق برنیامدند و سخنان آنها را باور نموده و بر ضد امام شورش کردند و به خیمه آن حضرت حمله ور شده و آنچه در خیمه بود، به یغما بردند و در صدد قتل امام برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.(32)
امام مجتبى (ع) از «مدائن» روانه «ساباط» شد. در بین راه یکى از خوارج که قبلا کمین کرده بود، ضربت سختى بر آن حضرت وارد کرد. امام بر اثر جراحت، دچار خونریزى و ضعف شدید شد و به وسیله عدهاى از دوستان و پیران خاص خود، به مدائن منتقل گردید. در مدائن وضع جسمى حضرت بر اثر جراحت به وخامت گرایید. معاویه با استفاده از این فرصت بر اوضاع تسلط یافت. پیشواى دوم که نیروى نظامى لازم را از دست داده و تنها شده مانده بود، ناگزیر پیشنهاد صلح را پذیرفت.(33)
بنابراین اگر امام مجتبى (ع) تن به صلح در داد چارهاى جز این نداشت، چنانکه طبرى و عدهاى دیگر از مورخان مىنویسند: حسن بن على (ع) موقعى حاضر به صلح شد که یارانش از گرد او پراکنده شده و وى را تنها گذاردند.(34)
امام مجتبى ع در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:
من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مىجنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مىشناسم و بارها آنها را امتحان کردهام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مىکنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(35)
پشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود بشدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبهاى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت:
در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعدههایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مىتوانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.
به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بیوفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوشى و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها و آزارها خواهید شد.
هم اکنون گویى به چشم خود مىبینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت.
آنگاه امام افزود:
اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مىکردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمىکردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....(36)
امام مجتبى که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبى مىشناخت، روزى در مجلسى که معاویه حاضر بود، سخنانى ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید»(37).
و این، هشدارى بود به عراقیان که بر اثر سستى و به امید راحتى و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوى خود دست نمىیابند.
پیشواى دوم، هنگامى که بر اثر شرائط نامساعدى که قبلا تشریح شد، جنگ با معاویه را بر خلاف مصالح عالى جامعه اسلامى و حفظ موجودیت اسلام تشخیص داد و ناگزیر صلح و آتش بس را قبول کرد، فوق العاده کوشش نمود تا هدفهاى عالى و مقدس خود را به قدر امکان از رهگذر صلح و به نحو مسالمتآمیز تامین کند.
از طرف دیگر، چون معاویه به خاطر برقرار صلح و قبضه نمودن قدرت، حاضر به دادن همه گونه امتیاز بود- به طورى که ورقه سفید امضا شدهاى براى امام فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنویسد مورد قبول وى مىباشد.(38)-امام از آمادگى او حداکثر بهره بردارى را نموده و موضوعات مهم و حساس را که در درجه اول اهمیت قرار داشت و از آرمانهاى بزرگ آن حضرت بشمارمى رفت، در پیمان صلح گنجانید و از معاویه تعهد گرفت که به مفاد قرار داد عمل کند.
گر چه متن پیمان صلح در کتب تاریخ، به طور کامل و بترتیب، ذکر نشده است، بلکه هر کدام از مورخان به چند ماده از آن اشاره نمودهاند، ولى با جمع آورى مواد پراکنده آن از کتب مختلف مىتوان صورت تقریباً کاملى از آن ترسیم نمود. با یک نظر کوتاه به موضوعاتى که امام در قرار داد قید نموده و براى تحقق آنها پافشارى مىکرد، مىتوان به تدبیر فوق العادهاى که حضرت در مقام مبارزه سیاسى براى گرفتن امتیاز از دشمن به کار برده، پى برد.
اینک پیش از آنکه هر یک از مواد صلحنامه را جداگانه مورد بررسى قرار دهیم، متن پیمان صلح را که در پنج ماده مىتوان خلاصه کرد، ذیلاً از نظر خوانندگان محترم مىگذرانیم:
ماده اول: حسن بن على (ع) حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذارى مىکند، مشروط به آنکه معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامبر (ص) رفتار کند.
ماده دوم: بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن على (ع) خواهد بود و اگر براى او حادثهاى پیش آید حسین بن على (ع) زمام امور مسلمانان را در دست مىگیرد. نیز معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خود انتخاب کند.
ماده سوم: بدعت ناسزا گویى و اهانت نسبت به امیر مومنان (ع) و لعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف گردد و از على (ع) جزبه نیکى یاد شود.
ماده چهارم: مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبى (ع) مصرف شود.
نیز معاویه باید در تعیین مقررى و بذل مال، بنى هاشم را بر بنى امیه ترجیح بدهد. همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهداى جنگ جمل و صفین که در رکاب امیر مومنان کشته شدند، تقسیم کند.(39)
ماده پنجم: معاویه تعهد مىکند که تمام مردم، اعم از سکنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادى که باشند، از تعقیب و آزار وى در امان باشند و از گذشته آنها صرفنظر کند احدى از آنها را به سبب فعالیتهاى گذشتهشان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرار ندهد، و مخصوصاً اهل عراق را به خاطر کینههاى گذشته آزار نکند.
علاوه بر این معاویه تمام یاران على (ع) را، در هر کجا که هستند، امان مىدهد که هیچ یک از آنها را نیازارد و جان و مال و ناموس شیعیان و پیران على در امان باشند، و به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند، و کوچکترین ناراحتى براى آنها ایجاد نشود، حق هر کس به وى برسد، و اموالى که از بیت المال در دست شیعیان على (ع) است از آنها پس گرفته نشود.
نیز نباید هیچ گونه خطرى از ناحیه معاویه متوجه حسن بن على (ع) و برادرش حسین بن على (ع) و هیچ کدام از افراد خاندان پیامبر (ص) بشود و نباید در هیچ نقطهاى موجبات خوف و ترس آنها را فراهم سازد.
در پایان پیمان، معاویه اکیدا تعهد کرد تمام مواد آن را محترم شمرده دقیقا به مورد اجرا بگذارد. او خدا را بر این مسئله گواه گرفت، و تمام بزرگان و رجال شام نیز گواهى دادند.(40)
بدین ترتیب پیشگویى پیامبر اسلام (ص)، در هنگامى که حسن بن على (ع) هنوز کودکى بیش نبود، تحقق یافت: پیامبر (ص) روزى برفراز منبر، با مشاهده او فرمود:
«این فرزند من سرور مسلمانان است و خداوند بوسیله او در میان دو گروه از مسلمانان صلح برقرار خواهد ساخت.(41)
بزرگان و زمامداران جهان، هنگامى که اوضاع و شرائط را بر خلاف هدفها و نظریات خود مىیابند، همواره سعى مىکنند در موارد دوراهى، جانبى را بگیرند که زیان کمترى دربر داشته باشد، و این یک اصل اساسى در محاسبات سیاسى و اجتماعى است.
امام مجتبى (ع) نیز بر اساس همین رویه معقول مىکوشید هدفهاى عالى خود را تا آنجا که مقدور است، به طور نسبى تامین نماید. از اینرو هنگامى که ناگزیر شد با معاویه کنار آید، طبق ماده اول با این شرط حکومت را به وى واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامى تنها بر اساس قوانین قرآن و روش پیامبر (ص) رفتار نماید.
بدیهى است نظر امام تنها رسیدن به قدرت و تشکیل حکومت اسلامى نبود، بلکه هدف اصلى، صیانت و نگهدارى قوانین اسلام در اجتماع و رهبرى جامعه بر اساس این قوانین بود و اگر این روش به وسیله معاویه اجرا مىشد، باز تا حدودى هدف اصلى تامین شده بود.
بعلاوه، طبق ماده دوم، پس از مرگ معاویه، حسن بن على (ع) مىتوانست آزادانه رهبرى جامعه اسلامى را به عهده بگیرد، و با توجه به اینکه معاویه در حدود سى سال از آن حضرت بزرگتر بود(42)و در آن ایام دوران پیرى را مىگذرانید و طبق شرائط عادى امید زیادى مىرفت که عمر وى چندان طول نکشد، روشن مىگردد که این شرط، روى محاسبات عادى تا چه حد به نفع اسلام و مسلمانان بود.
بقیه مواد پیمان نیز هر کدام حائز اهمیت بسیار بود، زیرا در شرائطى که امیر مومنان (ع) در مراسم نماز جمعه و در حال نماز با کمال بى پروایى مورد سب و شتم قرار مىگرفت و این کار به صورت یک بدعت ریشه دارى در آمده بود و شیعیان و دوستداران آن حضرت و افراد خاندان پیامبر همه جا مورد تعقیب و در معرض تهدید و شکنجه بودند، ارزش گرفتن چنین تعهدى از معاویه غیر قابل انکار بود.
پس از انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قواى خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانیهایى از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تایید شود تا جاى هیچ گونه شک و تردیدى در اجراى آن باقى نماند.
این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبهاى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرائط صلح تاکیدى نکرد، بلکه باطعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:
«من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید! چون مىدانم که اینها را نجام مىدهید، بلکه براى این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم».
آنگاه گفت: «آگاه باشید که هر شرط و پیمانى که با حسن بن على (ع) بستهام زیر پاهاى من است، و هیچ گونه ارزشى ندارد.»(43)
بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد.
معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود.
او بدعت اهانت به ساحت مقدس امیر مومنان (ع) را بیش از گذشته روج داد، عرصه زندگى را بر شیعیان و ویاران بزرگ و وفادار على (ع) فوق العاده تنگ ساخت، شخصیت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عدهاى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان على (ع) افزایش یافت به طورى که نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر مىبردند.
معاویه نه تنها ماده مربوط به حفظ احترام على (ع) و پیران آن حضرت را زیر پا نهاد، بلکه در مورد خراج «دارابگرد» نیز طبق پیمان رفتار نکرد.
«طبرى» در این باره مىنویسد:
«اهل بصره خراج دارابگرد را ندادند و گفتند این مال، متعلق به بیت المال ما و از آن ماست». (44) «ابن اثیر» مىنویسد:
«اهل بصره از دادن خراج دارابگرد امتناع ورزیدند و این کار را به دستور معاویه انجام دادند».(45)
مردمى که به سبب تحمل جنگهاى متعدد از جنگ خسته و بیزار بودند و به پیروى از روساى خود و تحت تاثیر تبلیغات و وعدههاى فریبنده عمال معاویه دل به صلح و سازش بسته بودند، لازم بود بیدار شوند و متوجه گردندکه به خاطر اظهار ضعف از تحمل عواقب جنگ، و فریفتگى به وعدههاى معاویه و پیروى کورکورانه از روساى خود، چه اشتباه بزرگى مرتکب شدهاند؟! و این ممکن نبود مگر آنکه به چشم خود آثار و عواقب شوم و خطرناک عمل خود را مىدیدند.
بعلاوه لازم بود مسلمانان عملاً با چهره اصلى حکومت اموى آشنا شده و به فشارها، محرومیتها، تعقیبهایى مداوم، و خفقانهایى که حکومت اموى به عمل مىآورد، پى ببرند.
در حقیقت، آنچه لازم بود امام حسن(ع) و یاران صمیمى او در آن برهه حساس از تاریخ انجام دهند، این بود که این واقعیتها را عریان و بى پرده بر همگان مکشوف سازند و در نتیحه عقول و افکار آنها را براى درک و فهم این حقایق تلخ، و قیام و مبارزه بر ضد آن، آماده سازند.
بنابراین اگر امام مجتبى(ع) صلح کرد، نه براى این بود که شانه از زیر بار مسئولیت خالى کند، بلکه براى این بود که مبارزه را در سطح دیگرى شروع کند.
اتفاقاً حوادثى که پس از انعقاد پیمان صلح به وقوع پیوست به این مطلب کمک کرد و عراقیان را سخت تکان داد. «طبرى» مىنویسد: «معاویه(پس از آتش بس) در «نخلیه» (نزدیکى کوفه) اردو زد. در این هنگام گروهى از خوارج بر ضد معاویه قیام کرده وارد شهر کوفه شدند. معاویه یک ستون نظامى از شامیان را به جنگ آنها فرستاد. خوارج آنها را شکست دادند. معاویه به اهل کوفه دستور داد خوارج را
سرکوب سازند، و تهدید کرد که اگر با خوارج نجنگند، در امان نخواهند بود!»(46)
بدین ترتیب مردم عراق که حاضر به جنگ در رکاب امیرمومنان و حسن بن على(ع) نبودند، از طرف معاویه که دشمن مشترک آنها و خوارج بود،مجبور به جنگ با خوارج شدند! و این نشان داد که در حکومت معاویه هرگز به صلح و آرامشى که آرزو مىکردند نخواهند رسید.
علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط کرد.
معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها راقطع کرد.
«ابن ابى الحدید»، دانشمند مشهور جهان تسنن، مىنویسد: شیعیان در هر جا که بودند به قتل رسیدند. بنى امیه دستها و پاهاى اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند،بریدند. هر کس که معروف به دوستدارى و دلبستگى به خاندان پیامبر(ص) بود، زندانى شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خانهاش را ویران کردند.
شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدى رسید که اتهام به دوستى على(ع) از اتهام به کفر و بیدینى بدتر شمرده مىشد! و عواقب سختترى به دنبال داشت!
در اجراى این سیاست خشونتآمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیرمومنان(ع) شمرده مىشد.
معاویه«زیاد بن سمیه» را حاکم کوفه قرار داد و بعدها فرمانروایى بصره را نیز به وى محول کرد. زیاد که روزى در صف یاران على(ع) بود و همه آنها را بخوبى مىشناخت، پیدا کرده و کشت، تهدید کرد، دستها و پاهاى آنها را قطع کرد، نابینا ساخت، بر شاخه درختان خرما به دار آویخت و از عراق پراکنده نمود، به طورى که احدى از شخصیتهاى معروف شیعه در عراق باقى نماند.
چنانکه اشاره شد، مردم عراق و مخصوصاً کوفه بیش از دیگران زیر فشار قرار گرفته بودند، به طورى که وقتى به خانه دوستان و افراد مورد وثوق و اطمینان خود رفت و آمد مىکردند و اسرار خود را با آنها در میان مىگذاشتند،چون از خدمتکار صاحبخانه مىترسیدند، مادام که از آنها سوگندهاى مؤکد نمىگرفتند که آنها را لو ندهند، گفتگو را آغاز نمىکردند!
معاویه طى بخشنامهاى به عمال و فرمانداران خو در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان على(ع) را نپذیرند!
وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصى، از دوستدادان على(ع) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید»!
زیاد که بتناوب شش ماه در کوفه و شش ماه در بصره حکومت مىکرد، «سمرة بن جندب» را به جاى خود در بصره گذاشت تا در غیاب وى امور شهر را اداره کند. سمره در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانید. زیاد به وى گفت: آیا نمىترسى که در میان آنها یک نفر بیگناه را کشته باشى؟ گفت: اگر دو برابر آنها رانیز مىکشتم هرگز از چنین چیزى نمىترسیدم!
«ابو سوار عدوى» مىگوید: سمره در بامداد یک روز چهل و هفت نفر از بستگان مرا کشت که همه حافظ قرآن بودند.
این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى آشکار نمود.
