صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 110061
تعداد نوشته ها : 11
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب
GraphistThem273

توصيه ام به جوان ها اين است...

 

من توصيه‏ام به جوان‌ها اين است: شما، همان قدرى كه براى علم كار مي‌كنيد، براى دل و معنويت خودتان هم كار كنيد. ميدان معنويت به روى شما باز است. علم و معنويت با هم هيچ منافاتى ندارند. كار كردن در يك كارگاه علمى، كارگاه آموزشى، مركز تحقيقات، فلان كلاس درس و فلان دانشگاه، هيچ منافاتى با اين ندارد كه انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند به‌جاي آورد. اين، دل شما را شستشو مي‌دهد. شماها جوانيد و دل‌هاى شما نورانى است؛ حتّى كسانى هم كه تا حالا خيلى با مسائل مذهبى سر كار نداشته‏اند، دل‌هايشان به خاطر جوانى پاك و صاف است؛ يعنى دل شما از دل افرادى در سنين من، وضعش خيلى بهتر است و آمادگى‏تان زياد است. مثل آينه‏هاى شفاف، نور لطف و توجه الهى را زود مي‌گيرد و منعكس هم مي‌كند؛ يعنى شما وقتى كه از لحاظ دينى خوب بوديد، از لحاظ روحى پاكيزه و پاكدامن بوديد، عفيف بوديد، متذكر بوديد، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقيقتاً حس كرديد، وقتى اين‏طورى باشيد، وجود شماها - در هر نقطه‏اى باشيد؛ چه دانشگاه، چه محل كار، چه خانه و چه خانواده و فاميل - تأثير نورانى خواهد داشت؛ يعنى وقتى شما خوب باشيد و نورانى باشيد، به ديگران هم نور مي‌دهيد. اين را قدر بدانيد و از دست ندهيد.

يا علي با رهبرم سيد علي

دسته ها :
شنبه بیست و هفتم 3 1391 6:17 بعد از ظهر

 

 