در همان حال که روساى قبائل، از آثار و منافع پیمان صلح امام حسن(ع)بهرهمند مىشدند و از بذل و بخششهاى معاویه برخوردار مىگشتند، مردم عادى عراق کم کم به ماهیت اصلى حکومت بیدادگر و
خودکامه معاویه که پاى خود به سوى آن رفته و به دست خود آن را تثبیت کرده بودند،پى مىبردند. (47)
معاویه «مغیره بن شعبه» را بر کوفه حاکم ساخت و کار بصره را به «عبدالله بن عامر» وا گذاشت و این شخص که پس از قتل عثمان آن شهر را ترک گفته بود، به بصره بازگشت. معاویه خود نیز به شام رفت و از دمشق به تدبیرکار دولت خویش پرداخت.
مردم عراق هر گاه به یادزندگانى در روزگار على(ع) مىافتادند، اندوهناک مىشدند و از آن سستى که در حمایت از على(ع) نشان داده بودند، اظهار پشیمانى مىنمودند و نیز از صلحى که میان ایشان و مردم شام اتتفاق افتاده بود، سخت پشیمان بودند. آنان چون به یکدیگر مىرسیدند، همدیگر را سرزنش مىکردند و از یکدیگر مىپرسیدند که چه خواهد شد و چه باید کرد؟ هنوز چند سالى نگذشته بود که نمایندگان کوفه میان آن شهر و مدینه براى دیار حسبن بن على و گفتگو با او و شنیدن سخنان وى به رفت و آمد پرداختند.(48)
بنابراین دوران صلح امام حسن(ع) دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار مىرفت تا روز موعود، روزى که جامغه اسلامى آمادگى قیام داشته باشد، فرا رسد.
روزى که امام حسن(ع) صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تأمین کند. آن روز هنوز جامعه اسلامى اسیر زنجیرهاى آمال و آرزوها بود؛ آمال و آرزوهایى که روح شکست را در آنها تزریق کرده بود.
ازینرر و هدفى که امام حسن(ع) تعقیب مىکرد این بود که افکار عمومى رابراى قیام بر ضد حکومت اموى آماده کند و به مردم فرصت دهد تا خود بیندیشند و به حقایق اوضاع و ماهیت حکومت اموى پى ببرند، بویژه آنکه اشارتهایى که حضرت مجتبى(ع) به ستمگریها و جنایات حکومت اموى وزیر پا گذاشتن احکام اسلام مىنمود، افکار مردم را کاملاً بیدار مىکرد.(49)
کم کم این آمادگى قوت گرفت و شخصیتهاى بزرگ عراق متوحه حسین بن على(ع) شده از او خواستند که قیام کند.
ولى حسین بن على(ع) آنها را به پیروى از امام مجتبى(ع) توصیه مىکرد و مىفرمود: اوضاع فعلى براى قیام مساعد نیست و تا زمانى که معاویه زنده است،نهضت و قیام به ثمر نمىرسد.
پس از شهادت حضرت مجتبى(ع) که حسین بن على(ع) امامت را عهده دار بود، خبر جنایتهاى معاویه بلا فاصله در مدینه طنین مىافکند و محور بحث در اجتماعاتى مىگشت که حسین بن على(ع) با شرکت بزرگان شیعه در عراق و حجاز و مناطق دیگر اسلامى تشکیل مىداد. براى نمونه، هنگامى که معاویه «حجر بن عدى» و همراهان او را کشت، عدهاى از بزرگان کوفه نزد حسین(ع) آمده جریان را به حضرت خبر دادند و پخش این خبر موجى از نفرت در همه افراد با ایمان برانگیخت.
این مطلب نشان مىدهد که در آن هنگام جنبش منظمى بر ضد حکومت اموى شکل مىگرفت که مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن(ع) بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده بود. هدف این گروه این بود که با تذکار جنایاتى که در سراسر دوران حکومت معاویه موج مىزد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد!(50)
بحثهاى پیشین، راز و رمز صلح امام مجتبى(ع) را روشن ساخت، ولى دراینجا، جاى یک سوال باقى است و آن این است که چرا امام حسن(ع) صلح کرد ولى امام حسین قیام نمود؟ اگر صلح، کار درستى بود، چرا امام حسین(ع) با یزید صلح نکرد؟ و اگر قرار بر جنگ بود، چرا امام حسن نجنگید؟
پاسخ این سوال را باید در اوضاع و شرائط متفاوت زمان این دو امام بزرگ، و نحوه رفتار و شخصیت معاویه و یزید جستجو کرد. ذیلاً به گوشه هایى از تفاوت شیوه معاویه و یزید اشاره مىکنیم:
معاویه در دوران زمامدارى خود، با نقشهها و سیاستهاى عوام فریبانه خود،همواره سعى مىکرد به حکومت خود رنگ شرعى و اسلامى بدهد. او از این که افکار عمومى، انحراف وى را از خط سیر صحیح سیاست اسلامى بفهمد، جلوگیرى مىکرد. گر چه معاویه عملاً اسلام را تحریف نموده و حکومت اشرافى اموى را جایگزین خلافت ساده و بى پیرایه اسلامى ساخته، و جامعه اسلامى را به یک جامعه غیر اسلامى تبدیل کرده بود، ولى با وجود اینها ظواهر اسلام را نسبتاً حفظ مىکرد،مقررات اسلامى را ظاهراً اجرا مىنمود، پردهها را نمىدرید و در دربارش پارهاى از مقررات اسلامى ضراعات مىشد و نمىگذاشت رنگ اسلامى ظاهرى جامعه عوض شود. او بخوبى درک مىکرد که چون به نام دین و خلافت اسلامى، بر مردم حکومت مىکند، نباید علناً مرتکب کارهایى بشود که مردم آن را مبارزه با دین- همان دینى که وى به نام آن بر آنان فرمانروایى مىکرد- تلقى نمایند، بلکه همیشه به اعمال خودرنگ دینى مىداد تا با مقامى که داشت سازگار باشد و آن دسته از کارها را که توجیه و تفسیر آن طبق موازین دینى مقدور نبود، در خفا انجام مىداد.
بعلاوه معاویه، در حل و فصل امور و مقابله با مشکلات، سیاست فوق العاده ماهرانهاى داشت و مشکلات را به شیوههاى مخصوصى حل مىکرد که فرزندش یزید فاقد مهارت در به کارگیرى آنها بود، و همین دو موضوع، پیروزى قیام و تأثیر مثبت شهادت در زمان حکومت معاویه را مورد تردید قرار مىداد زیرا در این شرائط افکار عمومى درباره قیام و انقلاب ضد اموى داورى صحیح نمىکرد. بنى امیه برانگیخته نمىشد، چون هنوز افکار عمومى به میزان انحراف معاویه از اسلام، آشنا نبود و به همین جهت، عناصر نا آگاه، جنگ حضرت مجتبى(ع) را با معاویه بیشتر یک اختلاف سیاسى و کشمکش بر سر قدرت و حکومت به شمار مىآوردند، تا قیام حق در برابر باطل!
شهادت در چنین شرائطى به پیشبرد مقاصد نهضت کمک نمىکرد، بلکه افکار عمومى درباره آن دستخوش اشتباه مىگردید و حقیقت لوث مىشد.
چنانکه دیدیم، «فضاى سیاسى دوره معاویه فضاى صریحى نبود که یک مصلح بتواند از یک راه مشخص، امر را فیصله دهد، و جامعه، با هوشیارى، جهت خویش راپیدا کند، چنین نبود، بلکه جوى بود که هر مصلحى در آن جو مىبایست مراقب عمل رهبران فساد باشد و در هر فرصت- با توجه به امکانات خود و چگونگى اطرافیان خود و شکل مواجهه دشمن- عکس العملى مناسب نشان دهد، تا بدین گونه «حقیقت مغلوب» را بر «غالب» پیروز گرداند. این، مشکل عمده روزگار امام حسن بود. در آن روزگار، آنچه به نام «شهادت» شناخته شده بود تأثیرى که باید، نداشت. در واقع شهادت نیز مانند بسیارى از پدیدهها، زمینه مساعدى مىخواهد تا بتواند از صورت یک شهادت و اخلاص فردى در آید و شکل یک پدیده اجتماعى موثر به خود گیرد و خون شهید در رگ دیگر مردم، حیات بیافریند.
قرائن تاریخى نشان مىدهند که اگر امام با سپاه سست عنصرى که دور او را گرفته بودند- و یادى از آنان گذشت که چه کردند- بر مىخاست و میان خود و معاویه شمشیر مىنهاد، او را به زودى به عنوان یک شهید قهرمان، نمىکشتند، بلکه او را اسیر مىکردند! معاویه مىخواست ننگى را که او و خاندانش از دست سربازان اسلام دیده بودند، و روزى به دست سربازان سلحشور اسلام اسیر شده بودند، از طریق اسیر کردن یکى از بزرگان آل محمد(ص) جبران کند. پس امام در صورت شکست خوردن، به صورت شهیدى قهرمان- انسان که درعاشورا پیش آمد- کشته نمىشد، بلکه او به دست معاویه گرفتار مىشد و سرانجام به گونهاى نامعلوم تلف مىگشت، و این، یکى از زیانهاى بزرگ بود که در آن روز متوجه موضع حق مىشد.
اگر در جنگ با سپاه معاویه، سپاه امام مجتبى(ع) مغلوب مىشد، معاویه به سرزمینها و شهرهاى اسلام مىتاخت و تا مىتوانست مىکشت، و بویژه شهرهاى مکه و مدینه و کوفه و بصره و دیگر آبادیهایى که در قلمرو حکومت على بن ابى طالب و امام حسن قرار داشت. بدین گونه تعداد کشته شدگان - برخلاف واقعه عاشوا- محدود نمىماند و از حساب مىگذشت، این بود آن حفظ خونى که امام از آن یاد مىکرد.»(51)
شاید به همین دلایل - و نیز به دلیل صحه گذاشتن حسین بن على (ع) بر صلح امام حسن (ع) بود که - حسین بن على (ع) پس از شهادت برادر بزرگوار خود، در مدت ده سال آخر حکومت معاویه یعنى تقریبا از سال 50 تا 60 هجرى قیام نکرد، بلکه در انتظار فرصت مناسب، روز شمارى مىنمود و به آماده ساختن افکار عمومى اکتفا مىورزید، زیرا اگر در این زمان قیام مىکرد، معلوم نبود بازتاب آن در جامعه اسلامى چگونه خواهد بود و در افکار عمومى چگونه انعکاس خواهد یافت؟
اما این مطلب در مورد یزید درست برعکس بود زیرا( چنانکه در زندگانى امام حسین (ع) گفتهایم) یزید نه تنها پختگى و تدبیر و سیاست پدر را نداشت، بلکه از رعایت ظواهر اسلام نیز که مىخواست به نام آن بر مردم حکومت کند، فرسنگها دور بود.
یزید جوانى ناپخته، شهوت پرست، خود سر، و فاقد دور اندیشى و احتیاط بود. او فردى بى خرد، متهور، خوشگذران، عیاش، و داراى فکر سطحى بود.
یزید که پیش از رسیدن به حکومت اسیر هوسهاو پایبند تمایلات افراطى بود، بعد از رسیدن به حکومت نیز نتوانست حداقل مثل پدر ظواهر اسلام را حفظ کند، و خود را ولو به صورت ظاهر، فردى دیندار و با ایمان معرفى کند بلکه در اثر خصلت بى پرواى و هوسبازى که داشت، علنا مقدسات اسلامى را زیر پا گذاشت و در راه رضاى شهوات خود از هیچ چیز فرو گذارى نکرد. او علناً شراب مىخورد و تظاهر به فساد و گناه مىکرد.
یزید از لحاظ سیاسى آن قدر ناپخته بود که ماهیت اصلى حکومت بنى امیه را که دشمنى آشتىناپذیر با اسلام و بازگشت به دوران جاهلیت و احیاى رژیم اشرافى آن زمان بود، کاملا به مردم نشان داد.
این پرده دریها و بى بند وباریهاى یزید براى همه ثابت کرده بود که وى بکلى فاقد شایستگى و لیاقت براى احراز مقام خلافت و رهبرى جامعه اسلامى است. بنابراین مزدوران حکومت بنى امیه نمىتوانستند قیام حسین (ع) را در افکار عمومى متهم و آلوده سازند، زیرا مردم به چشم خود، رفتار یزید را، که کوچکترین تناسبى با موازین دینى و تعالیم مذهبى نداشت، مىدیدند، و همین رفتار یزید در افکار عمومى، مجوز خوبى براى قیام جهت واژگون ساختن چنین حکومتى به شمار مىرفت. در چنین شرائطى مردم قیام حسین بن على (ع) را قیام فرزند پیامبر (ص) بر ضد حکومت باطل به منظور حفظ اسلام تلقى مىکردند، نه اختلاف سیاسى و یا کشمکش بر سر تصاحب مقام و قدرت!
علت دیگر قیام حسین بن على (ع) را باید در بیدارى افکار عمومى و افزایش نفوذ دعوت شیعیان پس از صلح امام مجتبى ع جستجو کرد، زیرا جنبشى که پس از امضاى صلح، بر ضد حکومت اموى آغاز شده بود روز بروز در حال گسترش و توسعه بود و بر دامنه نفوذ آن افزوده مىشد.
سیاست معاویه نیز، دانسته یا نادانسته، موجب گسترش و نیرومندى این جنبش گردید، زیرا معاویه که پس از شهادت امام مجتبى (ع) میدان عمل را تا حدودى بلامانع مىدید، بیش از پیش عرصه را بر مردم - خاصه شیعیان و پیروان امیر مومنان (ع) تنگ گرفت و از هیچ گونه ظلم و ستم فروگذار نکرد.
تجاوز مکرر معاویه به حقوق مسلمانان، حملات و شبیخونهاى پى در پى نظامیان خشن و ستم پیشه معاویه بر مناطق مختلف اسلامى، کشتن و آزار مردم بیگناه، نقض پیمان صلح و بیعت گرفتن براى ولیعهدى یزید- برخلاف مفاد صریح صلحنامه - و بالاخره مسموم ساختن امام مجتبى (ع) مسائلى بود که وجهه عمومى حکومت بنى امیه را بیش از پیش لکه دار ساخت و موقعیت آن را تضعیف کرد. این حوادث موجب همبستگى و فشردگى هر چه بیشتر صفوف شیعیان و تقویت جبهه ضد اموى شد و بتدریج زمینه نهضت و قیام حسینى را فراهم ساخت.
دکتر «طه حسین»، دانشمند و نویسنده معروف مصرى، پس از بیان سختگیریهاى معاویه نسبت به شیعیان پس از صلح، مىنویسد:
«در ده سال آخر حکومت معاویه، کار شیعیان بالا گرفت و دعوت آنها در شرق کشور اسلامى و جنوب مناطق عربى فوق العاده انتشار یافت، به طورى که هنگام مرگ معاویه عده بسیارى از مردم، مخصوصاً اهل عراق، لعن معاویه و محبت اهل بیت را جزئى از وظیفه دینى خود مىدانستند».(52)
بدین ترتیب، جامعه اسلامى به قدر کافى چهره حقیقى حکومت اموى را شناخت، و طعم تلخ شکنجه هاى آن را چشید، و از انواع ظلمها و تجاوزهاى این حکومت به حقوق مسلسانان، آگاه شد و ماسکى که این حکومت در ابتداى زمامدارى معاویه بر چهره زده بود کنار رفته مردم با قیافه اصلى آن آشنا گشتند. و در نتیجه، با مرگ معاویه و رشد و آگاهى حامعه اسلامى، تمام عواملى که در زمان وى مانع تحقیق یک قیام پیروزمند بود، بر طرف شد و راه قیام بر ضد حکومت اموى کاملاً هموار گردید و در این هنگام بود که حسین بن على (ع) ضربت قاطع را بر پیکر حکومت فاسد بنى امیه وارد ساخت و آن قیام بزرگ و بىنظیر را پى ریزى نمود.