نویسنده:فرخنده زرگران

از محوری ترین مسائل دفاعی کشور، دشمن شناسی است. با شناخت دشمن می توان احتمال پیروزی و یا شکست را مشخص کرد و به ایجاد زمینه های دفاعی همت گماشت.درعرصه مسائل سیاسی و اجتماعی نیز دشمن شناسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و از مهمترین عوامل در تأمین امنیت فردی و اجتماعی محسوب می شود.بر همین اساس بخش عظیمی از آیات قرآن کریم به معرفی دشمن اختصاص یافته است.
درسیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز به دشمن شناسی توجه بسیار شده است. و درمیان معصومین، رفتار حضرت علی(ع) با دشمنان از همه درس آموزتر است. علی(ع) با توجه به شرایط زمانی و شیوه حکومتش با دشمنانی روبرو بود که پیامبر (ص) و دیگر ائمه (ع) با آن روبرو نشدند. کسانی که سابقه درخشانی در خدمت به اسلام داشتند؛ انسان هایی که اهل عبادت و شب زنده داری بودند ولی از روح تعالیم اسلام بی خبر بودند از این گروه های معارض به شمار می آیند.
علی(ع) با نفاق پنهان روبرو بود؛ دشمنانی که مقابله با آن ها به مراتب سخت تر از مبارزه با نفاق آشکار است. حضرت علی (ع) درحکومت پنج ساله خود با سه جریان مخالف روبرو شد: ناکثین، قاسطین ومارقین.بررسی و شناخت عملکرد این سه گروه مخالف و مواضع آن حضرت، در برابر آن ها، می تواند نقش بسیار مهمی درآگاهی از شیوه برخورد با دشمنان داشته باشد.
به عبارت دیگر، تبیین اندیشه های امیرالمومنین علی (ع) در زمینه شناخت دشمن به ما کمک می کند تا در اصلاح روش و سلوک خود به منظور مقابله با دشمنان انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی به شکل آگاهانه تری اقدام نماییم.
¤¤¤
اهمیت دشمن شناسی
شناخت دشمن از ضروریات اولیه هر مبارزه است و از طریق آن می توان بقای خود و جامعه را تضمین کرد. در طول تاریخ جوامع، تمام شکست ها ناشی از بی توجهی به دشمن بوده است.
امروز، قدرت های بزرگ با ایجاد سازمان ها و تشکیلات اطلاعاتی و جاسوسی و اختصاص بودجه های کلان برای این مراکز، تلاش می کنند تا دشمنان بالقوه و بالفعل خود را شناسایی کنند قبل از آنکه نقشه دشمنان کارساز شود آن ها را درهم شکنند. این تشکیلات در تصمیم گیری و برنامه ریزی های اساسی این دولت ها نقش مهمی دارند.
در مکتب رهایی بخش اسلام نیز درباره شناخت دشمن، توصیه های فراوان شده است.
صفات دشمنان از دیدگاه قرآن
قرآن کریم نیز به شناخت دشمن، برای حفظ و سلامت جامعه سفارش کرده و در قالب داستان های عبرت آموز به معرفی دشمنان توحید در اشکال گوناگونی چون شیطان شناسی، منافق شناسی، طاغوت شناسی و کفار و مشرکان اشاره می کند.
قرآن شناخت اهداف دشمنان اسلام و جامعه اسلامی را از حساس ترین وظایف مسلمانان عنوان می کند. مهمترین ویژگی دشمنان اسلام ازنظر قرآن، پیمان شکنی آن ها است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید:«کیف وان یظهروا علیکم لایرقبوافیکم لا ولاذمه » چگونه (پیمان مشرکان ارزشی دارد) درحالی که اگر بر شما غالب شوند نه ملاحظه خویشاوندی با شما را می کنند و نه پیمانی را (پایبند هستند).
قرآن دشمنان اسلام را دارای خصلت های ناپسندی نظیر نژادپرستی، قانون شکنی، خوی استکباری و.. می داند. در آیه پنجم سوره حجر و در آیه ۹۶ سوره بقره یکی از ویژگی های دشمنان اسلام دنیاپرستی عنوان شده است.
در آیه ۵۴ سوره نساء و آیه ۱۰۵ سوره بقره حسادت و بدخواهی یکی دیگر از خصلت های ناپسند دشمنان شمرده شده است.
همچنین در آیه ۱۰۰ سوره اسراء و آیه ۵۳ سوره نساء و آیه های ۷۵ و ۱۱۹سوره آل عمران و آیه ۷۴ سوره نساء و آیه ۱۷۵ سوره آل عمران و آیه ۷۱ سوره طه و آیه ۲۲ سوره انفال تنگ نظری، خیانت، خشم و کینه، شیطان صفتی، خود را قیم مردم دانستن، و بالاخره بی شعوری، از خصلت های ناپسند دشمنان اسلام محسوب شده است.
قرآن در جای دیگر خطر دشمن را چنین بیان می کند:
«اگر (دشمنان) بر شما دست یابند همچنان با شما دشمن اند و دستان شان (به زور) و زبان هایشان (به تبلیغات) به بدی به سوی شما باز است و دوست دارند کافر شوید و از ارزش های خویش دست بردارید.»
دشمن شناسی در روایات
همچنین درباره لزوم شناخت دشمن احادیث فراوانی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) وجود دارد که به پاره ای از آن ها اشاره می کنیم:
پیامبر(ص) درباره ضرورت شناخت دشمن می فرماید:
«ألا و ان أعقل الناس عبد عرف ربه فأطاعه و عرف عدوه فعصاه»
آگاه باشید، عاقل ترین مردم کسی است که خدایش را بشناسد و از او پیروی کند، و دشمن را نیز بشناسد و آنگاه نافرمانیش نماید. در حدیثی دیگر پیامبر(ص) می فرماید:
«مردم اگر به ده چیز شناخت پیدا کنند، سعادت دنیا و آخرتشان تأمین است، که یکی از آن امور شناخت ابلیس و یاورانش می باشد.»
دشمن شناسی در نهج البلاغه
حضرت علی(ع) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بینش معرفی می کند و می فرماید:
واعلموا انکم لن تعرفوا الرشد، حتی تعرفوا الذی ترکه ولن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نقضه و لن تمسکوا به حتی تعرفوا الذی نبذه…؛
«و بدانید که رشد نمی یابید مگر که ترک کنندگان آن را بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی زنید، مگر که فروفکننده آن را چنانکه باید، شناخته باشید.»علی(ع) ماهیت دشمنان اسلام را چنین معرفی می کند:«به بالادست خود نافرمان، به زیردست، ستم کننده، و با ستمکار هم دست اند.»
آن حضرت درباره مکر و حیله دشمن می فرماید:
«کن للعدو المکاتم أشد حذراً منک للعدو المبارز»
«از دشمن پنهان بیشتر از دشمن آشکار برحذر باش»
نیز در جای دیگر به عدم غفلت از دشمن و پرهیز از کوچک شمردن آن سفارش کرده و می فرماید:«لا تستصغرن عدواً و ن ضعف»«هرگز دشمنی را کوچک مشمار، هرچند ضعیف باشد».
همچنین می فرماید: «آفه القوی استضعاف الخصم»«آفت قدرتمند، ضعیف شمردن دشمن است.»
حضرت امام جواد(ع) نیز یکی از ارکان مهم دفاع را شناخت دقیق دشمن می داند و می فرماید:«من لم یعرف الموارد اعتیه المصادر»«کسی که نقشه ها و مواضع کلیدی دشمن را نشناسد، در رسیدن به هدف عاجز است.»
از این احادیث و رهنمودها درمی یابیم، که یکی از اساسی ترین عوامل پیروزی، شناخت دشمن است. بررسی انقلاب های توحیدی نشان می دهد که رهبران این انقلاب ها برای ایجاد انقلاب در جامعه ابتدا چهره دشمنان را شناسایی و سپس مبارزات علنی خود را شروع کردند.
معرفی دشمن یکی از اهداف اساسی معصومین(ع)
پس از رحلت پیامبر(ص)، اسلام واقعی از مسیر اولیه اش منحرف و خلافت از خاندان پیامبر اسلام(ص) گرفته شد، از این رو، از همان ابتدا، امامان شیعه تلاش خود را صرف شناسایی چهره دشمان اسلام کردند. حضرت علی، امام حسن، امام حسین و دیگر ائمه(ع) تلاش های زیادی در جهت معرفی دشمن به جامعه مسلمین انجام دادند و مهمترین رمز پیروزی آن ها، بویژه پیروزی نهضت حسینی در این بود که دشمن را به مردم معرفی کرده بودند. بی تردید، مهمترین عامل در پیروزی انقلاب اسلامی ما نیز تأکید حضرت امام(ره) بر شناخت و معرفی دشمنان بوده است و در سایه این شناخت، انقلاب اسلامی به ثمر رسید.
اصلاحات حضرت علی(ع) و شکل گیری مخالفان
قبل از آنکه دیدگاه های علی(ع) را درباره دشمن و دشمن شناسی تبیین نماییم به بررسی عواملی که باعث به وجود آمدن دشمنانی برای آن حضرت در دوره حکومت ایشان شده است،می پردازیم. امیرالمؤمنین(ع) پس از بدست گرفتن حکومت، اقدامات اصلاحی را آغاز کرد که باعث شکل گیری دشمنانی برای آن حضرت شد.عمده کارهای اصلاحی که باعث به وجود آمدن دشمنانی برای علی(ع) شد درسه زمینه بوده است: اداره کشور، حقوق مردم و بیت المال.
اصلاحات در اداره کشور
امیرالمؤمنین(ع) در اداره کشور، والیانی را که عثمان در شهرها گمارده بود، به دلیل ظلم و تعدی، بی کفایتی، عدم لیاقت و شایستگی و ناآگاهی از راه و رسم کشورداری ]که همین ویژگی ها باعث شورش مردم در زمان عثمان شده بود[ برکنار کرد و به جای آنان مردانی دیندار، مدبر ولایق را به کار گماشت.
آن حضرت بر اصل لیاقت و شایستگی در کسب مناصب، تأکید خاص داشت. به عقیده آن حضرت توان، لیاقت و شایستگی افراد در نظام سیاسی مهمترین اصل بر اداره جوامع بشری است.
تأکید حضرت علی(ع) بر این اصل و نیز تلاش در جهت احیای ارزش های الهی موجب تقویت دشمنان وی شد.
اصلاحات در زمینه حقوق مردم
حضرت علی(ع) در آنچه به حقوق مردم مربوط می شد، عموم مسلمانان را در حقوق و وظایف با یکدیگر برابر قرار داد.درعصر جاهلیت، حقوق افراد برابر نبود. ظهور اسلام اساس آن نابرابری ها را درهم ریخت، اما در زمان عثمان تبعیض های عصر جاهلیت به نهایت رسید و سایه شوم بی عدالتی و نابرابری در جامعه حاکم شد. از این رو قریش که در سیادت بر قبایل عرب، گذشته ای افتخارآمیز داشت در روزگار عثمان سربرافراخت.
درحکومت علی(ع) این امتیازات جاهلی لغو شد. علی(ع) فرمود:«خوار، نزد من عزیز و گرامی است تا حق او را بگیرم و افراد متکبر و گردنکش نزد من خوارند تا حق مستضعفان را از آنان بازستانم.»
تأکید حضرت بر عدالت و اجرای عدالت در نظام اجتماعی و سیاسی باعث شد تا عده ای از علی(ع) فاصله بگیرند و به جمع مخالفان بپیوندند.
اصلاحات در بیت المال
حضرت علی(ع) در زمینه سیاست مالی، موضع سرسختانه و قاطعی داشت.آن حضرت در نخستین خطبه خود در آغاز حکومت فرمود:«ای مردم من یکی از شمایم. با هریک از شما در حق و وظیفه برابرم، روش کار من همان سنت پیامبر شما است و دستور او را به کار خواهم بست، بدانید، زمین هایی که عثمان به تیول وابستگان در آورده و اموالی که به این و آن بخشیده است، به بیت المال بازمی گردانم و…»
تأکید امیرالمؤمنین(ع) در برابری همه در مقابل قانون بویژه در پرداخت مالیات و برخورداری از بیت المال، سبب شوررش عده ای علیه ایشان گردید وبسیاری از اشراف، صاحبان نفوذ و بزرگان قبایل درصف دشمنان او قرارگرفتند. به این ترتیب، علی(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد:
۱) ناکثین
جاه طلبان و مقام پرستانی که در خط مقدم بیعت کنندگان با حضرت علی(ع) بودند و آرزوی ریاست در سر داشتند اما با روی کارآمدن حضرت امیر(ع) و جایگزینی ارزش های الهی به جای ارزش های جاهلی به اهداف خود نرسیدند و راه مخالفت را درپیش گرفتند.
۲) قاسطین
اینان روحیه تقلب و نفاق داشتند. ظالمانی بودند که از حکومت های پیشین بهره ها بردند و از راه غارتگری، اموال فراوان به دست آوردند. آن ها می کوشیدند بنیان حکومت علی(ع) را درهم ریزند و حکومت را به دست گیرند.
۳) مارقین
کوته فکران و متحجرانی که در حقیقت دین را درک نکردند و روحشان روح عصبیت های ناروا و خشکه مقدس و جاهلان خطرناک بود.
این سه جریان مخالف حکومت، از همان نخستین روزهای حکومت آن حضرت که منافع خود را درخطر دیدند، فعالیت هایی را برای سرنگونی حکومت عدل آغاز کردند.
حضرت علی(ع) درنهج البلاغه به مهمترین روش های مخالفان در دشمنی با خود اشاره کرده است. بررسی یکایک آنها می تواند ما را در شناخت دشمن یاری دهد.
اقسام دشمن از نظر حضرت علی(ع)
ازدیدگاه حضرت علی (ع) دو نوع دشمن در جامعه وجود دارد:
دشمن آشکار و دشمن پنهان. از منظر علی(ع) کم خطرترین دشمن، دشمنی است که دشمنی خود را آشکار کرده است، حضرت می فرماید:«اوهن الاعداء کیداً من اظهر عداوته»«سست ترین دشمنان کسی است که عداوتش را آشکار ساخته-است.»
و درجای دیگر می فرمایند:«من اظهر عداوته قل کیده»«آن کس که دشمنی اش را اظهار کرده، توطئه و مکرش کم است.»
آن حضرت اظهارمی دارد: خطرناک ترین دشمن، دشمنی است که دشمنی اش را پنهان می کند و این دشمنی همانا نفاق است. امام(ع) دراین زمینه می فرمایند:«شرالاعداء ابعدهم غوراً و اخفاهم مکیده »
«بدترین دشمنان کسانی اند که حیله خود را بیشتر پنهان می دارند.»
سخت ترین ضربه به مکتب اسلام از ناحیه همین نوع دشمنان بوده است.
علی(ع) دراین باره می فرماید:«انما اتاک بالحدیث اربعه رجال لیس لهم خامس: رجل منافق مظهر للایمان متصنع بالاسلام لایتاثم ولایتحرج، یکذب علی رسول الله(ص) معتمداً، فلو علم الناس انه منافق کاذب لم یقبلوا منه و لم یصدقوا قوله ولکنهم قالوا صاحب رسول الله(ص) رآه و سمع منه ولقف عنه فیأخذون بقوله»
«افرادی که نقل حدیث می کنند، چهار دسته اند و پنجمی ندارند: نخست، منافقی که اظهار اسلام می کند، نقاب اسلام را به چهره زده، نه از گناه، باکی دارد و نه از آن دوری می کند، عمداً به پیامبر(ص) دروغ می بندد.اگر مردم می دانستند که این شخص، منافق و دروغگو است، از او قبول نمی کردند و تصدیقش نمی کردند، اما چون از واقعیت او آگاه نیستند، می گویند وی صحابی رسول خدا است، پیامبر(ص) را دیده و از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است، به همین دلیل گفته اش را می پذیرند.»
مشکل ترین مبارزه ها، مبارزه با نفاق است، مبارزه با زیرک هایی است که احمق ها را وسیله قرار می دهند. این پیکار از پیکار با کفر مشکل تر است زیرا جنگ با کفر، مبارزه با یک جریان آشکار است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با کفر مخفی است.
نفاق دو رو دارد: یکی روی ظاهر که اسلام است و مسلمانی، و یک روی باطن که کفر و شیطنت است و درک آن برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیرممکن است.
از این رو مبارزه با نفاق ها در بسیاری از موارد به ناکامی منجر شده است، زیرا بسیاری از مردم شعاع درک شان از سر حد ظاهر نمی گذرد و نهفته را روشن نمی سازد و تا اعماق باطن نفوذ نمی کند.
علی (ع) در نامه ای به محمدبن ابی بکر می فرماید:
«پیغمبر به من گفت: من بر امتم از مؤمن و مشرک نمی ترسم، زیرا مؤمن را خداوند به سبب ایمانش باز می دارد و مشرک را به خاطر شرک ورزی خوار می کند، ولکن بر شما از هرکه در دل، منافق است و زبانی دانا دارد می ترسم، اینان کلامی که می پسندید، می گویند و آنچه را ناشایسته می دانید می کنند.»
امیرالمؤمنین(ع) در بحث دشمن شناسی بیشترین تأکید را درباره نفاق دارد. به اعتقاد علی(ع) بیشترین هم و غم دشمن در مبارزه با اسلام پاشیدن بذر نفاق در بین مسلمانان است. جریان قاسطین نیز در جنگ صفین ازطریق پاشیدن بذر نفاق در صفوف مسلمین توانست حکمیت را بر حضرت تحمیل کند.
تاکتیکهای دشمنان
سه جریان عمده مخالف حکومت حضرت علی(ع) هر یک به روشی به دشمنی با حضرت پرداختند و برای دستیابی به اهداف خویش توطئه های فراوانی به راه انداختند. از این سه جریان، ناکثین از همه بیشتر در این راه پیش قدم بوده اند. اینها کسانی بودند که جزء اصحاب پیامبر و از اولین بیعت کنندگان با حضرت امیر(ع) بودند. سمبل این جریان طلحه و زبیر هستند. بررسی این جریان می تواند ما را در شناخت دشمنان داخلی انقلاب اسلامی که در لباس دوستی تیشه به ریشه انقلاب می زنند، یاری دهد. جریان ناکثین (پیمان شکنان) قصه دردناک خودی های بریده از آرمان ها است. ناکثین داستان عبرت آمیز برگزیدگانی است که دنیاطلبی، آنان را در مدار نفاق قرارداد و سرانجام به مبارزه با امام(ع) کشاند. این جریان آینه عبرت است. درسی برای تمامی کسانی که باور دارند دنیا محل امتحان است و ماده امتحانی آن، عشق به خداست.
مهمترین روش ها و تاکتیک های دشمنان اسلام از دیدگاه حضرت علی(ع) عبارتند از:
انجام فعالیتهای سازمانی و تشکیلاتی
فعالیت تشکیلاتی و سازمان یافته، تأثیر مهمی در پیروزی یک جریان دارد. ناکثین با آگاهی از نقش و تأثیر فعالیت سازمانی تلاش کردند تا در قالب یک گروه، حزب و سازمان، متشکل شوند و اهداف خود را به آسانی پیش ببرند.
علی(ع) بیان می دارند، با اینکه اهل باطل در درون خود جهنمی از اختلاف و تفرقه دارند، اما در مقابل حق متحد بوده و در قالب یک تشکل به مقابله با حق می پردازند. علی(ع) در نهج البلاغه آنگاه که سخن از پیمان شکنان می کند بر روی این نکته تأکید می کند که اینان گروهی متشکل و سازمان یافته هستند.
دشمنان برای رسیدن به اهداف خود با یکدیگر متحد شده و همکاری می کنند. علی(ع) طلحه و زبیر، یعلی بن امیه و عبدالله بن عامر را مثال می زند و می فرماید:
«با اینکه طلحه و زبیر از شورشیان علیه عثمان بودند هزینه سپاه خود را در جنگ جمل از طریق فرمانداران عثمان تأمین می کردند به طوری که یعلی بن امیه که از طرف عثمان در صنعا حکومت می کرد و اموال زیادی اندوخته بود چهار هزار دینار و هفتصد شتر در این راه، در اختیار زبیر قرارداد.»
عبدالله بن عامر نیز که از فرمانداران عثمان بود همین اندازه بودجه سپاه را تأمین کرد و شتری به نام عسکر در مقابل ششصد درهم در اختیار طلحه قرار داد.
ابن ابی الحدید می نویسد:
وقتی طلحه و زبیر شورش کردند، معاویه در نامه ای به زبیر از وی به عنوان امیرالمؤمنین یاد می کند:
«به نام خداوند رحمان و رحیم، به بنده خدا، زبیر امیر مؤمنان، از معاویه پسر ابوسفیان. درود بر تو، همانا من برای تو از اهل شام بیعت خواستم، آنان پذیرفتند و دسته جمعی اطاعت نمودند. بر شما باد که بصره و کوفه را در یابید که فرزند ابوطالب بر شما سبقت کرد. بعد از به دست آوردن این دو شهر، دیگر مشکلی در کار نیست و من بعد از تو با طلحه بیعت نمودم. پس خونخواهی عثمان را اعلام کنید و مردم را نیز به این مطلب دعوت نمایید و باید جدیت فراوان و چابکی برای این کار داشته باشید.»
اینجا است که علی(ع) از این مجموعه به عنوان حزب شیطان تعبیر می کند و می فرماید:
«الا و ان الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله
آگاه باشید شیطان حزب خویش را گرد آورده و سواران و پیادگان لشکر خویش را فراخوانده است.»
بنابراین، علی(ع) به مسلمانان هشدار می دهد که دشمنان برای رسیدن به مقاصد خویش و سرنگونی حکومت اسلامی، با همدیگر متحد می شوند و در قالب سازمان و یا حزب به مبارزه خود ادامه می دهند.
شعارها و بهانه های عامه پسند
یکی از مهم ترین روش های مخالفان، طرح شعارهای عامه پسند است. از این طریق جو جامعه را مخدوش و با خود همراه می کنند و برای مردمی جلوه دادن حرکت خود، شعاری مناسب را طرح و با آن جامعه را ملتهب می سازند.
این شعار و بهانه بنابر مقتضیات زمان به شکلی خاص مطرح می شود. درزمان حکومت علی(ع) سوژه پیراهن عثمان برای مخالفان آن حضرت بهانه مناسبی بوده است. عجیب این است که کسانی که خود در رأس مخالفان حکومت عثمان بودند حتی شادی خود را از قتل عثمان پنهان نکردند، پیراهن خونین عثمان را علم کردند و به مخالفت با علی(ع) برخاستند.
ابن ابی الحدید می گوید:
طلحه، سخت ترین تحریک کنندگان علیه عثمان بود و بعد از او زبیر در این قسمت از همه بیشتر پافشاری می کرد.
بلاذری از ابی مخنف و دیگران نقل کرده است:
وقتی مردم، عثمان را محاصره کردند، طلحه برای آنکه حلقه محاصره تنگ تر شده و عثمان کشته شود از ارسال آب و نان برای عثمان جلوگیری می کرد. تا آنجا که علی(ع) از این ماجرا به خشم آمد و برای عثمان آب فرستاد.
حضرت علی(ع) این جریان را چنین تحلیل می کند:
«به خدا سوگند او (طلحه) برای خونخواهی عثمان با عجله دست به کار نشد، جز اینکه می ترسید خون عثمان از خود او مطالبه شود زیرا او متهم به قتل عثمان است و در میان مردم از او حریص تر بر کشتن عثمان یافت نمی شود…»
و در جای دیگری می فرماید:
«… و انهم لیطلبون حقاً هم ترکوه و دماء، هم سفکوه…»
«و اینان در طلب حقی هستند که خود آنرا ترک کرده اند و خواهان خونی که خود آنرا ریخته اند.»
به هر حال، ناکثین برای ایجاد تردید در مسلمانان و مغالطه کاری، گروهی را به عنوان خونخواه دور خود جمع کردند تا حکومت علی(ع) ساقط شود. علی(ع) شیوه پیمان شکنان را بهانه جویی و سوژه یابی معرفی می فرماید:
بهانه هایی که می آورند چیزهایی است که تنها در ظاهر، رنگ و رویی دارد و در باطن هیچ.
رهنمودهای علی(ع) درباره بهانه تراشی های دشمنان، ما را به هوشیاری در برابر دشمنان و بهانه هایی که آن را دستاویز توطئه های خود قرار می دهند دعوت می کند.
استفاده ابزاری از چهره های مقبول
شخصیت ها و چهره های شناخته شده، همانگونه که یکی از عوامل مهم پیروزی بوده اند، گاهی بزرگترین عامل انحطاط و باعث انحراف مردم شده اند. دشمنان تلاش می کنند تا با استفاده از این چهره ها، مردم را با خود همراه سازند. ناکثین در راه هدف شوم خود، عایشه همسر پیامبر(ص) را با خود همراه کردند زیرا عقیده داشتند، مسلمانان به خاطر احترام به پیامبر(ص)، همراه عایشه در راه مبارزه با علی(ع) همگام می شوند و این نقشه نیز مؤثر واقع شد.
علی(ع) درباره این روش مبارزه ناکثین چنین می فرماید:
«پس اینان شورش کردند، در حالی که همسر رسول خدا را همچون کنیزی که برای فروش می برند، به دنبال خود کشاندند در حالی که همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند (تا از نظر بیگانگان دور باشند) و پرده نشین حرم پیامبر را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند»
عایشه عالی ترین چهره برای تبلیغات طلحه و زبیر بود. این دو از عنوان ام المؤمنین سوءاستفاده فراوان کردند و از این راه توانستند مردم را در جنگ جمل علیه علی(ع) بسیج کنند. علی(ع) در برخورد با این شیوه دشمن می فرماید: «راه جلوگیری از انحراف این است که حق را شناخت نه شخصیت افراد را»
این طریق بهترین شیوه برای حفظ انقلاب ها و آرمان ها است و باید مورد توجه ملت ایران نیز قرار گیرد.
ایجاد شبهه
از آنجا که حق، مطابق با فطرت، و باطل، برخلاف سرشت آدمی است، باطل با وصف بطلانش نمی تواند ظاهر شود. باطل آنگاه می تواند نفوذ کند که لباس حق بپوشد و این همان چیزی است که علی(ع) از آن در نهج البلاغه تحت عنوان شبهه یاد می کند. شبهه چیزی است که شبیه به حق است. علی(ع) می فرماید:
«شبهه را از این رو شبهه نام نهادند که شباهت به حق دارد اما برای دوستان خدا، نوری که آنان را در تاریکی های شبهه راهنمایی کند، یقین آن ها است، و راهنمای آن ها، مسیر هدایت است، ولی دشمنان خدا، گمراهی شان آنان را به شبهات دعوت می کند.
حضرت علی(ع) یکی دیگر از روش های دشمنان را ایجاد شبهه در میان مردم می داند و معتقد است برای مردمی که به حقایق واقف نیستند، بزرگترین خطر، شبهه است، زیرا عامه مردم آنقدر قدرت تجزیه و تحلیل ندارند که باطل را تشخیص داده و لباس حق را از تن باطل برکنند و دشمنان نیز در پی همین فرصت هستند.
به اعتقاد علی(ع)، دشمنان، باطل را در لباس حق به مردم جلوه می دهند، تا آنجا که گاه حتی بر نزدیکان هم، حق مشتبه می گردد. کار شبهه، گاه به آنجا می رسد که حتی «حق ناطق» و «تبلور راستین حق» هم باید تلاش زیادی برای معرفی حق کند تا شبهه داران باور کنند که لباس حق را بر باطل پوشانیده اند.
هنگامی که علی(ع) نزدیک بصره رسید، پیمان شکنان کسی را نزد حضرت فرستادند تا حقیقت حال را جویا شود و بدانند با شورشگران (ناکثین) چگونه رفتار خواهد کرد تا شبهه از دلشان زدوده گردد. امام(ع) چگونگی رفتار خویش را به شکلی بیان فرمود که برای این شخص روشن شد حق با آن حضرت است، در این هنگام که امام اعتراف او را نسبت به حقانیت خویش یافت از او خواست بیعت کند،اما او پاسخ داد:
من فرستاده گروهی هستم و از پیش خود کاری نمی کنم. امام(ع) فرمود:
- اگر آن ها تو را گسیل می داشتند که محل ریزش باران را برایشان بیابی و سپس به سوی آن ها باز می گشتی و از مکان سبزه و آب آگاهشان می کردی اگر مخالفت می کردند و به سرزمین های بی آب و علف روی می آوردند تو چه می کردی؟
- آن ها را رها می ساختم و به جایی که آب و گیاه بود می رفتم.
- پس دستت را دراز کن و بیعت نما.
آن شخص می گوید:
سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق بر من، توانایی امتناع را نیافتم و با آن حضرت بیعت نمودم.
بزرگترین آفت انقلاب اسلامی ایجاد شبهه و شک و تردید در میان مردم است. طرح مسایل بی-اساس در جامعه بویژه در زمینه مسایل اعتقادی و دینی از سوی برخی گروه ها می تواند اعتماد مردم را به انقلاب و نظام سست نماید و در دراز مدت خطر جدی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی به حساب آید. مقابله با این ترفند دشمن از ضرور ی ترین وظایف نیروهای مؤمن و انقلابی است و دراین زمینه بایستی توصیه های علی(ع) را جدی گرفته و سرلوحه کارشان قرار دهند.
استفاده از جهالت مردم
یکی از شگردهای دشمنان این است که سعی می کنند پیوسته مردم را در جهل و نادانی نگه دارند و برای مبارزه از این روش بهره ها می گیرند. از دیدگاه علی(ع) طلحه و زبیر با استفاده از جهالت مردم بصره توانستند شورش به پا کنند. امام(ع) دراین باره خطاب به مردم بصره می فرماید:
«سرزمین شما به آب نزدیک است و از آسمان دور، عقل هایتان سبک و افکار شما سفیهانه است، پس هدف خوبی برای تیراندازانید و لقمه چربی برای مفتخواران و صیدی برای صیادان!
افراد جاهل، سریع ابزار و آلت دست زیرک ها قرار می گیرند و سد راه مصالح عالیه اسلامی واقع می شوند. همیشه منافقان بی دین، مقدس نماهای احمق را علیه حکومت اسلامی برمی انگیزانند.
مکر و حیله
علی(ع) مکر و حیله را از اصولی ترین روش های دشمنان اسلام می داند و علت اتخاذ این روش را در دوری آن ها از اخلاق و معنویت عنوان می کند. زیرا سیاست درنظر آن ها عبارت است از مکر و حیله، و از سیاست چیزی جز آن نمی فهمند. شورشگران بصره نیز از راه مکر و حیله وارد صحنه کارزار شدند. اینها از اولین کسانی بودند که با آن حضرت بیعت کردند و بعداً پیمان خود را شکستند. یکی از آن ها مروان بن حکم بود. وی در جنگ جمل اسیر شده بود و با وساطت امام حسن و امام حسین(ع) آزاد شد. پس حسنین(ع) از امام علی(ع) خواستند که مروان می خواهد با شما بیعت کند. حضرت بالحنی خشم آلود فرمود:
«مگر او پس از قتل عثمان با من بیعت نکرد. هرگز نیازی به بیعت او ندارم دستش دست یهودی (دست خیانتکار و بی وفا) است، اگر با دستش بیعت کند، با پشت خود به شکستن پیمان اقدام می کند.»
زمانی که عده ای می گفتند معاویه از علی(ع) سیاستمدارتر است امام در پاسخ آن ها فرمود:
«به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر نیست وی نیرنگ می زند اما من اهل مکر و حیله نیستم.»
بنابراین یکی از راهکارهای دشمنان اسلام از دیدگاه علی(ع) استفاده از مکر و حیله است. این مکر و حیله در زمان های مختلف به اشکال متفاوت رخ می نماید.
تبلیغات و جوسازی
یکی دیگر از شگردهای همیشگی اهل باطل، جوسازی و تبلیغات منفی است. دشمنان با ایجاد جریان های انحرافی، افرادی را اسیر خود کرده به دنبال خویش می کشانند. علی(ع) می فرماید:
«ای مردم! در طریق هدایت از کمی افراد وحشت نکنید زیرا مردم در اطراف سفره ای اجتماع کرده اند که مدت سیری آن کوتاه و گرسنگی آن طولانی است.»
امام(ع) از تبلیغات دشمنان به رعد و برق تعبیر می کند و تأکید می کند که آنان از طریق سرو صدا هم نمی توانند به نتیجه برسند زیرا باطل محکوم به فنا است و آن ها مرد شعار هستند نه مرد عمل، ولی اهل ایمان اول عمل می کند بعد شعار می دهد.
«قد ارعدوا و ابرقوا و مع هذین الامرین الفشل و لسنا نرعد حتی نوقع ولانسیل حتی نمطر
«بازیگران کارزار جمل، رعد و برق ها به راه انداختند و بالاخره با آن همه هیاهو و خروش، شکست خوردند ولی ما برای تهدید دیگران رعدآسا نمی خروشیم تا شکست دشمن تهدید عملی برای آنان گردد و تا باران سیل آور نبارانیم سیلی به راه نمی اندازیم.
ایجاد اختلاف و تفرقه در صف مسلمین
برنده ترین سلاح دشمن تفرقه و اختلاف است و از این طریق می کوشد وحدت مسلمانان را خدشه دار کند. امیرالمؤمنین(ع) بیشترین تاکید را بر وحدت مسلمانان داشته و معتقدند که برای استحکام نظام و حرکت اجتماعی وحدت و هماهنگی، لازم و تفرقه زیانبخش است.
آن حضرت بیان می دارند که دشمنان وی از طریق تفرقه در صفوف یارانش توانستند غائله جمل و صفین را به وجود آورند و مردم را به شورش علیه حکومت اسلامی دعوت کنند. آن حضرت درباره دشمنانش می فرماید:
«بر مأموران من و خزانه داران بیت المال مسلمین که در اختیار من است وارد شدند و در شهری که همه مردمش در اطاعت و بیعت من هستند قدم گذاردند، وحدت آن ها را برهم زدند و جمعیت آن ها را که همه با من بودند به شورش واداشتند.
از نظر حضرت علی(ع)، تفرقه، آثاری همچون از یاد بردن اهداف الهی، حضور دشمن درکشور و شکست و نابودی و ذلت مؤمن را به همراه دارد.
وحدت در نزد علی(ع) آن چنان مهم و با ارزش است که به خاطر حفظ وحدت جامعه اسلامی بیست و پنج سال سکوت را درپیش گرفت.
فرصت طلبی
دشمنان اسلام تا فرصت لازم را به دست آورند به بهانه های مختلف علیه حکومت اسلامی قیام می کنند. در واقع، یکی از ویژگی های دشمنان اسلام فرصت طلبی آن ها است. آن حضرت خاندان ابوسفیان و قاسطین را فرصت طلبانی معرفی می کند که هیچ گاه قلبا به اسلام گرایش پیدا نکردند و هرگاه فرصتی حاصل می شد، دست به شورش می زدند. مهمترین نشانه این فرصت طلبی برخوردهای نابخردانه آنان با حکومت علی(ع) بود و بر همین اساس بود که پیامبر(ص) با الهام الهی، باطن معاویه را شناخته و طبق نص صریح اهل سنت بارها او را مورد لعنت و نفرین قرار داده و محشورشان در قیامت بر غیر امت اسلام را برای او پیش بینی کرده است.
بنابراین، از دیدگاه علی(ع) دشمن همیشه در کمین است و تا فرصت به دست آورد، حمله ور می شود.
استفاده ابزاری از مقدسات
یکی از شیوه های دشمنان در طول تاریخ، استفاده ابزاری از مقدسات بوده است. سوءاستفاده از تقدسات، گریزگاه حق گریزی در طول تاریخ بوده است.
استفاده معاویه در جنگ صفین از قرآن برای فریب یاران علی(ع) نمونه ای از این شیوه است. حضرت علی(ع) پس از فتنه تحکیم، در نامه ای به معاویه نوشت:
«ثم انک قد دعوتنی الی حکم القرآن و لقد علمت انک لست من اهل القرآن و لاحکمه ترید»
تو مرا به حکم قرآن دعوت کردی در حالی که اهل قرآن نیستی و حکم او را نمی خواهی»
از نظر علی(ع) خوارج، گروهی خشکه مقدس و جاهل مقدس مآب بودند و دشمنان نیز با تفسیرهای غلط از دین از این جماعت بهره ها گرفتند و آن ها را علیه علی(ع) شوراندند.
شیوه های برخورد علی(ع) با دشمنان
هوشیاری در برابر دشمن
حضرت علی(ع) تاکید دارد، که باید پیوسته در برابر دشمن هوشیار بود و هرگز دشمن را کوچک نشمرد. همچنین فرموده اند:
«لاتأمن عدوا و ان شکر»
«از دشمن در امان نباش، هر چند از شما سپاسگزاری می کند.»
از نظر علی(ع) باید پیوسته دشمن را زیر نظر داشت، اگر لحظه ای از دشمن غفلت کنیم، آسیب های فراوانی از ناحیه دشمن وارد می شود. ایشان می فرمایند:
«من نام عن عدوه انبهته المکائد»
«کسی که از دشمن غفلت کند، حیله ها و کیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.»
حضرت علی(ع) در سفارش به مالک اشتر در پذیرش صلح شرافتمندانه می فرمایند:
«زنهار، زنهار، سخت از دشمنت پس از پذیرش صلح برحذر باش، چرا که دشمن گاهی نزدیک می شود که غافلگیر سازد. بنابراین دوراندیشی را به کار ببند و خوش بینی را متهم کن.»
علی(ع) مهمترین ویژگی خود را هوشیاری در برابر دشمن می داند و می فرماید:
«به خدا سوگند من همچون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم در برابر لانه اش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی که در کمین او است غافلگیرش کند(من غافلگیر نمی شوم)»
حضرت با بیان این سخن، توطئه طلحه و زبیر را در به دست گرفتن بصره و کوفه ناکام گذاشت.
شیوه منطق و استدلال
دومین شیوه برخورد مولای متقیان علی(ع) در برابر دشمنان، اتخاذ راههای اصولی، منطقی و شیوه استدلال است. حضرت به استناد آیه قرآن که می فرماید:
«ادع الی سبیل ربک بالحکمه» با روش منطقی، دشمنان را مهار کرده و از این طریق می آموزد که همواره منطق و استدلال را در مبارزه نباید فراموش کرد.
«زبیر می پندارد که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل، پس او اقرار به بیعت می کند ولی مدعی است که با قلب نبوده است، بنابراین، بر او لازم است بر این ادعا دلیل روشنی بیاورد وگرنه باید به بیعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.»
گرفتن بهانه از دست دشمن
دشمنان علی(ع) برای منفور جلوه دادن چهره و حکومت علی(ع) پیراهن عثمان را علم کردند و ایشان را قاتل عثمان خطاب کردند.
آن حضرت در خطبه های مختلف به تحلیل این ماجرا می پردازد و از این طریق بهانه را از دست دشمن می گیرد زیرا می دانست که اگر این بهانه در جامعه دامنگیر شود، موفقیت بزرگی برای دشمن محسوب می شود.
مبارزه تا محو کامل دشمن
امیرالمؤمنین(ع) آخرین راه حل را به کارگیری زور در مقابله با دشمن می داند آن حضرت معتقد است گاهی دشمن از طریق مسالمت آمیز اصلاح نمی شود و ادامه وجود آن باعث فساد و ظلم در جامعه می شود و باید نابود شود:
«… پس اگر از آن سر باز زنند لبه تیز شمشیر را در اختیار آن ها قرار می دهم و این کار برای درمان باطل و یاری حق کفایت می کند.»
درس های غیرت آموز
آنچه اسلام واقعی را پس از پیامبر(ع) از انحرافات نجات داد رفتار علی(ع) در زمینه دشمن شناسی و شیوه برخورد با دشمنان بوده است. دشمن شناسی در نظر مولاعلی(ع) آن قدر مهم و بااهمیت است که آن حضرت شناخت دشمن را رمز بینش می دانند و تاکید می کنند که جدی نگرفتن دشمن و توهم فرض کردن دشمن به معنی نشناختن دشمن است. امام(ع) با این بیان تذکر می دهند که دشمن همواره در کمین نشسته است و باید مراقب و هوشیار بود.
علی(ع) یکی از رسالت های خطیر انبیا و امامان معصوم(ع) را شناسایی دشمن و معرفی آن ها به مردم عنوان می کند که از این طریق سلامت جامعه را تضمین می کردند. دوران حکومت علی(ع) مملو از درس های عبرت آموز در زمینه دشمن شناسی است؛ زیرا در مدت ۵ سال حکومت، تمام هم و غم خود را صرف مبارزه با دشمن و هدایت منحرفان کرده است. این تجربه گرانقدر باید الگوی حکومت های اسلامی بویژه جمهوری اسلامی قرار گیرد. پیروی از سیره امام علی(ع) و عبرت گرفتن از رفتار آن حضرت در شیوه برخورد و شناسایی دشمن می تواند ما را در شناسایی دشمنان یاری دهد.
امیرالمؤمنین(ع) به کرات از خطر جریان نفاق در جامعه اسلامی سخن می گوید و تأکید دارد که دشمنان با چهره نفاق، ارزش های اسلامی را زیر سؤال می برند و زمینه های استحاله نظام اسلامی را فراهم می کنند.
علی(ع) آن روز با جاهلان مقدس مآب مواجه بود و جامعه اسلامی امروز ما نیز با افراد به اصطلاح روشنفکر و غربزده روبرو است. هر دو جریان در یک نقطه اشتراک دارند و آن فهم نادرست از مبانی و تعالیم اسلام است، این ناآگاهی و جهالت باعث شده است تا در مقابل نظام اسلامی جبهه گیری کنند.