قیام حسین بن على (ع) تحول دامنه دارى در جامعه اسلامى به وجود آورد، اوضاع را دگرگون ساخت و افکار عمومى را بر ضد حکومت بنى امیه شوراند و منشأ پیدایش نهضتها و انقلابهاى پى در پى و بزرگى مانند: قیام توابین، نهضت بزرگ دیگر گردید، در حالى که اگر همین انقلاب در زمان حضرت مجتبى و به وسیله آن حضرت عملى مىگردید، فاقد چنین ثمراتى بود.
حسین بن على (ع) در واقع دنباله برنامه برادر ارجمند خود را گرفت، زیرا حضرت مجتبى (ع) با کمال شهامت، خردهگیریهاى کوته فکران و عناصرافراطى را تحمل کرد و بتدریج زمینه انقلاب را فراهم ساخت و افکار عمومى را آماده نمود و آنگاه که زمینه کاملاً آماده شد، حسین بن على (ع) ابتکار عمل را در تهاجم به کانون فساد به دست گرفت.
گذشته از تفاوتهایى که دوره امام حسن (ع) با زمان امام حسین داشته است- و شرح آن گذشت-باید تفاوت اساسى میان یاران این دو امام را نیز در نظر گرفت.
در صفحات گذشته دیدیم که سپاه امام حسن (ع) با شنیدن یک شایعه، بهم ریختند و جمعى، سرا پرده امام حسن (ع) را غارت کردند و حتى فرش زیر پاى امام را ربودند!
دیدیم آنان که میخواستند در رکاب امام، با سپاه شام بجنگند و در این راه جان دهند، خود حادثه ساز شدند و امام را تنها گذاشتند. اکنون آنان را مقایسه کنید با یاران امام حسین که شب عاشورا مىگفتند:
«به خدا سوگند اگر بدانیم که کشته مىشویم، آنگاه ما را زنده مىکنند، سپس مىکشند و خاکسترمان را بر باد مىدهند، و این کار را هفتاد بار مىکنند، از تو جدا نخواهیم شد تا اینکه در راه تو جان بسپاریم. یک کشته شدن که بیش نیست، و آن شهادت است و کرامت جاوید و سعادت ابدى».
آرى با این گونه مردان، مىتوان، شورى در تاریخ بشر در انداخت به نام «شهادت» و طنینى در گنبد افلاک در افکند به نام «عاشورا»، نه با کسانى که با آنان نه غلبه نصیب گردد، نه شهادت، بلکه آدمى را دست بسته تحویل دشمن دهند و آنچه بر جاى ماند، ذلت اسارت باشد و بس!
این بود که امام حسن فقط سنگر مبارزه را تغییر داد، به عبارت دیگر تغییر جاى داد نه تغییر جهت، مانند کسى که در وسیلهاى در حال حرکت نماز بخواند و روى به قبله داشته باشد، این نماز گزاز با تغییر مرکوب،تغییر وضع و جاى مىدهد، نه تغییر جهت(روى به قبله بودن). قبله مردان حق همواره مبارزه با باطل بوده است، چه از میدان عاشورا، چه از درون کوچهها و محلههاى کوفه و مسجد مدینه، چه از زندان بغداد و.
امام حسن(ع) ، معاویه را، بزرگترین مانع نشر حق و عدالت در آن روزگار را هدف گرفته بود،گاه از زاویه تجهیز سپاه و گاه از زاویه تدبیر قبول صلح. (53)
علامه مجاهد، مرحوم«سید شرف الدّین عاملى»، در مقدمهاى که بر کتاب پر ارج«صلح الحسن» تألیف دانشمند و محقق عالیقدر«شیخ راضى آل یاسین»نوشته، چنین مىنگارد:
«...مهمترین هدف امام حسن آن بود که پرده از چهره این طاغیان بر دارد و آنان را آن طور که بودند، بشناساند، تا از عملى شدن نقشه هایى که براى از بین برد رسالت جدش پیامبر کشیده بودند، جلوگیرى نماید، و این هدف امام، به طور کامل برآورده شد و ماسک از چهره کثیف امویان برافتاد و ماهیت پلید آنان آشکار گشت(و خدا را بر این نعمت سپاس).
از برکت این تدبیر امام حسن بود که برادرش سیدالشهدا آن انقلاب بزرگ را که روشنگر حقیقت و عبرت بخش خردمندان بود، به وجود آورد.
این دو برادر، دو رویه یک رسالت بودند که وظیفه و کار هریک، در جاى خود، و در اوضاع و احوال خاص خود از نظر ایفاى رسالت و تحمل مشکلات، و نیز از نظر فداکارى و از خود گذشتگى، درست معادل و هموزن دیگرى بود.
حسن از بذل جان خود دریغ نداشت، و حسین در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، حسن، جان خود رادر یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود!
از نظر خردمندان صاحبنظر، واقعیت فداکارى در روز«ساباط» از روز«عاشورا» ریشه دارتر بود، زیرا امام حسن آن روز در صحنه فداکارى، نقش یک قهرمان شکیبا و پایدار را در چهره یک شکست خورده از پاى در آمده ایفا کرد.
از اینجاست که شهادت عاشورا درمرتبه اول حسنى بود و در مرتبه دوم حسینى، زیرا این حسن بود که در واقع شالوده نهضت عاشورا را ریخته و آن را به ثمر رساند.
گویى امام حسن و امام حسین (ع) (به منظور روشن کردن ماهیت ضد اسلامى حکومت اموى و بیدار کردن مردم از غفلت) بر سر یک برنامه متفقاً تصمیم گرفته بودند که هر یک نقشى ایفأ کنند، منتها نقش امام حسن نقش صبر وپایدارى حکیمانه باشد و نقش امام حسین (ع)، نقش انقلاب و قیام مردانه، تا از این دو نقش، یک تاکتیک کامل در راه هدف واحد، به وجود آید.
از اینجا بود که پس از واقعه ساباط و کربلا، مردم بیدار شدند و شروع کردند به فکر کردن در مسائل و حوادث، و پى به ماهیت پلید بنى امیه بردند.(54)
با توجه به این حقایق، مىتوان گفت که اگر حسین بن على (ع) در شرائط تاریخى برادرگرامى خود امام حسن قرار مىگرفت، همان کار را مىکرد که امام حسن (ع) کرد،و و اگر امام حسن (ع) در زمان حسین بن على، برنامه او را در پیش مىگرفت زیرا این دو امام بزرگ هر کدام با توجه به اوضاع و شرائط خاص زمان خود، رسالت تاریخى خویش را انجام دادند.
پیامبر اسلام (ص) با پیش بینى این حوادث و خرده گیریهاى، درباره این دو فرزند عالیقدر خود فرمود: «حسن و حسین دو پیشواى اسلامند، خواه صلح کنند و خواه نبرد و جهاد.»(55)
این بخش رابا مقاله یکى از نویسندگان که در یکى از مجلات تهران (56)زیر عنوان «صلح یاصلاح...؟» چاپ شده بود، به پایان مىرسانیم:
صلح حسن (ع) یا به عبارتى متارکه و آتش بس وى با معاویه را شاید بتوان یکى از دشوارترین مراحل سیر امامت در دنیاى اسلام نامید. این انقلابىترین نرمش تاریخ، و تحمل رنج طاقت فرساى آن، که هیچ کس جز پسر على (ع) آن هم توسط درک عالیترین درجات ایمان قادر به انجامش نبوده و نخواهد بود، همواره بحثانگیز و سوال آفرین بوده است، و متاسفانه غرض و رزان به قلم غرض، و جاهلان به دیده جهل، این شگرد ایمانى را در پرده تحریف و ابهام پیچیدهاند.
امامان همگى، مظهر تقوى و روش هستند، تقوى در همگى شان مشترک، و روش در تمامى شان متفاوت است.
روش على (ع) در دو مرحله: سکوت و خروش: راهگشاى امت مىگردد. شیوه حسن (ع) در مرحله اول روش پدر، و راه حسین (ع) در مرحله دوم آن شکل مىگیرد. على (ع) بى سکوت، خروش و شهادتى هشدار دهنده و حیاتبخش نمىداشت، فریاد و جانفشانى حسین (ع) نیز بدون صلح برادر، این چنین در تاریخ به ثبت نمىرسید.
آنان که حسن (ع) را بع عافیت اندیشى متهم کردهاند، و آنان هم که تحت تاثیر شور و احساس، آرزو کردهاند که «اى کاش او نیز شهادت را بر مىگزید و از ساباط (نام مکان صلح، نام روز صلح، همان صلح انقلابى و تاریخ ساز حسن (ع)، و به عبارتى دیگر روز عاشوراى حسن (ع) عاشوراى دیگر، و از کوفه، کربالاى دیگر مىساخت، هر دو در اشتباهند.
چه بسا تحمل شهادت براى حسن آسانتر بود، اما او نیز مانند سایر امامان باید تنها به فکر نجات اسلام و مسلمین، و برگزیدن موثرترین شیوه و مستى مبارزه، مىبود. با کمى تفحص مىیابیم که در دوران حسن هیچ روش دیگرى جز صلح، آن هم به هدف ماندن براى پر پیامتر رفتن، و زنده بودن براى بهتر مردن، به کار نمىآمد. اگر حسن در آن تنهایى و بى یاورى، مانند برادر قیام مسلحانه مىکرد و شهید مىشد، امامت تداوم نمىیافت.
شاید اگر او هم مانند برادر حتى هفتاد و دو یار صدیق و جانباز مىداشت، به آن خروش دست مىزد، اما وقتى دشمن آن گونه اطراف او را از یاور تهى مىکند که حتى همسرش را براى مسموم کردنش، تحت فرمان مىگیرد و امراى سپاهش را براى «کت بسته» تحویل دادن او به معاویه، به معامله وا مىدارد، و در نهایت، فرمانده سپاهى را که براى قیام باید از او کمک بگیرد، بر علیهاش به طغیان مىکشاند، چه راهى جز صلح پیش پایش مىماند؟
به تنها کسى که مىتوانست اعتماد کند، همان حسینى بود که فرداى پر پیام عاشورا، منتظرش نشسته بود. بى انصافى است اگر اذعان نکنیم که شهادت کربلا پیش از آنکه حسینى باشد، حسنى است و چهره حسن را در روزى که در صحنه فداکارى با نقشى از یک قهرمان نستوه و پایدار، و در چهره مظلومانه یک از پا ننشسته مغلوب، صلح را بتحمیل، تحمل مىکند، با بیدارى ننگریم.
بى تردید، اگر معاهده حسن با معاویه نبود و محک آزمودن در شکستن مفاد آن، به وسیله همین صلح به مردم داده نمىشد، قیام حسین نیز به وقوع نمىپیوست. اگر شرط حسن با معاویه که او را از تعیین جانشین محروم مىساخت برقرار نمىشد، تا معاویه آن را با انتصاب یزید بشکند، نه حسین دستاویز مشهودى براى قیام مىداشت، و نه پیروانش دلیل واضح براى استدلال...(57)
امت آن روز، خود وقتى بر مسیر دو حادثه «ساباط» و «عاشورا» نظر افکند، جاهلیت زشت و پلید امویان را بوضوح احساس مىکرد. دید که حسن مسالمت را پذیرفت، ولى باز معاویه به هیچ یک از پنج شرط توافق پایبند نبوده و میثاقها را شکست. نه در دوران حکومت، بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر خدا، عمل کرد؛ نه پس از خود، زمام امر را به شورا و یا صاحب واقعى آن سپرد ؛ نه دشنام و ناسزا به على را موقوف کرد و تقدس منبر را از این بدعت ننگین مصون داشت؛ نه خراج تعهد کرده را پرداخت ؛ و نه مسلمانان متعهد و یاران على را از آسیب حملات ناجوانمردانهاش برکنار داشت... و سرانجام نیز حسن رامسموم کرد.
به برکت قیام حسن، و قیام فریادگونه حسین، نقطههاى پوشیده، عریان شدند و فکرهاى نهان، عیان گشتند. این بغض اسلام بود که در حسن نهفت و نهفت...، و در حسین به فریاد شکست، و شالوده امامت بود که خون جگر حسن نطفه بست، و در خون پیکر حسین به بلوغ رسید.<>
حسن، بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن بود. سربازى که در جنگها، یکه تازیش حیرتها مىآفرید، و خلفى که در مکتب رشادت تا شهادت پدر، از ارث و آموزش بهره برده بود، آنجا که رسالت را در میدان امامت، تنها در صلح، ممکن دید، چه بزرگوارانه و پرشکیب، آن را پذیرفت، که تحمل کرد. این، زیبایى روش حسن بود نه کیفیتى دیگر، که سکوت و صلح را تنها بر لبه شمشیرش نشاند، و راههاى دیگر اسلام را در حصار پناه مصون داشت. زبان برنده و خطبههاى کوبنده و کلام توفندهاش سکوت شمشیر را بکمال جبران کردند، و مستعدترین زمینه را براى قیام خونین برادر فراهم ساختند تا بدانجا که معاویه از سخن گفتنش مىهراسید و رندان مزدور را بر آن داشت تا رشته کلام را از این صاحب بر حقش، به سرقت برده و حتّى الامکان به وى اجازه صحبت در مجامع را ندهند.
او بزرگترین قدم اصلاحى را برداشت، و در هنگامهاى که فتنه و سلاح، حاکم بود، درهاى مکتب اخلاق، محبت و اصلاح را گشود، و مانند مصلحى که جز به صلاح نمىاندیشد، نام را به رضاى خدا فروخت. او صلح را در ابتداى راه برنگزید، بلکه در انتهاى آن، و پس از شکست در همه جبهههاى جهاد، گردن نهاد جهاد دردناک او در وسیعترین میدآنهاو گستردهترین ابعاد صورت گرفت. در جبهه مبارزه با دشمن، هم لشکر و هم سنگر را به آزمون گذاشت و هم مقابله با فتنهها و نیرنگها را. در جهاد با اصحاب منافق، ازنیروى اصلاح و ارشاد کمک گرفت و در جهاد با نفس، از مهار خشم و تحمل صلحى تحمیلى.
با نظرى حتى اجمالى بر جهادهاى این مظلوم خاموش، هر اعتراضى اعتذار مىشود و هر ایرادى ستایش./p>
نویسنده: عبدالحسین معتمدی
- چرا دشمنان جمهوری اسلامی از
عاشورا می ترسند ؟
«ستاد
ائتلاف اصلاح طلبان» روزجمعه با صدور بیانیه ای درباره سوءاستفاده انتخاباتی از مراسم سوگواری سالار شهیدان ابراز نگرانی
کرد. این ستاد در عین حال اعلام کرد: «ما به درک
معرفت مردم خوب ایرانمان اعتماد و استظهار داریم که نمی گذارند
تحت لوای امام حسین بر آموزه های درخشان حضرتش زنگار سلیقه و بداندیشی و
تشویش بسته شود».