منبع: ویژه نامه پیام حوزه ش۲۹و۲۸

دسته ها :
يکشنبه بیست و سوم 3 1389 9:6 صبح

آخرين مبنا و اصل از ديدگاه حضرت امام اين است كه انقلاب‌ها مانند شجره‌ها ممكن است ميوه مثمر داشته باشند, ممكن است ميوه‌اي به بار دهند, اما اين شجره ممكن است دچار آفت شود. بنابراين, بايد آسيب‌شناسي كرد, بايد به آسيب‌شناسي انقلاب و از جمله انقلاب خودمان دست زد, چرا؟ چون درست است كه درختي داريم كهنسال, و ميوه‌هاي گرانقيمتي از اين درخت چيده‌ايم, اما امكان وجود آفت در اين درخت در طول زمان وجود خواهد داشت.

در قسمت‌هاي پاياني وصيت‌نامه, يعني اواسط تا پايان وصيت‌نامه به اين آفت‌ها اشاره شده است. از جمله: تفرقه و به انزوا كشاندن روحانيت, غرب‌زدگي و شرق‌زدگي, اقتصاد سرمايه‌داري و كمونيستي، انحراف برخي روحانيان, مسئله صدا و سيما, قوه قضاييه, قوه مجريه, حوزه‌هاي علميه و ارتش.

پس, از ديدگاه امام آسيب‌شناسي انقلاب اولاً امري مبارك است و ثانياً گويا در اين دو دهه انقلاب كمتر به آن پرداخته شده و ضرورت بررسي عميق‌تري را دارد.

 

دسته ها :
دوشنبه سوم 3 1389 11:17 صبح
به نام خداوند یکتا
سلام خدا بر امام منتظران و منتظران امام
راهی ساده برای نزدیک شدن به خدا و حجت خدا امام زمان عج
برای این گفتیم راه ساده چرا که این راه مخصوص یک گروه خاصی نیست بلکه همه ی انسانها با هراندازه علم و قدرت و سن و جنس و ... را شامل میشود .
این راه فقط مخصوص عالمان و حکیمان و روحانیون و معروفان و ... نیست بلکه مخصوص همه ی انسانهاست چرا که چه بسیارند عالمان و حکیمان و روحانیون و معروفان و .... که زیانکارند و چه بسیارند بی سوادان و فقیران و ... که رستگارند .
هم عالم رستگار داریم هم بی سواد رستگار ... هم عالم زیانکار داریم هم بی سواد زیانکار ... پس حواستان باشد رستگاری مهم است .
نیت کنید و عمل کنید به نیتتان ...
بخواهید و انجام دهید وبگویید که خدایا من کار میکنم برای تو ... غذا می خورم برای تو ... اندیشه می کنم برای تو ... نماز می خوانم برای تو ... به دیگران کمک مادی و معنوی می کنم برای تو ... عبادت می کنم برای تو ... مهربانی میکنم برای تو ... می بخشم برا ی تو ... دوست می دارم برای تو ... راه میروم برای تو ... نگاه میکنم برای تو ... می شنوم برای تو ... سخن می گویم برای تو ... حتی از امام زمان عج می گویم برای تو ... از دین میگویم برای تو و ... و نفس میکشم به عشق تو ... البته لازمه ی ان این است که قبل از این کارها به خدا بگویید
پناه میبرم به تو از غیر تو یعنی باید اول از اشرار و گناهان دوری جست و از لحظه ای که وارد خیرات شدید این اعمال خیر و نیک را فقط برای خدا انجام دهید نه برای خودتان ... نه برای دنیا ... نه برای اخرت ... نه برای بهشت ... نه از ترس جهنم ... نه به نیت منفعت ... و هزاران نه دیگر ... بلکه فقط خالص برای خدا ...
خلاصه تمام افکار و اخلاق و رفتار و اعمال و ... خود را به نیت خدا و به عشق خدا و به خاطر خدا انجام دهید حتی ما امام زمان عج را هم برای خدا می خواهیم !
گروهی امام زمان عج را برای دنیایشان می خواهند ... گروهی برای اخرتشان ... گروهی برای خود امام زمان عج ... و گروهی هم برای خدای امام زمان عج ...
از همین لحظه شروع کنید تا خودتان با چشم های خودتان اثار شگفت انرا ببینید ... حتما امتحان کنید هم در اعمالتان اینگونه عمل کنید هم در سخنان با خودتان ... یعنی خودتان هم با خودتان همواره زمزمه کنید و بگوید که خدایا من برای تو ... خدایا من برای تو ...
خودتان خواهید دید که پس از مدتی این من بر ای تو های شما به مای مشترک با خدا و حجت خدا مبدل می شود (من و تو می شود ما ) همانند امام زمان عج که می فرمایند : قلبهای ما جایگاه مشیت الهی است ، پس هر گاه او بخواهد ما هم می خواهیم

با عمل به این راه قلب های شما هم می شود جایگاه مشیت الهی ... شما هم از عارفان حقیقی خواهید شد ... یعنی خواست شما با خواست خدواند عزوجل و امام زمان عج یکی میشود . هم اکنون و در این اخر و زمان و نزدیکی های ظهور امام زمان عج هستند چنین عارفانی ...
التماس دعای فرج انگونه که خداوند عزوجل منتظر است امام زمان عج منتظر است شما هم منتظر باشید خداوند عزوجل منتظر مردم است امام زمان عج هم منتظر مردم است مردم هم باید منتظر ... !؟
 
دسته ها :
يکشنبه بیست و نهم 1 1389 4:36 بعد از ظهر
نماز شب شنبه: از رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده: هر که در شب شنبه چهار رکعت نماز بخواند، در هر رکعت سوره حمد یک مرتبه و سوره توحید هفت مرتبه، نوشته شود از برای او در ثواب هر رکعت، هفتصد حسنه؛ و عطا کند خدای تعالی به او شهرهایی در بهشت.
نماز روز شنبه: از رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده که فرمود: هر که در شنبه، چهار رکعت نماز بخواند، در هر رکعت حمد یک مرتبه و سوره کافرون سه مرتبه، و بعد از فارغ شدن، یک مرتبه آیه الکرسی را بخواند، بنویسد خدای عزوجل از برای او برای هر حرفی ثواب یک شهید.(جمال الاسبوع، ص46)
نماز شب یکشنبه: این نماز شش رکعت است. هر رکعتی بعد از حمد هفت مرتبه سوره توحید. کسی که این نماز را بخواند ثواب شاکرین و صابرین به او عطا می شود.
نماز روز یکشنبه: صبح که آفتاب بالا آمده باشد، دو رکعت نماز می خوانی. در رکعت اول بعد از حمد سه مرتبه سوره کوثر را می خوانی، و در رکعت دوم بعد از حمد سه مرتبه سوره توحید را. کسی که این نماز را بخواند آزاد می شود از آتش، و پاک می شود از نفاق، و ایمن می شود از عذاب. پس ذکر کرده اند ثوابهای زیادی برای خواننده این نماز.(همان، ص54)
نماز شب دوشنبه: نماز این شب، دو رکعت نقل شده است. در هر رکعت بعد از حمد آیه الکرسی و سوره توحید و سوره فلق و سوره ناس هر یک را یک مرتبه بخواند، و بعد از فارغ شدن از نماز ده مرتبه استغفار نماید؛ و نوشته شود از برای او ده حج و ده عمره خالص از طرف خدای عزوجل.
نماز روز دوشنبه: نماز این روز چهار رکعت نقل شده است، و در رکعت اول بعد از حمد یک مرتبه آیه الکرسی، و در رکعت دوم حمد یک مرتبه، و سوره توحید یک مرتبه، و در دو رکعت دیگر، رکعت اول بعد از حمد سوره فلق یک مرتبه، و رکعت دوم بعد از حمد سوره ناس یک مرتبه، و بعد از فارغ شدن از چهار رکعت ده مرتبه استغفار نماید.(همان، ص64)
نماز شب سه شنبه: نماز این شب دو رکعت نقل شده است. رکعت اول بعد از حمد یک مرتبه سوره قدر و رکعت دوم بعد از حمد هفت مرتبه سوره توحید.
نماز روز سه شنبه: نماز روز سه شنبه دو رکعت روایت شده است که در هر رکعت حمد یک مرتبه، و سوره "والتین" و سوره توحید و سوره فلق و سوره ناس هر کدام یک مرتبه.(همان، ص77)
نماز شب چهارشنبه: نماز شب چهارشنبه دو رکعت نقل شده است. در هر رکعت بعد از حمد آیه الکرسی و سوره قدر و سوره نصر را یک مرتبه، و سوره توحید را سه مرتبه. کسی که این نماز را بخواند خدای تعالی گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد.
نماز روز چهارشنبه: نماز این روز دو رکعت است. در هر رکعتی بعد از حمد سوره "زلزلت" یک مرتبه، و سوره توحید سه مرتبه. کسی که این نماز را بخواند خدا رفع کند از او تاریکی قبر را تا روز قیامت. پس ذکر شده است ثواب زیاد برای خواننده این نماز.(همان، ص89)
نماز شب پنج شنبه: نماز این شب شش رکعت است. در هر رکعت بعد از سوره حمد، آیه الکرسی و سوره کافرون هر کدام یک مرتبه، و سوره توحید را سه مرتبه، و بعد از تمام شدن سه مرتبه آیه الکرسی را بخواند. هر که این نماز را بخواند اگر نزد خدا شقاوت داشته باشد خدا ملکی را می فرستد که شقاوتش را پاک کند و جای او سعادت بنویسد.
نماز روز پنج شنبه: نماز این روز دو رکعت است. در هر رکعت حمد یک مرتبه، و سوره نصر و سوره کوثر هر کدام پنج مرتبه، و بعد از عصر چهل مرتبه سوره توحید را بخواند، و چهل مرتبه استغفار نماید. کسی که این نماز را بخواند عطا شود به او حسنات، به عدد هر آن چه در بهشت و در جهنم است.(همان، ص98)
نماز شب جمعه: نماز شب جمعه از رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده است: کسی که دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت حمد یک مرتبه و سوره توحید هفتاد مرتبه و بعد از نماز هفتاد مرتبه "استغفرُ الله" بگوید. قسم به آن کسی که مرا به حق مبعوث کرده، کسی که این عمل را انجام دهد و استغفار کند برای تمام امت من، خداوند دعای او را مستجاب کند و تمام امت را وارد بهشت کند.
نماز روز جمعه: از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ منقول است هر که در این روز هشت رکعت نماز به جا آورد، هنگامی که آفتاب کمی بلند شده باشد، خدای تعالی بلند نماید برای او هزار درجه در بهشت.
نماز روز جمعه از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ چهار رکعت است. در هر رکعت حمد و آیه الکرسی پانزده مرتبه، و چون از نماز فارغ شدی هفتاد مرتبه "استغفر الله"، و پنجاه مرتبه "لا حول ولا قوّة الا بالله" بگوید.(همان، ص117)
در هر نامه یک سؤال مطرح کنید.
با آرزوی توفیق.
موسسه ذکر ـ قم.
باستانی.
دسته ها :
چهارشنبه هجدهم 6 1388 11:25 صبح

در این فضای مسموم فرهنگی! «وصیت این جانب به وزارت ارشاد در همه عصرها خصوصا عصر حاضرکه ویژگی خاص دارد، آن است که برای تبلیغ حق مقابل باطل وارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی کوشش کنند. ما اکنون در این‏زمان که دست ابرقدرت‏ها را از کشور خود کوتاه کردیم مورد تهاجم‏تبلیغاتی تمام رسانه های گروهی وابسته به قدرت‏های بزرگ هستیم.چه دروغ‏ها و تهمت‏ها که گویندگان و نویسندگان وابسته به‏ابرقدرت‏ها به این جمهوری نوپا نزده و نمی‏زنند. مع الاسف، اکثردولت‏های منطقه اسلامی که به حکم اسلام باید دست اخوت به مابدهند به عداوت با ما و اسلام برخاسته‏اند و همه در خدمت‏جهان‏خواران از هر طرف به ما هجوم آورده‏اند و قدرت تبلیغی مابسیار ضعیف و ناتوان است و می‏دانید که امروزه، جهان روی‏تبلیغات می‏چرخد و با کمال تاسف نویسندگان به اصطلاح روشنفکرکه به سوی یکی از دو قطب گرایش دارند، به جای آن که در فکراستقلال و آزادی کشور و ملت‏خود باشند، خودخواهی‏ها وفرصت‏طلبی‏ها و انحصارجویی‏ها به آنان مجال نمی‏دهد که لحظه‏ای‏تفکر نمایند و مصالح کشور و ملت‏خود را در نظر بگیرند.» «وصیت‏نامه سیاسی - الهی صحیفه نور، ج‏21، ص‏191»

پیش از آن که به ابعاد مهم و سرنوشت‏ساز این بخش از وصیت‏نامه‏حضرت امام خمینی -سلام الله علیه- که منشور انقلاب اسلامی برای‏همه زمان‏ها و نسل‏ها است، بپردازیم، تاکید مجدد بر این نکته‏ضروری است که در سال امام خمینی (ره) که یکصدمین سال ولادتش‏گرامی داشته می‏شود، مهم‏ترین مسئولیت ما بازنگری به اندیشه‏های‏والای آن حضرت و تعهد عملی و تکیه بر خط مشی ترسیم شده، توسط‏آن بزرگ معمار اندیشه انقلاب اسلامی است; یعنی پاسداری ازآرمان‏های جاوید، خدشه‏ناپذیر اسلام و انقلاب و مبارزه با کژی‏ها وکج‏روی‏ها و افشای چهره منافقانه مدعیانی است که اخیرا بال وپرگشوده و بزرگ‏ترین خطر برای نظام اسلامی‏اند. کوتاهی در این‏مسئولیت‏خیانتی است آشکار به اسلام و آرمان‏های حضرت امام وخون‏های پاک و مطهری که به پای درخت انقلاب اسلامی طی بیست‏سال وبیشتر نثار شده و می‏شود، اما اینک بازیچه فرصت‏طلبان قرارگرفته است. این کار قبل از هر چیز ایمان خالص و اعتقاد راسخ‏غیرت و حمیت و تقوا و طهارت نفس می‏خواهد که اگر این شرط تحقق‏نیابد، ظاهرسازی‏ها و ریاکاری‏ها و فرصت‏طلبی‏ها سرابی است که‏تشنه کامان را سیراب نمی‏کند و نه تنها در این دنیا و درپیشگاه خدا و خلق مستوجب کیفر است که عقوبت اخروی را نیزهمراه دارد. اینک، مروری و توضیحی بر تذکرات بسیار مهم‏بنیان‏گذار انقلاب اسلامی در فراز وصیت‏نامه:

1- وصیت‏به وزارت ارشاد

این وزارت یکی از نهادهای پرمسئولیت فرهنگی و هنری و تبلیغی وارشادی کشور است، در کنار وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم ودیگر نهادهای تبلیغی و سایر سازمان‏ها و یا وزارت‏خانه‏ها، چون‏صدا و سیما و وزارت خارجه و سازمان فرهنگ و ارتباطات و دفترتبلیغات اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی، که هر کدام به نوعی درساختار فضای فرهنگی کشور برای داخل و خارج از کشور مسئولیت‏دارند و بدون تردید سالم‏سازی فضای فرهنگی برای توده ملت وافکار و ناظران جهانی، هم‏دلی و هم‏سویی همه نهادهای یاد شده، ومسئولیت‏شناسی مسئولان و دست‏اندرکاران ذی ربط را طلب می‏کند. وبنابراین، تنها یک سازمان، نهاد یا وزارت خانه را نمی‏توان‏عهده‏دار کل مسئولیت فرهنگی تلقی کرد و در قانون و سخنان و دروصایای حضرت امام و نیز تذکرات و رهنمودهای مقام معظم رهبری‏به تناسب مقام با هر یک از اعضای خانواده فرهنگی و تبلیغی‏کشور وظائفی مطرح شده که توجه به آن‏ها، برای هر یک از مخاطبان‏ضروری و سرنوشت‏ساز است. بنابراین هرگاه سخن از وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی به میان می‏آید، به معنای توجه دادن تمام مسئولیت‏به سوی این وزارت‏خانه و رفع مسئولیت از دیگران نیست، در عین‏حال سنگینی و گستردگی کار این وزارت و مسئولیت آن در فضاسازی‏اجتماعی کشور و جهت‏دهی فرهنگ و هنر و مطبوعات و... حساسیت‏فراوانی را ایجاب کرده است، به ویژه با وضع نامطلوب و غیرقابل قبولی که اخیرا در فضای فرهنگی و مطبوعاتی و هنری کشورپیش آمده انتظارات و توقعاتی را در افکار عموم برانگیخته است‏و چنان که شاهدیم اعتراض حوزه‏ها و مراجع معظم تقلید را نیز به‏همراه داشته است. که در نهایت‏به مجلس شورای اسلامی در قالب‏بحث و استیضاح کشیده شده است. در این گفتار، بر آن نیستیم که در باره این ماجرا موضع‏گیری‏کنیم، چنان که معتقدیم نباید به شیوه پاره‏ای از جرائدفتنه‏انگیز، این گفت و شنودها را به مسائل جناحی و خطی ربط دادو آن را به عرصه زورآزمایی قدرت تبدیل کرد و درصدد تخلیه‏روانی و انتقام برآمد که نه تنها برای طرفین سودی ندارد، بلکه‏برای نظام و انقلاب ضربه‏ای است‏شکننده و این همان چیزی است که‏دشمنان ما می‏خواهند و با انواع ابزارها و شیطنت‏ها روی آن‏سرمایه گذاری می‏کنند و هوشیاری جناح‏ها می‏تواند خنثی‏کننده این‏توطئه‏ها باشد. حال فراتر از تفکر جناحی و با واقع‏نگری بایدگفت: آنچه در این‏جا اهمیت جدی دارد، همان نکته‏ای است که حضرت‏امام -قدس سره- بر آن تاکید فرموده‏اند:«وصیت این جانب به وزارت ارشاد در همه عصرها خصوصا عصر حاضرکه ویژگی خاص دارد آن است که برای تبلیغ حق مقابل باطل وارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی کوشش کنند».