صدر و ذیل این بیانیه در تناقض با هم
است. اگر صادرکنندگان بیانیه به تلقی و تصور مردم از آنها
«مطمئن» هستند، بنابراین چرا در عین حال «نگران» هم هستند؟ علت چیست که
اگرچه حضرات در آستانه هر محرم و صفری، فرار به جلو کرده و هشدار می دهند،
در عین حال نگرانی از احساسات عاشورایی مردم سرجای خود باقی است؟ کدام
ظرفیت در گریه و عزاداری مردم هست یا «اصلاح طلبان» حائز کدام ویژگی ها
هستند که هر وقت محرم و صفر فرا می رسد باید نگران ظهور بیشتر دوگانگی
میان اعتقاد مردم و مرام و منش خود باشند؟ چرا جماعتی تا نام دین و اولیای
الهی، ارزش ها و فضیلت های انسانی، و انقلاب و خط امام به میان می آید
خود را در طرف مقابل این ارزش ها و در جایگاه متهم می یابند و ادعا می کنند
که کسانی دارند از مقدسات و ارزش های نهفته در دل و جان مردم علیه ما و
برای اتهام و تخطئه ما استفاده می کنند؟
چرا اتهام تقابل با فضیلت های امام
حسین(ع) و عاشورا به برخی جماعت مدعی اصلاح طلبی می چسبد؟ آیا
حکایت همان کسی نیست که با قیافه ای متاسف و مظلومانه می گفت «بخت بد من، هر
وقت در محله دزدی می شود، پلیس و مردم صاف می آیند سراغ خانه ما و مصیبت
بزرگتر اینکه از بدحادثه معمولامال دزدی را هم همان جا پیدا می کنند. خب!
وقتی اصل بر برائت است را نفهمند همین می شود که به چشم متهم به آدم نگاه
کنند»! حالاباید پرسید چرا عنوان و شهرت امانتداری، تعهد و پاکدستی به
بعضی ها نمی چسبد اما وقتی سخن از ذلت پذیری، ولایت ناپذیری، اباحیگری و
لاقیدی، قدرت زدگی و... به میان می آید، ناخواسته ذهن سراغ همین مثال ها و
مجسمه های عینی آن صفات می رود؟! تقصیر مردم چیست اگر تئوریسین تندرو و
مالیخولیایی شما در اصلی ترین ستون های روزنامه هایتان با جسارت به ساحت
اباعبدالله الحسین و علی بن ابیطالب علیهماالسلام، حق را به جانب یزید بن
معاویه و عمربن سعد و شمر و هرمله داد و ادعا کرد اگر یزیدیان حادثه عاشورا
را پیش آوردند به خاطر خشونت طلبی پدرحسین در جنگ های صدراسلام بود؟!
مگر دیگر نویسنده شما نبود که زیارت عاشورا- روایت شده از امام صادق علیه
السلام- را خشن و مغایر با آزادی و دموکراسی خواند و خواستار تجدیدنظر در
آن شد؟ اساساً مگر برخی سخنگویان و سخنوران و تئوری پردازان شما نبودند که
مکرر در مکرر بر انکار وحی و نبوت و امامت و دخالت دین درسیاست اصرار
کردند و عنوان ارتجاع و تحجر به آنها دادند؟ شترسواری که دولادولانمی شود.
حماقت و خیال کردید دوره دین و ارزش ها و فضیلت ها گذشته و مردم پشت به
اسلام کرده اند، پس با جبهه شبیخون فرهنگی یزیدیان دوران هماهنگ شدید و
با قساوت تمام بر فضیلت های مظلوم اسلام و انقلاب تاختید یا تجهیزات و
فرصت فراهم کردید که مأتلفان شما بتازند. پس حالاچه داعیه ای دارید؟ اگر
می خواهید توبه کنید بسم الله! اما اگر قرار است از همان خیانت ها، پل و
ابزاری برای مظلوم نمایی به شیوه سابق بسازید، باز هم بد فهمیده اید و دچار
اعوجاج در دید هستید، که نفاق، حماقت و کجروی و اسباب انگشت نما شدن
را- به سان مستی لایعقل که رفتارهای لاابالی از او سرمی زند- به دنبال
دارد.
به پرسش آغازین برگردیم. چرا نام حسین و عاشورا و ذکر مصیبت او و یادآوری حماسه کربلا، شما را
نگران می کند؟ درست است. نمی شود از حسین و عاشورا
گفت و در تاریخ ماند؛ لاجرم، دوستی با دوستان امروز حسین و
به دل گرفتن بغض دشمنان امروز وی و آنها را که دشمن را تجهیز و جاده را
برای او صاف می کنند، با خود و در خود دارد. مردم وقتی از آن فاجعه و آن
حماسه می شنوند، ناخودآگاه امروز دنبال یزیدها و عبیداله بن زیادهای زمان می
گردند همچنان که عمروبن سعد جاه طلب و شمر لجوج سنگدل و محمدبن اشعث بن قیس
خارجی دنیا طلب، شبث بن ربعی منافق و... را یک به یک در روزگار خود رصد می
کنند.
چرا کسانی باید از ذکر محرم و عاشورا و حسین (ع) بترسند؟ حضرت امام خمینی (ره) 04 سال پیش در
واکنش به فشار ساواک مبنی بر نام نبردن و بد نگفتن از
شاه و اسرائیل و آمریکا می پرسید آیا به نظر ساواک شاه
آمریکایی است؟ امروز هم باید پرسید آیا حضرات خدای نکرده خود را در اردوگاه
مقابل امام حسین می یابند که به تشویش افتاده اند؟ ملت شعار می دهند مرگ بر
آمریکا و منافق، به اینها برمی خورد و بعد هم طرف آمریکایی اعلام می کند
ما از اصلاح طلبان در ایران حمایت می کنیم! می گویی استقلال کشور از
اجنبی، همین حضرات برآشفته می شوند که دوره استقلال از جامعه جهانی(!؟) گذشته
و باید در آن منحل شد! می گویی شبیخون فرهنگی دشمن جدی است، می گویند
کدام شبیخون، دوره دوره تبادل فرهنگی است! و... حالاتازه تازه معلوم
شده که چرا جماعتی اصرار داشتند دین زدایی از سیاست کنند و سیاست را عاری
از هرچه آرمان و ارزش و فضیلت دینی است، سازند. یعنی سیاست بی چارچوب، بی
معیار، بی شکل و محتوا، بی رگ و روح که بتوان به هر طرف که میل نامبارک
کشید، تغییر شکل و جهت داد. اما این شعار پرچم ملت ایران است: انّی سلم
لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیمه . حسین جان تا قیام قیامت، با
هر که در مسیر همراهی و مسالمت با توست، موافق و همراهیم و هرکس با تو
دشمن است تا قیام با او در دشمنی و جنگیم و از او برائت می جوئیم.
کاش احرار جبهه مدعی اصلاحات، آنها که از سر غفلت خطا می کنند و معارضه با دین، خط و جهت گیری شان نیست، تا
خویش را بیش از این تباه نکرده اند، حریت پیشه
کنند و خود را اصلاح سازند وگرنه بی تردید راه معارضه با دین جز
به نفاق و افساد نمی انجامد حتی اگر نام این سیر و مسیر را اصلاح و
اصلاحات نهاده باشند. آقایان! انتخاب جبهه با شماست و هر انتخابی البته لوازمی
دارد. اما انتخاب جبهه دوستان قبل از هر چیز یک «برائت» بلندبالااز
دشمنان دین و انقلاب لازم دارد. این اول ولایت است.
عاشورا ، اربعین ... غیبت کبری
عاشورا و انتظار
یکی دیگر از پیامهای عاشورا آیندهنگری و فسلفه انتظار نسبت به حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
تا فلسفه انتظار همواره تبلیغ گردد، در خاطرهها بماند، و حرکتهای مثبت و سازندهای را پدید آورد، زیرا امّت منتظرِ عدل جهانی:
هرگز زیر بار ستم نمیرود، و خود ستمکار نیست.
هرگز آلوده نخواهد شد و در رفع زشتیها میکوشد.
- تلاش میکند تا زمینههای پیدایش حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را فراهم سازد.
- پس انتظار نوعی خودسازی، و مراقبت از اعمال خویش است.
- انتظار تطیق دادن رفتار خویش با امام منتظر است.
- انتظار بازنگری به کار و حال و اندیشههای شخصی است.
که آیا در جهت اهداف، و آرمانهای جهانی امام غائب قرار داریم؟ یا در خط و راه و روش دشمنان زندگی میکنیم؟
اول فرهنگ آیندهنگری در اسلام
یکی از امتیازات ادیان الهی، و رسالت پیامبران آسمانی از آدم (ع) تا خاتم عجل الله تعالی فرجه الشریف، آیندهنگری مثبت فوتوریسم است.
که آیندهنگری مثبت، از ویژگیهای مهم مکاتب و ادیان و میزان سنجش و ارزیابی آنها بحساب میآید. اگر مکتبی یا آئینی به آینده فکر نمیکند، و نسبت به آینده روشن، طرح و برنامه ندارد، و برای تحقق شیرین آن دستورالعملی آمده نکرده باشد.
ناقص و بیپایه است.
فاقد ارزشهای سازندگی است.
و در جهت دادن،؟ و هدف بخشیدن به انسانها ناتوان است و نمیتواند آرمانهای والای انسانیت را سازمان بخشد.
تمام مکاتب مادی، و ادیان تحریف شده این مشکل مهم را دارند که نسبت به آینده روشن انسانها بیتفاوتند، ساکتند، حرف تازهای ندارند، و به همین دلیل بیاعتبار میشوند، و قدرت ماندن و ایستادن برابر دیگر مکاتب یا آئین کامل الهی را ندارند.
برخی از مکاتب و ادیان نسبت به آینده نگرش محدودی دارند، و به آینده بصورتی کلی و مبهم میاندیشند، اما کافی نیست، حرکتساز و تحول آفرین نمیباشد.
یکی از ویژگیهای مهم و ارزشمند اسلام، آیندهنگری مثبت و تحول آفرین است.
همه پیامبران الهی از آینده خط رسالت و ظهور حضرت محمد (ع) خبر دادند.
همه پیامبران الهی کیفیت محفوظ ماندن راه پیامبر اسلام را توسط خونهای عاشورائیان، و حضرت اباعبدالله (ع) تذکر دادند و بگونهای روشن فرمودند که عاشورا حفظکننده دین اسلام، و پشتوانه تکامل ادیان الهی است.
و همه پیامبران الهی به آینده جهان و ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره فرمودند.
و پیامبر اسلام نیز نسبت به آیندهنگری و ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف در فصلهای زیر صدها روایت و رهنمود دارد مانند:
تعداد مشخص امان شیعه (اَنَّ الْئِمَّهَ اِثْنی عَشَر امان شیعه دوازده نفرند)
ویژگیهای زندگی و فردی و اجتماعی و سیاسی امام معصوم (علیهمالسلام)
چگونگی تولد و شهادت و مبارزه جهاد هر کدام از رهبران الهی
دوران پرماجرای غیبت صغری
دوران طولانی غیبت کبری امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف
تحولات چشمگیر و حوادث فراوان دوران غیبت، و نقش فقها و نمایندگان عام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در رهبری امت.
نشانههای ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در جهان و کشورهای اسلامی
چگونگی ظهور و پیروزی امام بر سردمداران کفر و فساد در دنیا
یاران امام و سرانجام کار پرهیزکاران[1]
استقرار حکومت جهانی قرآن و اسلام، و استقرار عدالت در زمین
تحولات شگفتیآور علمی، صنعتی، سیاسی، نظامی پس از ظهور
تداوم حکومت جهانی با رجعت امامان شیعه (دوران رجعت تا قیامت)
با مطالعه روایات آینده در اسلام به این نتیجه میرسیم که تحولات آینه جهان همانند تحولات آینده عربستان پس از بعثت، برای پیامبر اسلام (ص) دارای ارزش و اهمیت بود زیرا قیام جهانی حضرت صاحب الزمانعجل الله تعالی فرجه الشریف.
به ثمر رساننده درخت اسلام، و تحقق بخشنده رهآورد بعثت است.
انتقامگیرنده از ظلمها، و فاسدان و خونهای به ناحق ریخته شده کربلاست.
پایانبرنده اهداف پیامبران الهی است.
و به تکامل رساننده راه ور سم پیامبران الهی و ادیان آسمانی است.
دوم عاشورا و آیندهنگری پیامبران
و عاشورا نیز از آن جهت مهم بود که :
اهداف ادیان آسمانی را حفظ کرد.
و با حفظ و تضمین خط رسالت، همه رهآورد ادیان آسمانی را نیز حفظ و تداوم بخشید.
زیرا پیامبران الهی آموزگاران یک کلاس، به وسعت کره زمین میباشند.
و به دانشآموزان آنان به گستره جمعیت همه کره زمین، و همه بشریت تشنه عدالت و هدایت هستند.
پیامبران الهی در نگرش واقعبینانه خود چنانچه از قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بشارت دادند.
از عامل اصلی حفظ اسلام و خط پیامبران نیز سخن گفتند و عاشورا را مطرح کردند.
به کربلا رفتند، و خاک آن را بوئیدند.
آدم (ع) با نام پنج تن آل عبا به خدا نزدیک شد.
و نوح و ابراهیم و موسی (ع) نیز به برکت نام پنج تن آل عبا پیروز گردیدند و با نگاه به عرش الهی آن نامهای نورانی را نگریستند، و نام حسین (ع) را به برجستگی خاصی مشاهده کرده از جبرئیل علت آن را پرسیدند پاسخ شنیدند:
به جهت قیام خونین عاشورا است که حفظکننده راه و رسم انبیاء است
و رسول گرامی اسلام نیز قبل و بعد از تولد حضرت اباعبدالله (ع) بارها به آن اشاره فرمود:
با دخترش فاطمه گفتگو کرد، که:
فرزند تو حسین و در کتب آسمانی شُبَیر است و در سرزمینی به نام کربلا به شهادت میرسد.
حضرت زهرا (س) فرمود:
فَلا حاجَهَ لی فِیهَ (ای پدر به چنین کودکی نیازی نیست)
آنگاه رسول خدا (ص) خبر را تکمیل فرمود که :
خون او تضمینکننده تداوم اسلام و راه انبیاء است که لبخند رضایت بر لبان فاطمه نقش بَست و فرمود:
یا رَسُولالله رَضصِیْتُ عَنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ
(ای رسول خدا از خداوند عزیز و بزرگ راضی هستم)[2]
و حضرت امیرالمومنین (ع) در سفر به صفین از کربلا عبور میکند، خاک آن را برداشته میبوید و میفرماید: آری اینجاست که خون حسین(ع) من در آن ریخته میشود.
عاشورا و قیام خونین حسین (ع) آیندهنگری مثبت پیامبران الهی را تحقق بخشیده و انگیزه اصلی حفظ دین و آینده اسلام شد که به قیام جهانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متصل میگردد.
پس آینده بشریت نیز همه مرهون خونهای عهاشورا است.
و عاشورا حلقه متصلکننده آغاز ظهور پیامبران آسمانی به پایان راه تکاملی ادیان و استقرار عدل جهانی است.
از این رو، آدم (ع) با شنیدن مصیبتهای عاشورا گریه کرد.
و نوح بهنگام عبور کشتی او از سرزمین کربلا نگران شده اشک ریخت.
و ابراهیم و موسی (علیهمالسلام) با شیندین مشکلات اباعبدلله (ع) در کربلا گریستند و آرزو کردند ای کاش از شیعیان او بودند.
و پیامبر (ص) با یاد عاشورا گریست.
و با یادآوری مصیبتهای عاشورا، لبان و دندان حسین (ع) را، سینه و گلوی آن خون خدا را میبوسید و میبوئید که جای جای ضربات تیر و شمشیر بود.
اگر راه پیامبران تداوم یافت
اگر دین اسلام حفظ گردید به برکت خونهای عاشوراست.
و اگر نهضتهای رهائیبخش شکل گرفت، و آزادی و استقلال به ارمغان آورد، و خطر تهاجم سردمداران فساد را برطرف نمود به برکت عاشوراست.
و اگر دیگر امامان شیعه از حضرت سجاد (ع) تا امام زمان (ع) ماندند و اصالت اسلام را رقم زدند به برکت خونهای کربلا بود.
و اگر در دوران غیبت، فقهاء بیدار و سربردار حوزههای شیعه توانستند نهضتهای رهائیبخش را سامان دهند، و شیرازیها و کاشانیها، و مدرسها قیام کنند و سرانجام حضرت امام خمینی با قیام متکامل خود،توانست طاغوت را براندازد و اسلام را در عصر طلائی سفرهای فضائی پیروز گرداند، و هر دو ابرقدرت حاکم را به انزوا و فروپاشی کشاند، همه به برکت قیام عاشوراست.
که انقلاب اسلامی ایران در ماه محرم آغاز و در ایام محرم به پیروزی رسید. و اگر در آینده منتظران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خود را آماده میکنند، و در رکاب آن حضرت حاضر میشوند و با دنیا میجنگند، و یهود را ریشهکن میسازند، و حکومت جهانی قرآن را تحقق میبخشند، باز هم به برکت عاشوراست.
و برخاسته از شور و عشق کربلاست.
که اگر نبود عاشورای حسینی، نه راه پیامبران الهی تداوم مییافت، و نه اسلام به دوران غیبت و ظهور میانجامید.
[1] برای اطلاع بیشتر به کتاب آینده و آیندهسازان نوشته محمد دشتی مراجعه فرمائید..
منبع سایت تبیان
آداب حضور در مجلس عزاداری
شکی نیست هر محفل و مجلسی که به لحاظی منعقد میشود و با دعوت خصوصی یا عام میزبانی میشود، آداب و رسومی را به خود اختصاص میدهد که باید مراعات شود و بیتوجهی به آن نه تنها شخص را انگشتنما میسازد، چه بسا اگر منجر به تذکر شود، زمینهای برای درگیری فراهم میآید.
پس میباید با
مراعات جهاتی که ضرورت این نوع مجالس است، خود را از ابتلا به مشکلات پیشبینی
نشده نظیر درگیری با افراد دور نگاه داشت و موجبات زحمت ادارهکنندگان
را فراهم نیاورد.
یک: هنگام ورود اگر بنا بر این است که کفش در
بیرون نگهداری شود، کفش خویش را در جایی بگذارید که به
هنگام بازگشت دچار زحمت نشده، زمینه ازدحام مقابل مجلس را فراهم نیاورد.
اگر میباید کفش را به همراه ببرید، آنها را داخل کیسه نایلون
بگذارید و اگر کفشهای مقابل در ورودی نیاز به مرتب کردن دارد، به صورت افتخاری
این کار را بکنید.
مرحوم علامه نادرهالوجود میرجهانی مینویسد:
امام سجاد در آستانه مجلسی که ذکر مصائب شده است، کفش شرکتکنندگان
را در پیش پای آنها جفت میکند.1
این شهرت دارد که مرحوم علامه مجلسی در عالم خواب
خود را در محشر میبیند که به کرسی حضرت اباعبدالله
(ع) نزدیک میشود. میشنود حضرت در خطابی میفرمایند، به فلانی این پاداش را
بدهید؛ زیرا کفش عزاداران ما را مرتب کرده است.
دوم: به راهنمایی اداره کنندگان مجلس
عزاداری یا اگر دستهجات سینهزنی و زنجیرزنی در شهر حضور
مییابند به تذکرات مأموران نیروی انتظامی که میخواهند مراسم عزاداری بدون
درگیری و مشکل برگزار شود، توجه کنید.
سوم: به آنچه موجب ترک مجلس میشود، مانند
تجدید وضو، تشنگی و نظیر اینگونه موارد، قبل از ورود به مجلس عزای
حسینی دقت و توجه نموده و بعد از برطرف کردن نیاز
شرکت کنید.
چهارم: اگر قصد دارد قبل از پایان عزاداری
یا روضهخوانی و وعظ، محیط را ترک کند، جایی را برای نشستن انتخاب نماید
که به هنگام رفتن، نظم مجلس را به هم نریزد و باعث تشتت خاطر نشود.
پنجم: جهت شرکت در محلی که اقامهی عزا نمودهاند یا
استفاده از نذوراتی که در عزاداری به شرکتکنندگان تقدیم میشود، مرتکب
مردمآزاری، بدرفتاری، دروغگویی و حقکشی نشوید که هرکدام از این زشتیها
از ارزش عزاداری میکاهد و فیض کمتری نصیب شرکتکننده میکند.
ششم: مراقب وظایف مسلمانی باشید. به این معنا که واجبی
در مراسم عزاداری از میان برداشته نشود و حرامی انجام نگیرد. مبادا
عدم رعایت واجبات را در مجلس عزاداری بدون اشکال فرض کنید! که این زشتترین
و بدترین برخورد با مقام قابل تعظیم و تکریم معصوم(ع) است.
لذا نه با شعار اینکه امام به لحاظ
نماز شهید شد، بل به جهت اینکه دلباخته امام نباید
ترک واجبی کند، مراقب ساعات نماز که با عزاداری مصادف میشود، باشید؛ زیرا
شهیدان کربلا در سختترین لحظات عاشورا اقامه جماعت کردند.
هفتم: هرچند در تمامی ایام
باید چون سلطانی بر خود مسلط باشیم، اعضا و جوارح را که عامل گناه یا
خیر و تقوا میشوند از ارتکاب به اموری که شخص را مستحق عذاب قیامت میکند،
بازداریم ولی میطلبد به لحاظ حرمتداری عزای حسینی، بیش از پیش مراقب
چشم، گوش، زبان و دست خود باشیم که مبادا به تحریک شیطان به گناهی کشیده
شویم.
هشتم: باید از هرگونه عمل خودسرانهای
که ممکن است نظام عزاداری را درهم ریزد و موجب هرجومرج شود، خودداری کرد.
مبادا تصور شود در محیط عزاداری از آنجا که عموم مردم بدون شرط میتوانند
در آن شرکت کنند، مایل باشید دلخواه خویش را تأمین کنید که البته اماکن
عمومی مانند پارکها یا مساجد و تکایا و ... هم دارای مقرراتی است که باید
مراعات شود.
نهم: چون وارد شدید و جای مناسبی را
برای نشستن اختیار کردید، چهار زانو بنشینید تا مقدار مکان موردنیاز را
در اختیار بگیرید و به هنگام جابهجا شدن یا پابهپا کردن در مضیقه قرار
نگرفته، موجب زحمت دیگران نشوید؛ زیرا از دو زانو نشستن به صورت چهار
زانو در آمدن، به جای زیادتری احتیاج دارید.
دهم: در نوع نشستن ادب مراعات شود. خصوصاً اینکه مجالس ذکر
مناقب و مصائب ائمه معصومین (ع) در حضور شخصیت باطنی
آسمانی آن ذوات مقدس قرار گرفتن است.
یازدهم: استفاده از سیگار یا پیپ بدترین نوع بیحرمتی به عزاداری
است، زیرا مجلس عزای عزیز آلمصطفی را به صورت
محیط تفریحی یا مهمانی معمولی درمیآورد. به علاوه باید توجه داشت دود
دخانیات موجب ناراحتی دیگران میشود.
دوازدهم: اگر جایی در مجلس عزاداری مستقر شدید
و به وعظ و خطابه، روضه یا نوحه، گوش جان سپردید و
متوجه نگاه پی در پی شخص یا اشخاصی شدید، فوراً مؤدبانه جویا شوید آیا موجب
مشکلی شدهام؟ ممکن است بوی پا یا دهان بر اثر بازدم یا عرق تن و هر چیز
دیگر مربوط به شما، راحتی و آرامش اطرافیان را مختل کرده باشد. اگر
محبت کردند و تذکری دادند، فوراً برای رفع آن، مجلس را ترک کنید.
سیزدهم: ادب حکم میکند زنگ تلفن همراه را خاموش کنید که صدای زنگ
اخبار آن بیحرمتی به مجلس عزاداری و موجب
بهمریختگی حضور قلب حاضران میشود.
چهاردهم: به هنگام پذیرایی سعی بر تقدمجویی
بر دیگران نداشته باشید. از جایی که نشستهاید،
برای دریافت آنچه به صورت نذر یا پذیرایی تقدیم میشود، بلند نشوید. این
عمل زشت علاوه بر اینکه بیتوجهی به شئون مجلس و شرکتکنندگان است، موجب بهم
ریختن نظم ضروری محیط عزاداری نیز میشود.
پانزدهم: اگر نیاز به صحبت با کسی پیدا شد،
آرام و کوتاه صورت گیرد تا موجب آشفتگی مجلس یا کسی که به
طور دقیق به وعظ و روضه توجه دارد، نشوید. علی (ع) میفرمایند: سخنانت را بشمار تا
کلامت در غیر امر خیر تقلیل یابد.»2
شانزدهم: تا زمانی که در جمع عزاداران مجلسی حضور دارید و به لحاظ
وعظ یا روضه سکوت برقرار شده است، با وسایلی که دستها
را مشغول میکند و تولید صدا مینماید، مانند تسبیح انداختن
خود را سرگرم نکنید و اگر دیگری به چنین عملی مشغول
بود، آرام و باادب تذکر دهید.
هفدهم: بسیار اتفاق افتاده است که مجبور میشوید موضوعی را به
شخصی تذکر دهید، جهت تأمین منظورتان، آرامش و افتادگی صدا را مراعات کنید.
هجدهم: به هنگام ترک مجلس کفشها را اگر همراه دارید یا از کفشداری
دریافت کردید، آنطور که عادت عدهای شده که بر زمین میاندازند و
به پا میکنند، عمل نکنید که این بیحرمتی به خود
و دیگران است.
پینوشت:
2. البکا، تالیف ایشان: 474
2. بحارالانوار، ج 71، ص 281
-
ماه
صفر از دیدگاه پیامبر
*بیست و ششم صفرالخیر :
دستور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم به لشکر اسامه جهت آماده
شدن در جنگ با رومیان( بنابر نقل واقدی 11 هجری) ، سالروز انقراض حکومت امویان.
*بیست
و هشتم صفر الخیر : رحلت جانسوز رحمت للعالمین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری
قمری - شهادت مظلومانه سبط اکبر امام مجتبی
علیه السلام 50 قمری.
چکیده مقاله :
در این پژوهش، ابتدا آرای مورخان در باب روز و ماه وفات رسول اکرم، بر اساس تقدم و تاخر ارایه می شود و سپس با یاد کرد دیدگاه اهل تسنن و تشیع در این زمینه و بررسی «وقایع هفت گانه» موثر در تعیین وفات و دقت در اقوال - با توجه به «مسلمات خاصه و عامه» رسم جدول زمان شمار - سخن به این نکته منتهی می شود که قول وفات در «ربیع الاول» قطعی است و در میان دیدگاه های سه گانه در این ماه (اول، دوم و دوازدهم ربیع الاول) تاریخ وفات در «دوم ربیع الاول» را با قطعیات تاریخی دو طرف نزدیک تر می بیند. سپس روایت: «هر که مرا به رفتن ماه صفر بشارت دهد او را به بهشت مژده دهم» از نظر فقه الحدیث بررسی می گردد و آن را از «موضوعات» می شمارد. در پایان به این امر اشاره شده است که چرا شیعه، روایت 28 صفر را به عنوان تاریخ وفات پیامبر (ص) پذیرفته است و نشان می دهیم که این قضیه از ابتکارات «صفویان» بوده است.
مأمون، بازندهی مبارزهی حق و باطل
شیعیان امامت را از جنبه الهی آن می نگرند و به همین دلیل کمی سن امام هرگز نمی تواند در
عقیده آنان خللی وارد آورد .
اما از سوی دیگر یکی از راه هایی که شیعیان اصرار داشتند تا از
طریق آن امام خویش را بشناسند ، دانش و علم امام علیه السلام بوده است .
شیعیان درباره
تمامی امامان علیهم السلام با وجود دلایل متعدّد
بر امامتشان ، این اصل را رعایت کرده اند و امامان خویش را در مقابل انواع پرسش ها قرار می دادند و تنها موقعی که احساس
می کردند آنها از عهده پاسخگویی
به این سؤالات بر می آیند، آنان را به عنوان امام معصوم می
پذیرفتند. در خصوص امامت امام جواد علیه السلام نیز این مطلب به روشنی دیده می شود.
علم امام جواد علیه السلام در مناظرات و مجالس پرسش و پاسخی که یا دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر داشتند ، نمود بیشتری پیدا کرد .
این مجالس بیشتر از طرف مأمون و معتصم ترتیب داده میشد و هدف آنها از ترتیب دادن چنین مجالسی این بود که امام جواد علیه السلام در پاسخ دادن مغلوب شود و این موضوع باعث تضعیف ایشان و شیعیانشان گردد. اما در تمامی این مناظرات، نتیجه خلاف آن چیزی بود که مخالفان توقع داشتند و در پایان مجلس، برتری علمی آن حضرت جلوه بیشتری پیدا می کرد.
به دنبال همین مسأله بود که برتری علمی آن حضرت نه تنها در میان شیعیان که در میان دشمنان ایشان نیز آشکار شده بود. لذا مأمون که مسلّماً از سرسخت ترین دشمنان آن حضرت به شمار می آید، به فضل آن حضرت اعتراف می کند.
هنگامی که مأمون بر آن شد تا دختر خود، را به تزویج امام جواد علیه السلام در آورد ، عبّاسیان بر آشفته و گفتند :
(محمّد بن علی کم سن و سال است . نه معرفتی به دین دارد و نه فقهی میداند . خلیفه اجازه بدهد تا تفقّهی در دین پیدا کند و پس از آن هرچه مصلحت دانست درباره آن انجام دهد )
مأمون گفت :
من این جوان را بیش از شما می شناسم . او از خاندانی است که علمشان الهی است و از الهام خدا سرچشمه می گیرد. پدرانش همواره در علم و ادب از کسب آموزش های معمولی بی نیاز بوده اند. او را با این که سنش اندک است بدان جهت برگزیده ام که برتری او را بر همه اهل علم محرز میدانم
در نتیجه علم سرشار امام جواد علیه السلام به قدری بر همگان آشکار گردیده بود که ملاکی برای تشخیص حق از باطل شمرده می شد. به همین دلیل شیعیان از یک سو با روایاتی که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان پیشین علیهم السلام در این زمینه رسیده بود و از سوی دیگر با ظهور علم الهی امام جواد علیه السلام، توانستند امام خویش را بشناسند. لذا حتی وجود مدّعبان دروغین نتوانست مانع از رسیدن آنان به حق و حقیقت گردد .