دو نکته اساسی در این قسمت‏به چشم می‏خورد:«تبلیغ حق مقابل باطل‏» «ارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی‏» در مقام تبلیغ حق آن چه در مرحله نخست اهمیت دارد، تشخیص حق‏است و آن گاه تبلیغ آن . معیار ما در تشخیص حق، کتاب خدا وسنت و سیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و دیدگاه‏صاحب‏نظران دین و کارشناسان اسلام; یعنی فقهای والا مقام است. حق‏یک امر نسبی نیست‏بلکه یک حقیقت ثابت است و آیین حق همان چیزی‏است که خدای حکیم برای رسول عظیم خود (ص) فرستاده: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین‏کله; اوست آن که پیامبر خود را با مشعل هدایت و آیین حق فرستاد تاآن را بر همه ادیان پیروز گرداند.» اما آن چه از تاریخ‏می‏دانیم بسیار اتفاق افتاده که باطل لباس حق، در بر کرده وهواهای نفسانی در تشخیص حق و باطل دخالت کرده است، چنان که‏علی علیه السلام فرمود:«برخی نام دانشمند دارند، اما عالم نیستند و مشتی جهل ونادانی و سخنان گمراه کننده از این جا و آن جا گرفته و باسخنان باطل برای مردم دام غرور و فریب گسترده‏اند. کتاب خدا رابر آرای خود تطبیق می‏دهند و حق را به هوس‏ها و خواهش‏های دل‏تفسیر می‏کنند.» بدین ترتیب شخص باید مراقب باشد، حق بازیچه هواهای این و آن‏قرار نگیرد و جو سازی و غوغاسالاری معیار ناخت‏حق وباطل نشود!ملاکهای ما در شناخت مسائل سیاسی و اجتماعی نیز باید بر این‏اساس باشد، ما که در نماز و روزه و حج و زکات پیرو فقهاهستیم، در مسائل اجتماعی سیاسی چون آزادی و تساهل و تسامح وحلال و حرام و مانندآن نیز باید ملاک را رای و فتوای فقیه آگاه‏به زمان و اسلام قرار دهیم و این نه استبداد و سلطنت فقیه است‏که برخی کج‏اندیشان گستاخ گفتند، بلکه ولایت دینی و حاکمیت‏الهی است که اساس این انقلاب بوده و برای همیشه خواهد بود وهرگاه این ملاک و معیار تحت الشعاع جوسازی و غوغاسالاری رسانه‏ای‏قرار گیرد، همان لحظه است که زنگ خطر به صدا درآمده و مرگ‏انقلاب و نظام را ندا می‏دهد و از همین‏جا می‏توان به عمق توطئه‏گسترده‏ای دست‏یافت که از سوی دشمنان اسلام و نظام اخیرا باهم‏دستی عوامل خارج و داخل سازمان‏دهی شده و لبه تیز آن متوجه‏ارزش‏های مسلم دینی و چهره‏های مقدس اسلامی گردیده است. مسئولان امر وکارگزاران امور فرهنگی و سیاسی باید بدانند حیات‏و هویت نظام اسلامی ما در فقاهت و ولایت نهفته و آن روز که این‏اصل بنیادین خدشه پذیرد، تمام آرمان‏ها بر باد رفته است وبنابراین از این عمود انقلاب; یعنی «فقاهت‏» و «ولایت‏» باتمام وجود باید حمایت کرد و هیچ چیز نمی‏تواند آن را متزلزل‏کند. بنابراین، اگر چند رنگین‏نامه که با خون و پول این ملت‏زجر دیده تغذیه می‏شوند، بصدد آنند که با فضاسازی اجتماعی وغوغاسالاری به قول خودشان جامعه‏مدنی را از فقاهت جدا کنند ومیان «جمهوریت‏» و «اسلامیت‏» جدایی بیندازند و اندیشه‏سکورالیسم و لائیک را به فضای سیاسی ایران اسلامی بکشانند،کورخوانده و سخت در اشتباهند. کارگزاران امور فرهنگی و سیاسی‏نباید فریب اینان را بخورند و برای رضایت اینان که مشتی عناصرورشکسته‏اند و روز حادثه به پشیزی نمی‏ارزند، از پشتیبانی ملت وحوزه‏های علمی و سنگرهای اعتقادی خود را محروم کنند که تجارب‏گذشته برای خردمندان و خردورزان کافی است: «فاعتبروا یا اولی‏الابصار». لابه‏لای برخی از این ورق‏پاره‏های رنگین که این روزها هم چون مارخوش خط و خال ظاهر شده‏اند، زهر هلاهل نهفته و شگفت آنکه دغدغه‏آزادی بیش‏تر از این را دارند تا با سم‏پاشی و کینه‏توزی که خصلت‏فطری نویسندگان این‏ها است همه چیز را دگرگون کنند، بر مقدسات‏اسلام بتازند و اگر فریادی به اعتراض برآورند آن را برچسب‏انحصارطلبی و سلب آزادی بزنند و برخی ساده‏دلان به تماشاایستاده و به تیراژ میلیونی مطبوعات دل خوش دارند! بدون این‏که به محتوا و نتیجه و خط مشی و استراتژی و ترفندها و نیرنگ‏هافکر کنند و بر ملاک‏ها و معیارهای تعیین شده در نظام اسلامی وقانون اساسی برای آزادی مطبوعات توجه کافی داشته باشند. به هر رو، حق‏باورانی که بار مسئولیت‏سنگینی را در این نظام‏به عهده گرفته‏اند، قبل از هر چیز باید به حق بیندیشند و داوری‏روز جزا را لحاظ کنند و به دور از حب و بغض‏ها و تصفیه حساب‏هاو با کیاست و فطانت که ویژگی مؤمنان است، توطئه دشمنان وعوامل دور و نزدیکشان را بخوانند و به معیارهای دین و تذکرات‏کارشناسان دین تن در دهند و تا فرصت از دست نرفته پیوندشان رابا اصول و ارزش‏های دینی مستحکم‏تر کنند و فریب هیاهوها ورسانه‏های امپریالیستی و صهیونیستی را نخورند و در یک سخن حق وباطل را خلط نکنند.

نکته دوم: نکته دوم بخش یادشده سخن امام‏راحل (ره) «ارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی‏» است. می‏دانیم که‏پس از قرن‏ها فترت و محرومیت جهان اسلام، حکومت اسلامی، در عاصمه‏تشیع، ایران عزیز پا به عرصه وجود نهاده است و اگر در همان‏قالب اصلی و به شیوه درست هدایت‏شود و به تدریج مسخ نگردد وبه دست‏بدخواهان استحاله نشود و توطئه‏های خزنده و خودکامگی‏های‏فرهنگی مجال دهد، این حکومت در پرتو معارف عالیه آسمانی وقوانین راقیه اسلامی می‏تواند، در صحنه بین‏المللی ظهوری قدرت‏مندداشته باشد، چنان که علائم آن را در سراسر قاره‏های جهان مشاهده‏می‏کنیم و این همان چیزی است که قدرت‏های شیطانی و ایادی آنان‏از آن هراس دارند. اگر دولت فرانسه که مدعی دموکراسی و آزادی است از ورود چنددانش‏آموز محجبه به مدارس مانع می‏شود، و رژیم امریکایی لائیک‏ترکیه نیز به همین منوال دانش‏آموزان و دانشجویان و آموزگاران‏محجبه را از فضای فرهنگی دور می‏کند و از ورود یک بانوی‏نماینده محجبه به پارلمان جلوگیری می‏نماید، همه این‏ها از وحشت‏و هراس این رژیم‏ها از اسلام و اندیشه‏های انقلابی است، همان گونه‏که سران استکبار بارها به این مطلب تصریح کرده و هول و هراس‏خود را پنهان نداشته‏اند. چندی پیش رئیس انجمن سیاسی امریکا درخاورمیانه در یک کنفرانس که در استانبول برگزار شده بود گفت:«امکان ندارد که روزی امریکا با مسلمانان تندرو سازش کند،چرا که آنان نه تنها قصد عقب راندن ما را از خاورمیانه ازجنبه نظامی دارند، بلکه دفع فرهنگی ما را نیز در سرمی‏پرورند.» امروزه ملت‏های در بند جهان با صاعقه آسمانی که برسر جنایت‏کاران فرو باریده و چشم‏انداز روشنی را در منظرمحرومان گشوده است، از خواب بیدار شدند و چشم انتظار رهایی ونجات از قدرت‏های فاسد و سلطه‏گرند، و فجر پیروزی مستضعفان برمستکبران را انتظار می‏کشند. به هر حال، این حقیقت‏برای غربی‏ها (اروپایی و امریکایی) محرزشده که جهان اسلام، بلکه جهان مستضعفان از خواب صدها ساله‏بیدار گشته و دیگر حاضر نیستند، سلطه استعماری را تحمل کند وقهرمان این جنبش جهانی نیز از دید آنان کسی جز حضرت امام‏خمینی، و تداوم خط رهبری حضرتش نیست و همه توطئه‏ها وشیطنت‏هایشان تاکنون بر سنگ خورده و بالاخره تمام توان خود رادر صحنه فرهنگی و تبلیغی به کار گرفته‏اند و این ماییم که هدف‏پیکان هجمه و حمله ناجوانمردانه غرب در صحنه فرهنگ قرارگرفته‏ایم تا بدان جا که بخشی از مطبوعات داخلی; یعنی همان‏هاکه عده‏ای سنگ دفاع از آزادی‏شان را بر سینه می‏کوبند و اعتراضات‏جبهه حق و عالمان و آگاهان را نوعی سانسور و محدود ساختن‏آزادی می‏دانند، علنا و بی‏پروا کارگزار اهداف پلید غربی‏ها شده‏و می‏کوشند، چهره اسلام را مسخ کنند و بر ارزش‏ها بتازند تا ضدارزش‏ها را احیا کنند و با گورکنی فراماسونرها آنان را سرمشق‏سازند و قهرمان‏سازی کنند تا قهرمانان اسلام و انقلاب را ازخاطره‏ها، به ویژه نسل جوان که تجارب انقلاب را ندیده است دورسازند و نظام اسلامی را از آرمان‏های مقدسش جدا نمایند و با یک‏کودتای خزنده فرهنگی زیر پای اندیشه‏های انقلاب را که در متن‏اسلام ریشه دارد، خالی کنند و ارزش‏ها را بی‏رنگ سازند و باالقای خط فکری سازش و تسلیم جای پایی برای استکبار غربی، به‏ویژه امریکایی‏ها دست و پا کنند و از یک سو از درون بر ما ضربه‏زنند و از سوی دیگر چهره بیرونی و جهانی انقلاب اسلامی را که‏آرمان‏ساز ملل دربند است، مخدوش سازند و کشور و نظام ما را که‏دژ استوار امت و ام القرای جهان اسلام است از بعد ارزش و اگربتوانند در همه ابعاد در هم بکوبند تا «نه از تاک نشانی بماندو نه از تاک نشان‏» این نقشه آخرین استکبار غربی و امپریالیسم‏خبری تبلیغی صهیونیستی است که بدون کم‏ترین مبالغه در حال اجرامی‏باشد و برخی جرائد داخلی کارگزار آن‏ها شده‏اند.حال در چنین فضایی کدام مسئولیت‏بالاتر از آن چه حضرت امام دروصیت‏نامه خود بدان تاکید فرموده‏اند که وظیفه همگان، به ویژه‏وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی «ارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی‏است‏». میدان این مسئولیت نیز عرصه فرهنگ، هنر، مطبوعات، ورسانه‏هاست (و البته صدا و سیما و مانند آن را نیز نباید ازیاد برد) این توصیه امام راحل که خواست همیشگی ملت و علمای‏امت است‏با آن چه امروزه و طی سال‏های اخیر در فضاهای مطبوعات‏و پاره‏ای جشنواره‏های هنری می‏گذرد ابدا همخوانی ندارد. این فریاد اعتراض همه دلسوزان با ایمان نظام است که در محافل ومجالس و نوشتارها و بیانیه‏ها و توضیح خواستن‏ها عنوان می‏شود ونباید آن را محصول حرکت‏های جناحی دانست. هر انسان آگاه وباوجدانی درک می‏کند که حضور هنرمندان بیگانه در جشنواره‏های‏اخیر با آن وضع نامطلوب، حرکت‏بر ضد ارزش‏های اسلامی است! چه‏کسی باید به این‏ها پاسخ بگوید؟ جز کارگزاران فرهنگی کشور ووزارت ارشاد؟ و کدام قانون اجازه داده پاره مطبوعات، مبانی‏دینی و ارزش‏های اسلامی جلو چشم نسل انقلابی که پیکر پاره پاره‏عزیزانشان را به پای این انقلاب در خون دیده‏اند، مورد هجوم‏قرار بدهند و گروهک‏های غیر قانونی قلم‏فرسایی کنند و برخی دیگرچهره‏های وابسته به رژیم معدوم پیشین را زنده سازند و پول ویارانه این ملت که زیر بار تورم و گرانی روزافزون به ستوه‏آمده است، در اختیار این عناصر بی‏تعهد قرار گیرد تا آشکارا وبا غرور و افتخار بر ارزش‏های اسلامی بتازند و مسئولان امر نظارت‏شانه از زیر بار مسئولیت‏خالی کنند؟!