عظمت نماز جماعت در نگاه حماسهساز کربلا امام حسین (ع
نکته دیگری که در مدیریت امام حسین (ع) می تواند قابل توجه باشد. این است که آن حضرت در این حادثه هم عبادت و طاعت را به میدان می آورند هم عرفان و اخلاق را به نمایش می گذارند، هم شجاعت و ایثار را عرضه می کنند و هم در همه ابعاد مردانگی و مروت را رعایت می کنند که این همه اضداد در کنار هم در هیچ حماسه تاریخی دیده نشده است. ما می بینیم وقتی شب تاسوعا حضرت خطاب به دشمنان می فرمایند یک شب نبرد را به تأخیر بیندازند تا به نماز، دعا و استغفار بپردازند نشان می دهد که مبارزه آن حضرت در مسیر عبودیت و بندگی خداست. اگر این عبودیت نبود مبارزه آن حضرت در نزد خدا و بندگان شایسته او ارزش و اعتباری نداشت. همچنین با این بیان نماز آن حضرت در ظهر عاشورا تفسیر می شود. آن حضرت نمازی را اقامه می کنند که از یک سو در اول وقت است و از سوی دیگر در میان میدان و آشکاراست و از جانب دیگر به جماعت است؛ این همه نشان دهنده آن است که هدف متعالی امام حسین (ع) در این قیام چیزی جز اثبات عبودیت و بندگی پروردگار نیست. لیکن مدیریت کلان و جهانی، مدیریتی است که بتواند به همه ابعاد توجه کند و انسان، یک بعدی در این عرصه پیش نرود و بتواند تمام زوایا را با همان دقتی که امام حسین (ع) در کار خود مراعات می کردند، رعایت کند. امروزه گروهی در عرصه مدیریتی از شجاعت بسیاری برخوردارند اما عاطفه ندارند و بسیاری هم هستند که اهل محبت هستند اما صلابت لازم را ندارند و برخی نیز هیچ یک از این ویژگی ها را ندارند و افرادی خنثی و بی اثر هستند اما امام حسین (ع) تمام این ویژگی های مثبت را در خود جمع کرده و یک نمایشگاه تمام عیار از شخصیت انسان کامل را عرضه کرده است.
|
شبستان خبر گزاری تخصصی حوزه دین
- ابوالفضل العباس، سرسلسله وفا و تعهد
در یکی از روزهای نبرد صفّین، نوجوانی از سپاه
علی(ع) بیرون آمد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه های شجاعت و
هیبت و قدرت هویدا بود. از سپاه شام کسی جرأت
نکرد به میدان آید. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاویه یکی از مردان سپاه خود را به
نام «ابن شعثاء»که دلیرمردی برابر با هزاران نفر
بود صدا کرد و گفت: به جنگ این جوان برو. آن شخص گفت: ای امیر، مردم مرا با ده هزار نفر برابر
میدانند، چگونه فرمان میدهی که به جنگ این نوجوان بروم؟ معاویه گفت: پس چه
کنیم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، یکی از آنان را میفرستم تا او را
بکشد. گفت: باشد. یکی از پسرانش را فرستاد، به
دست این جوان کشته شد. دیگری را فرستاد، او هم کشته شد. همهء پسرانش یک به یک به نبرد این شیر
سپاه علی(ع) آمدند و او همه را از دم تیغ گذراند.
خود ابن شعثاء به میدان آمد، در حالی
که میگفت: ای جوان، همهء پسرانم را کشتی، به خدا پدر و
مادرت را به عزایت خواهم نشاند. حمله کرد و
نبرد آغاز شد و ضرباتی میان آنان ردّ و بدل گشت. با یک ضربت کاری جوان، ابن شعثاء به خاک افتاد و به
پسرانش پیوست. همهء حاضران شگفت زده شدند.
امیرالمؤمنین او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهرهاش کنار زد و پیشانی او را بوسه زد. دیدند که او
قمر بنی هاشم عباس بن علی(ع) است.
نیز آورده اند در جنگ صفین، در مقطعی
که سپاه معاویه بر آب مسلّط شد و تشنگی،
یاران علی(ع) را تهدید میکرد، فرمانی که حضرت به یاران خود داد و جمعی را در رکاب حسین(ع) برای
گشودن شریعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن
علی هم در کنار برادرش و یار و همرزم او حضور داشته است.
اینها گذشت و سال چهلم هجری رسید و
فاجعهء خونین محراب کوفه اتّفاق افتاد.
وقتی علی(ع) به شهادت رسید، عباس بن علی چهارده ساله بود و غمگینانه شاهد دفن شبانه و پنهانی
امیرالمؤمنین(ع) بود. بی شک این اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختی آزرد.
امّا پس از پدر، تکیه گاهی چون حسنین (علیهماالسلام) داشت و در سایه عزّت و
شوکت آنان بود. هرگز توصیه ای را که پدرش در شب
21 رمضان درآستانه شهادت به عباس داشت از یاد نبرد. از او خواست که در عاشورا و کربلا حسین را
تنها نگذارد. میدانست که روزهای تلخی در پیش
دارد و باید کمر همّت و شجاعت ببندد و قربانی بزرگ منای عشق درکربلا شود تا به ابدیّت برسد.
ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالهایی که برادرش امام حسن
مجتبی(ع) به امامت رسید، حیله گریهای معاویه، آن حضرت را به صلح تحمیلی وا
داشت. ستمهای امویان اوج گرفته بود. حجربن عدی
و یارانش شهید شدند؛ عمروبن حمق خزاعی شهید شد، سختگیری به آل علی ادامه داشت. در منبرها
وعّاظ و خطبای وابسته به دربارِ معاویه، پدرش علی(ع) را ناسزا میگفتند. عباس
بن علی شاهد این روزهای جانگزای بود تا آن که
امام حسن به شهادت رسید. وقتی امام مجتبی، مسموم و شهید شد، عباس بن علی 24 سال داشت. باز هم غمی
دیگر برجانش نشست.
پس از آن که امام مجتبی(ع) بنی هاشم را در سوگ
شهادت خویش، گریان نهاد و به ملکوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار دیگر
تجربه رحلت رسول خدا و فاطمه زهرا وعلی مرتضی را تکرار کردند و غمهایشان
تجدید شد. عباس بن علی نیز ازجمله کسانی بود که
با گریه و اندوه برای برادرش مرثیه خواند و خاک عزا بر سر و روی خود افکند ...
این سالها نیز گذشت. عباس بن علی(ع) زیر سایه برادر بزرگوارش سیدالشهدا(ع) و در
کنار جوانان دیگری از عترت پیامبر خدا میزیست و
شاهد فراز و نشیبهای روزگار بود.
عباس چند سال پس از شهادت پدر، در سنّ هجده سالگی
در اوائل امامت امام مجتبی با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج کرده بود.
ابن عباس راوی حدیث و مفسّر قرآن و شاگرد لایق و
برجسته علی(ع) بود. شخصیّت معنوی و فکری این بانو نیز در خانه این مفسّر امّت شکل گرفته و به علم و
ادب آراسته بود. از این ازدواج دو فرزند به
نامهای «عبیدالله» و «فضل» پدید آمد که هر دو بعدها از عالمان بزرگ دین و مروّجان قرآن گشتند. از
نوادگان حضرت اباالفضل(ع) نیز کسانی بودند که در شمار راویان احادیث و
عالمان دین در عصر امامان دیگر بودند و این نور علوی که در وجود عباس تجلّی
داشت، در نسلهای بعد نیز تداوم یافت و
پاسدارانی برای دین خدا تقدیم کرد که همه از عالمان و عابدان و فصیحان و ادیبان بودند.
عباس درهمه دوران حیات، همراه برادرش حسین(ع) بود و فصل جوانی اش در خدمت
آن امام گذشت. میان جوانان بنی هاشم شکوه و
عزّتی داشت و آنان بر گرد شمع وجود عباس، حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند و این جمعِ
حدوداً سی نفری، در خدمت و رکاب امام حسن و امام حسین همواره آماده دفاع
بودند و در مجالس و محافل، از شکوه این جوانان، به ویژه از صولت و غیرت و
حمیّت عباس سخن بود.
آن روز هم که پس از مرگ معاویه، حاکم مدینه
میخواست درخواست و نامه یزید را درباره بیعت با امام حسین(ع) مطرح کند و
دیداری میان ولید و امام در دارالاماره انجام
گرفت، سی نفر از جوانان هاشمی به فرماندهی عباس بن علی(ع) با شمشیرهای برهنه، آماده و گوش به
فرمان، بیرون خانه ولید و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که
اگر نیازی شد به درون آیند و مانع بروز حادثه
ای شوند. کسانی هم که از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا حرکت کردند، تحت فرمان اباالفضل(ع)
بودند.
اینها، گوشه هایی از رخدادهای زندگی عباس در دوران جوانی
بود تا آن که حماسه عاشورا پیش آمد و عباس، وجود
خود را پروانه وار به آتشِ عشقِ حسین زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاکان بر
او باد.
▲سیمای اباالفضل(ع(هم چهره عباس زیبا بود، هم اخلاق و
روحیّاتش. ظاهر و باطن عباس نورانی بود و چشمگیر
و پرجاذبه. ظاهرش هم آیینه باطنش بود. سیمای پر فروغ و تابنده اش او را همچون ماه، درخشان نشان
میداد و در میان بنی هاشم، که همه ستارگانِ کمال و جمال بودند، اباالفضل
همچون ماه بود؛ از این رو او را «قمر بنی هاشم» میگفتند.
در ترسیم سیمای او، تنها نباید به
اندام قوی و قامت رشید و
ابروان کشیده و صورت همچون ماهش بسنده کرد؛ فضیلتهای او نیز، که درخشان بود، جزئی از سیمای اباالفضل
را تشکیل میداد. از سویی نیروی تقوا، دیانت و
تعهّدش بسیار بود و از سویی هم از قهرمانان بزرگ اسلام به شمار می آمد. زیبایی صورت و سیرت
را یکجا داشت. قامتی رشید و بر افراشته، عضلاتی
قوی و بازوانی ستبر وتوانا و چهره ای نمکین و دوست داشتنی داشت. هم وجیه بود، هم ملیح. آنچه
خوبان همه داشتند، او به تنهایی داشت.
وقتی سوار بر اسب میشد، به خاطر قامت
کشیده اش پاهایش به زمین میرسید و
چون پای در رکاب اسب مینهاد، زانوانش به گوشهای اسب میرسید. شجاعت و سلحشوری را از پدر به ارث
برده بود و در کرامت و بزرگواری و عزّت نفس
و جاذبه سیما و رفتار، یادگاری از همه عظمتها و جاذبه های بنی هاشم بود. بر پیشانی اش
علامت سجود نمایان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع
و خاکساری در برابر «اللّه» حکایت میکرد. مبارزی بود خدا دوست و سلحشوری آشنا با راز و نیازهای
شبانه.
قلبش محکم و استوار بود همچون پاره آهن. فکرش روشن
و عقیده اش استوار و ایمانش ریشه دار بود. توحید و محبّت خدا در عمق جانش
ریشه داشت. عبادت و خداپرستی او آن چنان
بود که به تعبیر شیخ صدوق: نشان سجود در پیشانی و سیمای او دیده میشد.
ایمان و بصیرت و وفای عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود که امامان شیعه پیوسته از
آن یاد میکردند و او را به عنوان یک انسان والا
و الگو می ستودند. امام سجاد(ع) روزی به چهره «عبیدالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه کرد و
گریست. آنگاه با یاد کردی از صحنه نبرد اُحد و
صحنه کربلا از عموی پیامبر (حمزه سیدالشهدا) و عموی خودش (عباس بن علی) چنین یاد کرد:
«هیچ روزی برای پیامبر خدا سختتر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمویش
حضرت حمزه که شیر دلاور خدا و رسول بود به شهادت
رسید. بر حسین بن علی(ع) هم روزی سختتر از عاشورا نگذشت که در محاصره سی هزار سپاه دشمن قرار
گرفته بود و آنان میپنداشتند که با کشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزدیک
میشوند و سرانجام، بی آنکه به نصایح و خیرخواهی های سیدالشهدا گوش دهند،
او را به شهادت رساندند.»
آنگاه در یادآوری فداکاری و عظمت روحی
عباس(ع) فرمود:
«خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و
فداکاری کرد و از جان خود گذشت، چنان فداکاری
کرد که دو دستش قلم شد. خداوند نیز به او همانند جعفربن ابیطالب در مقابل آن دو دستِ قطع شده
دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان
پرواز میکند.عباس نزد خداوند، مقام و منزلتی دارد بس بزرگ، که همه شهیدان در قیامت به مقام والای
او غبطه میخورند و رشک میبرند.»
بصیرت و شناخت عمیق و پایبندی استوار
به حق و ولایت و راه خدا از ویژگی
های آن حضرت بود. در ستایشی که امام صادق(ع) از او کرده است بر این اوصاف او انگشت نهاده و به
عنوان ارزشهای متبلور در وجود عبّاس، یاد کرده
است:
«کان عمُّنا العبّاسُ نافذ البصیره صُلب
الایمانِ، جاهد مع ابیعبدالله(ع) وابْلی’ بلاءاً حسناً ومضی شهیداً(26)؛
عموی ما عباس، دارای بصیرتی نافذ و
ایمانی استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد کرد و آزمایش خوبی داد و به شهادت رسید.»
بصیرت و بینش نافذ و قوی که امام در وصف او به کار
برده است، سندی افتخار آفرین برای اوست. این ویژگیهای والاست که سیمای
عباس بن علی را درخشان و جاودان ساخته است. وی تنها به عنوان یک قهرمانِ رشید
و علمدارِ شجاع مطرح نبود، فضایل علمی و تقوایی
او و سطح رفیع دانش او که از خردسالی از سرچشمه علوم الهی سیراب و اشباع شده بود، نیز درخور توجّه
است. تعبیر «زُقّ العِلْم زقّاً» که در برخی
نقلها آمده است، اشاره به این حقیقت دارد که تغذیه علمی او از همان کودکی بوده است.
افتخار بزرگ عباس بن علی این بود که در همه عمر، در خدمتِ امامت و ولایت و
اهلبیت عصمت بود، بخصوص نسبت به اباعبدالله الحسین(ع) نقش حمایتی ویژه ای داشت
و بازو و پشتوانه و تکیه گاه برادرش سیدالشهدا
بود و نسبت به آن حضرت، همان جایگاه را داشت که حضرت امیر نسبت به پیامبر خدا داشت. در این زمینه
به مقایسه یکی از نویسندگان درباره این پدر و پسر
توجه کنید:
«حضرت عباس در بسیاری از امور اجتماعی مانند پدر قد مردانگی برافراخت و
ابراز فعالیت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حسین بود مانند پدرش که پشت
و پناه حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان استقامت، پافشاری، شجاعت،
قوّت بازو، ایمان و اراده، پشت نکردن به دشمن،
فریب دادن و بیم نداشتن از عظمت حریف و انبوهی دشمن را که پدرش درجنگهای اُحد، بدر، خندق، خیبر و
غیره نشان داد، در کربلا ابراز داشت.
عباس، همانطور که علی(ع) همیان نان و
خرما به دوش میگرفت و برای ایتام و
مساکین میبرد، او به اتفاق و امر برادر، بسیاری از گرسنگان مکّه و مدینه را به همین ترتیب اطعام
مینمود. عباس، مانند علی(ع) که باب حوایج دربار پیغمبر بود و هرکس روی به
ساحت او میکرد، اوّل علی را میخواند، باب حوایج در استان امام حسین بود و
هرکس برای رفع حوایج به دربار حسین (ع)
میشتافت، عباس را میخواند.
عباس مانند پدر که در بستر پیغمبر خوابید و فداکاری کرد در راه
پیغمبر، در روز عاشورا برای اطفال و آب آوردن
فداکاری کرد. عباس مانند پدر که در حضور پیغمبر شمشیر میزد، در حضور برادر شمشیر زد تا از پای در
آمد. عباس، همانطور که پدرش به تنهایی به دعوت دشمن رفت، به تنهایی برای
مهلت به طرف خیل دشمن حرکت فرموده و مهلت گرفت.»
▲در آیینه القابغیر از نام، که مشخّص کننده هر فرد از دیگران است، صفات و ویژگیهای
اخلاقی و عملی اشخاص نیز آنان را از دیگران
متمایز میکند و به خاطر آن خصوصیّات بر آنها «لقب» نهاده میشود و با آن لقبها آنان را صدا
میزنند یا از آنان یاد میکنند.
وقتی به القاب زیبای حضرت عباس می نگریم، آنها را
همچون آیینه ای می یابیم که هرکدام،جلوه ای
از روح زیبا و فضایل حضرتِ ابوفضایل را نشان میدهد. القاب حضرت عباس، برخی در زمان حیاتش هم شهرت
یافته بود، برخی بعدها بر او گفته شد و هر کدام مدال افتخار و عنوان فضیلتی
است جاودانه.
چه زیباست که اسم، با مسمّی و لقب، با صاحب لقب
هماهنگ باشد و هرکس شایسته و درخور لقب و نام و عنوانی باشد که با آن
خوانده و یاد میشود.
نام این فرزند رشید امیرالمؤمنین «عباس» بود، چون
شیرآسا حمله میکرد و دلیر بود و در میدانهای
نبرد، همچون شیری خشمگین بود که ترس در دل دشمن میریخت و فریادهای حماسیاش لرزه بر اندام حریفان
میافکند.
کُنیه اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به این جهت که
فضل، نام پسر او بود، هم به این جهت که در واقع
نیز، پدر فضیلت بود و فضل و نیکی زاده او و مولود سرشت پاکش و پرورده دست کریمش بود.
او را «ابوالقِربه» (پدر مشک) هم میگفتند به خاطر مشکِ آبی که به دوش
میگرفت(33) و از کودکی میان بنی هاشم سقّایی میکرد(34)«سقّا» لقب دیگر این بزرگ
مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر
کربلا، ساقی کاروانیان و آب آور لب تشنگان خیمه های ابا عبدالله(ع) بود و یکی از مسؤولیتهایش در
کربلا تأمین آب برای خیمه های امام بود و وقتی
از روز هفتم محرّم، آب را به روی یاران امام حسین(ع) بستند، یک بار به همراهی تنی چند از یاران، صف
دشمن را شکافت و از فرات آب به خیمه ها آورد.
عاقبت هم روز عاشورا در راه آب آوری برای کودکان تشنه به شهادت رسید(35) (که در آینده خواهد آمد).
او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، که همه از ساقیانِ حجاج
بودند.علی(ع) نیز ان همه چاه و قنات حفر کرد تا تشنگان را سیراب سازد. در روز
صفّین هم سپاه علی(ع) پس از استیلا بر آب، سپاه
معاویه را اجازه داد که از آن بنوشد تا شاهدی بر فتوّت جبهه علی(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و این
مرام و استمرار این فرهنگ و فرزانگی است. درکربلا
هم منصب سقّایی داشت تا پاسدار شرف باشد.
لقب دیگرش «قمر بنی هاشم» بود. در میان
بنی هاشم زیباترین و جذابترین چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار میدرخشید.
او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان
رفیعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت،
برآورنده نیاز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حیات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمه کرم بود و مردم
حتی اگر با حسین(ع) کاری داشتند از راه عباس
وارد میشدند، هم پس از شهادت به کسانی که به نام مبارکش متوسّل شوند، عنایت خاصّ دارد و خداوند
به پاسِ ایمان و ایثار و شهادت او، حاجت
حاجتمندان را بر می آورد. بسیارند آنان که با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و روی آوردن به درگاه
کرم و فتوّت او، شفا یافته اند یا مشکلاتشان
برطرف شده و نیازشان بر آمده است. درکتابهای گوناگون، حکایات شگفت وخواندنی از کرامت حضرت
اباالفضل(ع) نقل شده است. خواندن و شنیدن این گونه کرامات (اگر صحیح و مستند
باشد) بر ایمان وعقیده و محبّت انسان میافزاید.
او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف
است. این لقب در ارتباط با نقش
پرچمداری عباس در کربلاست. وی فرمانده نظامی نیروهای حق در رکاب امام حسین(ع) بود و خود سیّدالشهدا
او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب کرد که
نشان دهنده نقش علمداری اوست «عبدصالح» (بنده شایسته) لقب دیگری است که در زیارتنامه او به چشم
میخورد، زیارتنامه ای که امام صادق(ع) بیان فرموده است. این که یک حجّت
معصوم الهی، عباسِ شهید را عبدصالح و مطیع خدا و
رسول و امام معرفی کند، افتخار کوچکی نیست.
یکی دیگر از لقبهایش «طیّار» است، چون همانند
عمویش جعفر طیّار به جای دو دستی که از پیکرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا
در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز کند. این بشارت
را پدرش امیرالمؤمنین(ع) در کودکی عباس، آن هنگام که دستهای او را میبوسید و می گریست به اهل خانه
داد تا تسلای غم و اندوه آنان گردد.
منبع بی کلک دادکام
نقش محرم در پیروزی انقلاب اسلامی
قیام حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز 10 محرم سال 61 هجری ماهیتی ضدظلم و استکبار ستیز داشت و بر همین نمط، شیعه و شیعیان نیز در گذر زمان همواره در برابر ظالمان قرار داشته و حکومت های جور را برنتابیده اند. تاریخ معاصر نیز شاهد نقش تعیین کننده محرم در جنبش های اصیل مردمی است که جلوه کامل بروز و ظهور این تاثیر را در انقلاب اسلامی مشاهده می کنیم؛ مردم نیز با شعارهای خود (همچون نهضت ما حسینی است و رهبر ما خمینی است) به طور شفاف بر این امر تکیه و تاکید داشتند.
مقاله زیر می کوشد تا در حدود مقدورات، الهام گیری انقلاب اسلامی از قیام کربلا را به برررسی بنشیند:
انقلاب اسلامی پدیده ای بی نظیر میان انقلابهای بزرگ دنیا به شمار می آید. عظمت آن و شکوه حضور یکپارچه مردم برای پی ریزی نظامی الهی، پیش بینی تمامی استراتژیست ها و گزارشگران جهانی و منطقه ای را بر هم زد و آنان را مجبور به کرنش در مقابل انقلاب نمود. قطعا یکی از ویژگی های اصلی انقلاب، رنگ و بوی عاشورایی آن بود که در به هم زدن معادلات به نفع نیروهای انقلابی تاثیری بسزا داشت.
ملت ایران در تمامی تحرکات سیاسی فرهنگی خود به نحوی تحت تاثیر پیام عاشورا است و این طبیعی ترین بستر تحولات انقلابی در ایران اسلامی به شمار می آید. نگاهی به تحولات ایران در دوره رضاخان و محمدرضا پهلوی که هر دو به ستیز با اسلام و اقامه شعائر دینی در ایران برخاسته بودند و سرنوشت آن پدر و پسر از یک طرف و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری یک زعیم دینی از سوی دیگر تاثیر مذهب و مولفه های دینی را در تحولات سیاسی اجتماعی ایران آشکار می سازد.
در آغاز نهضت اسلامی ، امام خمینی به عنوان یک رهبر دینی با آگاهی از ظرفیتها و قابلیتهای تشکلهای دینی که توسط خود مردم اداره می شد بر بحث سازماندهی هیات های مذهبی ، استفاده بجا و مناسب از فرصتهای وعظ و سخنرانی و آگاه سازی مردم از طریق منابر در مناسبتهای مذهبی توجه ویژه ای مبذول داشتند. عزیمت روسای هیئات مذهبی به قم و ملاقات با امام خمینی در آستانه رفراندوم فرمایشی ششم بهمن 1341، تحولات بی نظیری را در نحوه و مضمون سخنرانیها و مداحیها در هیئات مذهبی ایجاد کرد. تکیه بر قیام و انقلاب بر ضد ظالمین ، مضمون اصلی اشعار مذهبی آن دوره شد و انقلابیون با تکیه بر حماسه عاشورای حسینی موفق به جذب جوانان و آحاد مردم در نهضت امام خمینی شدند. چند ماه قبل از محرم (1383 خرداد 42)طرح انقلاب سفید در رفراندومی نمایشی به تصویب رسید. نوروز سال 1342امام خمینی عزای عمومی اعلام کرد. در 2 فروردین 1342عوامل رژیم با هجومی وحشیانه به مدرسه فیضیه در قم و مدرسه طالبیه در تبریز تعدادی از طلاب را مورد ضرب و جرح قرار داده ، مدارس دینی را به ویرانه تبدیل کردند.
پس از فاجعه فیضیه طرح سربازگیری از طلاب نیز به شدت اجرا شد. حوزه علمیه قم پس از فاجعه فیضیه به مدت چهل روز تعطیل شد و پس از اربعین شهدای فیضیه و با مراجعه تدریجی طلاب کار خود را آغاز کرد. امام خمینی ره طی سخنانی به مناسبت شروع دروس حوزوی ، شاه ، عوامل رژیم پهلوی ، اسرائیل و آمریکا را مورد حمله قرار داد و از علما و مردم خواست که در مقابل مظالم رژیم پهلوی ساکت ننشینند.
امام خمینی سپس در نامه ای به علمای تهران اعلام کردند: «حضرات آقایان توجه دارند اصل اسلام در معرض خطر است ، قرآن و مذهب در مخاطره است. با این حال تقیه حرام است و اظهار حقایق ، واجب. «ولو بلغ ما بلغ» رژیم پهلوی نیز گستاخانه در مطبوعات و رادیو به مراجع و علما توهین می کرد. در چنین شرایطی محرم 1383 فرا رسید. امام خمینی پیش از آغاز محرم از وعاظ خواست سیاستهای ضد اسلامی شاه و همدستی آن را با اسرائیل مورد انتقاد قرار دهند. ایشان همچنان مقرر کردند که تا روز هفتم محرم مجالس وعظ و عزاداری به طور عادی منعقد گردد و در صورت عدم تسلیم رژیم به خواسته های علما و مراجع ، به شدت از رژیم انتقاد کرده و با خواندن نوحه ها و مرثیه ها خاطره فاجعه مسجد گوهرشاد و مدرسه فیضیه را در اذهان مردم زنده نمایند.
متقابلا ساواک نیز با احضار وعاظ از آنان خواست که در مجالس عزاداری : 1- علیه شخص اول مملکت سخن نگویند 2- علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود 3- مرتب به مردم نگویند که اسلام در خطر است.
امام خمینی طی اعلامیه ای از وعاظ خواستند که بی توجه به این تهدیدات ، وظایف خود را انجام دهند. ایشان با آگاهی از تاثیر شگرف عاشورا در مبارزه با ظلم و ستم ، در نامه ای به واعظ شهیر حجت الاسلام فلسفی اظهار داشتند: «امروز روزی است که حضرات مبلغین محترم و خطبا معظم ، دین خود را به دین اثبات فرمایند... امروز روزی است که نظر مبارک امام زمان صلوات الله علیه به حضرات مبلغین دوخته شده است و ملاحظه می فرمایند که آقایان به چه نحو خدمت خود را به شرع مقدس ابراز و دین خود را ادا می فرمایند....»
با آغاز ماه محرم ، امام خمینی ضمن انعقاد روضه خوانی در منزل خود در طول دهه ، هر شب به یکی از مجالس عزاداری محلات قم می رفتند و در هر جلسه یکی از همراهان ایشان سخنرانی می کرد و مردم را نسبت به اوضاع کشور مطلع می ساخت. در عصر روز عاشورا امام خمینی شخصا در مدرسه فیضیه که مملو از جمعیت عزادار بود حضور یافته و به رغم تهدیدات رژیم سخنان مبسوطی علیه شاه ، اسرائیل و آمریکا ایراد کردند. امام در بخشی از سخنان خود که در جمع بیش از دویست هزار نفر مردم عزادار ایراد می شد، خطاب به شاه گفتند: من به شما نصیحت می کنم ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم. دست از این اعمال و رویه بردار. من میل ندارم که اگر روزی ارباب ها بخواهند که تو بروی ، مردم شکرگزاری کنند. من نمی خواهم تو مثل پدرت شوی.
.. نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو... از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمی خورد، بدبخت ، بیچاره!
استیضاح مردمی سخنان کوبنده امام ، شاه را نزد مردم تحقیر کرد. در تهران مراسم عزاداری به تظاهرات سیاسی گسترده علیه شاه و رژیم پهلوی تبدیل شد، روز عاشورا در مسجد ترکها حجت الاسلام فلسفی طی سخنرانی مهمی دولت علم را استیضاح کرد و آن را غیرقانونی دانست.
در روز عاشورا و فردای آن ، خیابانهای تهران مملو از جمعیت عزاداری بود که با در دست داشتن تصاویر امام خمینی فریاد می زدند: «خمینی ، خمینی خدا نگهدار تو بمیرد، بمیرد، دشمن خونخوار تو» هنگام عبور عزاداران از مقابل کاخ مرمر نیز شعار «مرگ بر این دیکتاتور» از سوی مردمی که اشاره به کاخ شاه داشتند تکرار می شد. محرم آن سال ، محرم عجیبی بود دسته های عزادار یاری امام خمینی را همچون یاری سیدالشهداع در روز عاشورا می دانستند و ایران و قم را کربلا :قم دشت کربلا، هر روزش عاشورا، فیضیه قتل گاه ، خون جگر علما، شد موسم یاری مولانا الخمینی شهید حاج مهدی عراقی در خصوص محرم و عاشورای 1342 در کتاب ناگفته ها شرح مفصلی دارد ازجمله اینکه با مداحهای معروف تهران که بقیه از آنها حرف شنوی داشتند نظیر حاج عباس زریباف و حاج ناظم ملاقات کردند و از همه شان قول گرفتند که شعرهایی که می سازند، نوحه هایی که می گویند، همه اش در رابطه با مدرسه فیضیه باشد.
دم های عاشورایی محسن رفیق دوست نیز خاطرات خود را از تظاهرات سیاسی مذهبی این ایام چنین بازگو می کند: نزدیک محرم که شد باز دستور حضرت امام آن موقع این بود که در مراسم عاشورا از آن سال موضوعات روز مطرح بشود که دم روز بعد داده شود، یکی از چیزهایی که من یادم است یک دمی ساخته بود مرحوم خوشدل که حتما معروف است «قم گشته کربلا، هر روزش عاشورا، فیضیه قتل گاه ، خون جگر علما، شد موسم یاری مولانا الخمینی ، یا صاحب الامر» آن موقع ما با یک عده از دوستانمان توی بنی فاطمه بودیم ، حالا یادم است که روز قبل از تاسوعا یعنی شب تاسوعا، توی خیابان هفده شهریور فعلی و شهباز آن موقع ظاهرا یا خانه حاج کاظم خوشگره بود یا خانه حاج تقی وهاب آقایی یکی از این دو تا هر دوی آنها خدا رحمتشان کند از مومنین تهران بودند ما جوانها جمع شدیم توی یک اتاق و این دم را به اصطلاح تمرین کردیم.
..، آن موقع حالا توی آن هیئتها یواش یواش این جسارت پیدا می شد که شعار انقلابی بدهند فردای آن روز که رفتیم بازار با هم قرار گذاشتیم سر یک ساعت معینی شروع کردیم و این دم را توی هیئت بنی فاطمه که یکی از بزرگ ترین هیئتها و دسته جات تهران بود دادیم ، روز عاشورا هم دادیم و خوب همان وقت که توی بازار داشتیم می آمدیم ، یک دسته دیگر هم می آمد به نام دسته قنات آباد که باز به هم خوردیم ؛ آنها یادم است که این دم را می دادند که «یحلل عالم یحلل عالم ، یحلل خمینی زعیم الاعظم» - «ای اهل عالم ، یا اهل عالم ، خمینی زعیم اعظم است» باز آنها هم این دم را می دادند که دیدیم نه ، این کار عمومیت دارد و دسته جات مختلف دارند این دم را می دهند.
شب که آمدیم هیئت بنی فاطمه هم با بزرگانی مثل شهید عراقی و اینها در ارتباط بودیم از دو روز قبلش بحث یک دسته سیاسی مطرح شده بود که بعد تصمیم گرفتیم که یک دسته ای را راه بیندازیم از مسجد حاج ابوالفتح تهران به طرف دانشگاه و این از روز تاسوعا اعلام شد توی جاهای مختلف ، دسته جات مختلف که یک چنین دسته ای حرکت می کند.
در یازدهم محرم نیز دانشجویان دانشگاه تهران به جمع تظاهرکنندگان پیوستند. رژیم پهلوی که وحشت زده شده بود تصمیم گرفت برای خاتمه دادن به قیام مردمی ، رهبر نهضت و روحانیون انقلابی را دستگیر نماید. در نیمه شب دوازدهم محرم ماموران ساواک با هجوم به منزل امام خمینی ، ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند. در روز 15 خرداد (12محرم)، مردم پس از اطلاع از دستگیری امام خمینی به خیابانها ریخته و علیه شاه دست به تظاهرات زدند. شعارهای مرگ بر شاه ، درود بر خمینی فضای شهرهای ایران را پر کرده بود.
در قم تظاهرات مردم به خاک و خون کشیده شد. تهران ، شیراز، مشهد، ورامین و... نیز به صحنه درگیری گسترده مردم با عوامل رژیم تبدیل شد. در تهران همزمان با کشتار مردم در میدان ارگ ، رادیوی تهران عوامفریبانه نوحه های مذهبی پخش می کرد! اما مردم حاضر در خیابانهای تهران در اعتراض به دستگیری رهبرشان با اشاره به کاخ شاه ، مرگ را برای دشمن امام خمینی آرزو می کردند. دکتر باستانی پاریزی با اشاره به اینکه صحنه گردان کشتار مردم در پانزده خرداد یعنی اسدالله علم فرزند کسی بود که خود در عزاداری سیدالشهدا(ع) شرکت کرده و در رثای آن امام همام شعر نیز سروده است به تفاوت روش پدر و پسر به این شکل اشاره می نماید:بعد از شوخی تقدیر، یکی از شوخیهای تاریخ هم این است ، که فرزند گوینده شعر «حسین آن سرور خوبان و شمع جمع محفل ها»، کارش به آنجا برسد که روز عاشورا، شمع محفل و رئیس دولتی باشد که مامور بود عاشورای خونین 15( 1383خرداد 1342 ش / 4 ژوئن 1963) را به وجود آورد، و عجیب آنکه درست در همان لحظاتی که آن رئیس دولت ، از شمال ، فرمان حمله به تظاهرکنندگان میدان ارگ کنار اداره رادیو می داد، رادیو تهران ، یکی از مهیج ترین نوحه های یغمای جندقی شاعر کویر را، به تکرار، با امواج خود پخش می کرد. در تاریخ ایران بعد از اسلام ، فرمانروایانی که عاشورا را نشناخته اند اغلب صدمه آن را خورده اند. در بازیهای سیاسی روزگار ما نیز، امیر شوکت الملک عاشورا را شناخته بود که با آن همه نزدیکی به دستگاه رضاشاهی ، باز سر سالم به گور برد، در حالی که جانشین او، چنان می نماید که عاشورا را نشناخته بود، و یا اینکه شناخته بود، ولی آن را به بازی و شوخی گرفته بود. امیر شوکت الملک ، روز عاشورا، به محل مدرسه شوکتیه که محل تشکیل دسته های مذهبی بود می رفت ، و در آنجا در چادرهایی که برای همین منظور نصب شده بود توقف می کرد تا مراسم عزاداری به پایان می رسید.8 تلاشهای ساواک در 16 خرداد 1342ش یعنی یک روز پس از کشتار مردمی که با تاسی به سرور آزادگان به میدان مبارزه با ظلم و ستم و یزید زمان آمده بودند، رژیم که از تمامی وسایل برای از بین بردن شعائر حسینی استفاده می کرد با هماهنگی ساواک از طریق مجله روشنفکر مصاحبه ای با محمدحسن شریعت سنگلجی برادر شریعت سنگلجی معروف که دارای گرایشهای وهابی بود و در دوره اختناق رضاخانی آزادانه به تبلیغات ضد شیعی می پرداخت ، ترتیب داد.
وی طی آن مصاحبه شعائر حسینی را خرافات قلمداد کرد. شریعت سنگلجی در دوره رضاخان نیز با حمایت او علیه تشیع فعالیت می کرد.با فرا رسیدن محرم 1384 قمری و اولین سالگرد کشتار پانزده خرداد ، رژیم شاه با تهدید و ارعاب از وعاظ خواست که پیرامون مسائل سیاسی گفت وگو و وعظ ننمایند. امام خمینی و جمعی از علما طی اعلامیه ای ضمن اعلام انزجار از رژیم و اسرائیل ، 15 خرداد را عزای ملی اعلام کردند. در تهران در روز عاشورا مردم دست به تظاهرات زدند که منجر به درگیری با مامورین و دستگیری عده ای شد. در سال های بعد به ویژه سال هایی که محمدرضا پهلوی قدرت بیشتری پیدا کرده بود با وجود تضییقاتی که رژیم برای عزاداران حسینی ایجاد می کرد هیچ گاه نتوانست از برگزاری مراسم عزاداری جلوگیری کند. سیزده سال پس از تبعید امام ، محرم 1398 که مصادف با آذر و دی ماه 1356 بود فرا رسید. رژیم در فاصله زمانی 15 خرداد 1342 تا 1356 با تکیه بر حمایت بیگانگان و درآمدهای نفتی ، انواع و اقسام سیاستهای ضد ملی و ضد فرهنگی را برای بسط سلطه بیگانگان و ارزشهای ضددینی به کار بست ، برپایی مراسم گوناگون ضددینی نظیر جشن هنر شیراز، تغییر تقویم ، پخش برنامه های مبتذل از تلویزیون و ترویج فحشا و منکرات در روزنامه ها و مجلات و سینماها و... از یک سو و وابستگی سیاسی و اقتصادی به بیگانگان و سرکوب و خفقان حاکم بر کشور از سوی دیگر، جامعه را آماده انفجار ساخته بود. شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی در آستانه محرم 1398 موجب شد در جلسات ماه محرم مجددا نام امام خمینی بر زبانها جاری گردد.
رژیم شاه در اقدامی عجولانه در 27 محرم 17 / 1398 دی ماه 1356 با درج مقاله ای در روزنامه اطلاعات ، امام خمینی و قیام کنندگان پانزده خرداد را مورد اهانت قرار داد.
عکس العمل مردم و طلاب نسبت به این اقدام رژیم بلافاصله در قالب تظاهرات در قم بروز پیدا کرد. محرم ؛ گسترش انقلاب دو روز بعد در 19 دی ماه در حالی که ماه محرم هنوز به پایان نرسیده بود، تظاهرات طلاب و مردم در قم به خاک و خون کشیده شد. رژیم شاه با توجه به تجربه 15 خرداد تصور می کرد این بار نیز با سرکوب مردم می تواند موج اعتراضات مردمی را فرو بنشاند. غافل از آنکه ملت عاشورایی ایران با استفاده از فرهنگ عاشورا، دست از مبارزه برنداشته و با تکیه بر تجربیات قبل ، حرکت جدیدی را برای سرنگونی رژیم وابسته به بیگانگان آغاز کرده بودند. امام خمینی طی پیامی ، قیام 29 محرم 1398 را ادامه قیام 15 خرداد 1342 دانست و اقدام رژیم را محکوم کرد.
مردم مبارز ایران با استفاده از سنت دینی برپایی اربعین که خود بخشی از شعائر حسینی است قیام مردم قم را به تبریز، یزد، کرمان و سراسر ایران گسترش دادند و بدین ترتیب سال سرنوشت ساز 1357فرا رسید. عید نوروز 1357مصادف با چهلم شهدای تبریز شد و عزای عمومی اعلام گردید.
ماه رمضان 1357 و نماز عید فطر آن سال نشان داد که رژیم شاه فاقد هر نوع مقبولیتی نزد مردم بوده است. رژیم شاه که دچار درماندگی شده بود، یک بار دیگر سعی کرد با آزمایش روشهای خشونت آمیز به قیام مردم ایران خاتمه بدهد. در 17 شهریور 1357 میدان ژاله که از آن پس میدان شهدا نامیده شد به کربلای دیگری تبدیل گردید و زن و مرد و کودک حاضر در میدان به جرم اسلام خواهی و عدالت طلبی به گلوله بسته شدند. از 17 شهریور تا 10 آذر که مصادف با اول محرم الحرام 1399 بود اتفاقات مهمی در ارتباط با انقلاب اسلامی رخ داد. اعلام حکومت نظامی و تشدید برخورد با مردم مسلمان ایران ، هجرت امام خمینی از نجف به پاریس ، اعتصاب کارگران و کارمندان دولت ، فاجعه مسجد جامع کرمان ، کشتار دانش آموزان و دانشجویان در سیزدهم آبان و تشکیل دولت نظامی ارتشبد ازهاری اتفاقاتی بود که در خلال این ماهها رخ داده بود.
ارتشبد ازهاری که برای قلع و قمع مردم با دولتی نظامی به صحنه آمده بود به سانسور گسترده مطبوعات و رادیو و تلویزیون مبادرت ورزید. گسترش اعتصابات در دوره 61 روز نخست وزیری او دولت را مستاصل ساخت. 25 روز پس از آغاز به کار دولت نظامی ازهاری ، محرم 1399 فرا رسید. در شب اول محرم طی تظاهراتی بی سابقه و منحصر به فرد مردم ایران با سر دادن شعار «الله اکبر» و «لا اله الا الله» بر روی بام های منازل خود دولت نظامی و ماموران آن را مات و مبهوت کردند. از همان شب علاوه بر تظاهرات بر روی بامهای منازل ، تظاهرات خیابانی نیز به شکل گسترده ای آغاز شد که به شهادت عده ای از عزاداران حسینی منجر شد.
امام خمینی طی پیامی کشتار مردم در اول محرم 1357 را محکوم و ارتباط قیام ملت ایران با حماسه عاشورا را این گونه ترسیم نمود: این ملت ، شیعه بزرگ ترین مرد تاریخ است که با تنی چند، نهضت عظیم عاشورا را بر پا نمود و سلسله اموی را برای ابد در گورستان تاریخ دفن فرمود و به خواست خدای تعالی ، ملت عزیز و پیرو بحق امام علیه السلام ، با خون خود سلسله ابلیسی پهلوی را در قبرستان تاریخ دفن می نماید و پرچم اسلام را در پهنه کشور بلکه کشورها، به اهتزاز درمی آورد. امام خمینی طی مصاحبه ای با روزنامه فاینشنال تایمز به تاریخ 1357.9.8 در خصوص مبارزه با رژیم در ماه محرم برنامه مبارزه را ترسیم می نماید: سوال : برنامه شما، نظر و رهنمودتان برای طرفدارانتان در ماه محرم چیست؟ جواب: من در مورد محرم به دوستانم دستور داده ام و به آنان گفته ام که مجالس را هر چه بیشتر باید برپا نمایند و مراسم این ماه را بدون اجازه از دولت انجام دهند و اگر دولت جلوگیری کرد در خیابانها و کوچه ها و خارج تکایا مسائل روز را بگویند و نهضت را ادامه دهند.
مصاحبه ای برای محرم ایشان همچنین در 1357.9.14 در مصاحبه با رادیو لوکزامبورگ جایگاه محرم را در مبارزات ضد استبدادی این گونه ترسیم می کنند: سوال: حضرت آیت الله! چرا محرم از نظر این مبارزات این قدر مهم است؟ و آیا تصور می فرمایید که در طی محرم ، این مبارزه علیه شاه به نهایت خودش برسد؟ جواب: محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ همیشه حق بر باطل پیروز شده است. امسال در ماه محرم ، نهضت حق در مقابل باطل تقویت می شود. من امیدوارم که نهضت اسلامی ایران در این ماه محرم مراحل آخر خود را طی کند. آرزو و پیش بینی امام خمینی دائر بر اینکه رژیم پهلوی در ماه محرم 1399 مراحل آخر حیات خود را طی کند تحقق پیدا کرد. حضور میلیونی مردم در تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 1357 که در حکم رفراندومی علیه نظام شاهنشاهی بود پایه های رژیم شاه را کاملا_ متزلزل کرد. به علاوه در روز عاشورا عده ای از نظامیان شاغل در گارد جاویدان که تکیه گاه رژیم در سرکوب نیروهای مردمی بود، تعدادی از افسران گارد را در نهارخوری پادگان لویزان به گلوله بستند. بدین ترتیب رژیم شاه دیگر از درون ارتش نیز احساس امنیت نمی کرد. سیل خروشان مردم در روز تاسوعا و عاشورای 1357 ضربه سختی بر پیکر رژیم شاهنشاهی وارد آورد و آنها را از فکر مقابله با این حرکت عظیم در روزهای مقدس تاسوعا و عاشورا خارج ساخت. برخورد خونین رژیم با مردم پس از عاشورا همچنان ادامه پیدا کرد. سی و شش روز پس از تظاهرات عظیم عاشورا شاه از کشور گریخت و بیست و شش روز بعد در 22 بهمن 1357 رژیم شاهنشاهی در میان ناباوری ناظران به کلی مضمحل شد. و یک بار دیگر ملت ایران و جهانیان تاثیر شگرف تعظیم شعائر دینی را در مبارزه با ظلم و ستم به عینه مشاهده کردند.
منبع: جام جم