به کجا می‏روید؟ به کعبه یا ترکستان؟!

آقایان مسئولان فرهنگی! به خود آیید و از میان جمعی متملق وحصاری که به دور شما کشیده‏اند، به میان خلق قدم بگذارید، میان‏همان مردمی که استخوان‏بندی کشور و نظام را تشکیل می‏دهند و درفراز و نشیب همراه اسلام و انقلابند و همواره ایستاده‏اند. وشماها به برکت وجود اینان زنده‏اید و نان می‏خورید و اگر اینان‏در عسرت‏اند شما بحمد الله در رفاه و آسایش‏اید! بیائید به اینان‏فکر کنید نه مشتی ورشکسته سیاسی و قلم به مزد بی‏حاصل که روزحادثه پای گریز دارند و چهره عوض می‏کنند و دلشان جای دیگر است‏و دغدغه دین و مردم را ندارند. این همه از آزادی شیوه غربی حرف نزنید. مگر کسی از شما سلب‏آزادی کرده است؟ پدیده مبارک آزادی را بیست‏سال پیش، انقلاب‏اسلامی به ملت مسلمان ما هدیه کرد و امروز میوه‏اش را گروهی‏نااهل برمی‏دارند! نوجوانان وطن بستر زخاک و خون گرفتند تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند رایگان در پای نامردان دراندازی ندانی کاین همایون گوهر از کام نهنگان چون گرفتند این پدیده ارزشمند را به لباس نامقدس و نامیمون غربی و بر وفق‏خواست ورشکستگان سیاسی و گروهکی آلوده نکنید. شما در فرانسه وترکیه زندگی نمی‏کنید که با ملاک‏های غربی و لائیک به ارزش‏سنجی‏آزادی و مفاهیمی از آن قبیل، بپردازید! ولی‏نعمت‏شما مردمی‏هستند که بیش از ده سال است هنوز از فرزندان گمشده و یا دربندخود خبر ندارند و چشم کودکانشان به راه پدران مفقود الاثر واسیر دوخته است. به حال این ملت فکر کنید و هزینه‏هایی که به‏پای جشن‏های فرهنگ و هنر آنچنانی می‏ریزید و صرف پذیرایی ازمیهمانان ناشناخته و جاسوسان غربی می‏کنید و یا به مطبوعات‏بی‏تعهد و عمله استکبار یارانه می‏دهید که نمک بخورند و نمکدان‏بشکنند، بخشی از آن را برای مستضعفان و ولی‏نعمت‏هایتان اختصاص‏دهید و آرامش روانی مردم را فراهم آورید و عقده‏های کودکان‏یتیم را بگشایید، راستی به کجا می‏روید به کعبه یا ترکستان؟! به هر حال در این آزمایش تاریخی، مسئولان فرهنگ و هنر کاری‏کنند که پیش ملت‏سربلند و نزد خدا سربلند باشند. چهره جمهوری اسلامی را آن گونه که هست، نه آن گونه که دلخواه‏گروهی بی‏تعهد است، جلوه دهند.

نکته سوم: نکته سوم از سخن حضرت امام، اشاره به تهاجم‏تبلیغاتی و رسانه‏ای قدرت‏های بزرگ و دروغ‏ها و نارواهایی است که‏نثار جمهوری نوپای اسلامی کرده و می‏کنند و ضعف تبلیغات دربرابر آن. در این خصوص، هرچند همه نهادهای تبلیغی مسئولند،اما فراز پیشین سخن امام متوجه وزارت ارشاد است که باید باخلوص نیت و امانت و صدق و قدرت و قاطعیت و بر اساس مبانی واصول انقلاب و الهام گرفتن از رهنمود رهبران دین پاسخگوی حملات‏دشمنان باشد و به کارگزاران داخلی‏شان مجال آتش‏افروزی وفتنه‏انگیزی ندهد و این امر سیاست‏گذاری صحیح و حساب شده و منظم‏در تبلیغات و مقابله با نارواهای دشمنان انقلاب را می‏طلبد وچنان که اشاره کردیم در سال‏های اخیر و با سوء استفاده عناصرناصالح از فرصت‏ها، یک هماهنگی دقیق میان رسانه‏های غربی(اروپایی و امریکایی و صهیونیستی) با گروهی از نویسندگان وگردانندگان مطبوعات داخلی به چشم می‏خورد که هرگاه یک ندای‏مخالف نظام، از سویی بلند می‏شود صدای دیگر آن در سوی دیگرمی‏پیچد و از داخل و خارج به ارزش‏ها و مقدسات هجمه می‏شود ویاس آفرینی می‏کند و این به قدری واضح و روشن است که انکار آن‏گویی انکار بدیهیات است. در چنین فضایی آگاهی، دلسوزی ، مسئولیت‏شناسی وزارت فرهنگ وارشاد فوق العاده سرنوشت‏ساز است و به همین دلیل حضرت امام‏مسئولیت را متوجه این وزارت نموده‏اند. بدین ترتیب کم‏ترین‏تساهل و تسامح گناهی نابخشودنی و در پیشگاه خلق و خالق محکوم.

مطبوعات و نویسندگان وابسته

نکته چهارم: و اما نکته چهارم از فراز یادشده وصیت امام راحل، ابرازتاسف آن بزرگوار از عملکرد نویسندگان به اصطلاح روشنفکر است‏که با گرایش به بیگانگان مصالح کشور را در نظر ندارند و اسیرخودخواهی‏ها شده و استقلال و آزادی کشور را به بازی گرفته‏اند.توجه داشته باشیم که مطبوعات و نویسندگان مورد اشاره در حیات‏حضرت امام بسیار محدود بود و شاید آن رهبر روشن ضمیر، امروزمطبوعات و نویسندگان کذایی را می‏دیده‏اند و گویا برای امروز ماهشدار داده و اعلام خطر فرموده‏اند. و در این جا نیز مسئولیت رامتوجه وزارت فرهنگ و ارشاد کرده‏اند. فضای مطبوعاتی کشورامروز، انصافا آلوده و مسموم است و این همه سوء استفاده ازآزادی است که لجام آن گسیخته شده است. و شگفت آن که برخی ازاین نویسندگان مطبوعاتی از حماسه باشکوه دوم خرداد سخن‏می‏گویند و سوء استفاده از این مجال، در حالی که اینان، نه به‏دوم خرداد اعتقادی دارند و نه به پانزده خرداد و نه هفده‏شهریور نه بیست و دوم بهمن. اینان با استفاده از سیاست ماکیاولی و پیراهن عثمان معاویه،بر موج‏ها می‏نشینند و از آن جا که به هیچ چیز اعتقاد ندارند درپی صید ماهی مقصود خودند که جز ارضای خاطر اربابان خارجی‏شان‏چیزی نیست. در این مجال نیز مسئولیت ناظران مطبوعات و وزارت ارشاد بسیارسنگین است. آقایان که مکرر از آمار میلیونی و تیراژ مطبوعات‏با افتخار دم می‏زنند، قدری هم به ارزیابی بنشینند که این همه‏سرمایه ملی چه ره‏آورد فرهنگی به همراه دارد. چه کسانی قلم‏می‏زنند و چه قلم‏هایی تشنج‏آفرینی می‏کنند؟ به هر حال، امروزصیانت از اعتقادات مردم در برابر آفات تهاجم وظیفه شرعی و ملی‏همه صاحبان اندیشه از علما و مراجع عظام گرفته تا کارگزاران‏امور فرهنگی و قوای سه‏گانه و سایر کسانی است که می‏توانند درعرصه فرهنگ حرکتی سودمند داشته باشند. بنابراین، هرگز نبایدبه غوغاسالاری مطبوعاتی و فشار تبلیغاتی وقعی گذاشت و مهر سکوت‏بر لب زد و اگر مسئولان قانونی در وظیفه خود را در آیینه تساهل‏و تسامح ببینند، از رهبران اسلام پاسداران ارزش‏های انقلاب تکلیف‏ساقط نیست و آن چه برای علما و حوزه‏ها و مسلمانان دلسوز وصاحبان اندیشه و قلم و توده ملت اهمیت دارد، حفظ ارزش‏ها وحراست از آرمان‏های حضرت امام و پیمودن خط آن حضرت است که‏امروزه در مشی رهبری انقلاب تبلور دارد و هرچه جز این باشد،محکوم به فنا است و آزمایش‏های گذشته تاییدی است‏بر این مدعاو آن چه در گذشته به تجربه رسید، بار دیگر آزمایش نکنند که‏«من جرب المجرب حلت‏به الندامة‏».

حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی رهبر
دسته ها :
سه شنبه دوازدهم 3 1388 6:43 بعد از ظهر

اشاره:‌ انسان، معجون سرشته شده در فراز آسمان <احسن تقویم>1 است که پیکره راست قامتش از خاک مطهر سطح زمین به ظهور رسیده و کوثر حیات بر بستر وجودش روان گشته، آنگاه به قعر <اسفل سافلین->2 هبوط نموده و در محنت‌سرای ملک مأوا گرفته است تا با قدم سلوک در صراط جمال، مراتب تعالی معنوی را از اسفل جمادی به سوی اعلا علیین طی نماید و به وجه جمیل رحیمیت نایل گردد. او که از عالم نورانی برظلمت‌کده دنیا تنزل کرده، تنها در پرتو تسلیم عاشقانه به دستان رحمانی انسان کامل می‌تواند مراحل رشد و کمال را پیموده، به منزلگاه اصلی خویش که بهشت دیدار رحیمی است، بازگردد.

آری، وجود روحانی انسان کامل بزرگترین حجت الهی است که به تبیین علوی <اناالسموات السبع>3 باطن و لایی‌اش نسخه‌ کبیری از مجموعه عالمیان و جامع مراتب هفت‌گانه کمال و جمال ربوبی است. در این نوشتار می‌کوشیم تا به اجمال، مراتب هفت‌گانه کمال انسان یا منازل هفت‌گانه سیر و سلوک آدمی را از نظرگاه عرفان اسلامی بررسی نماییم.





رهرو طریق جمال، در نخستین مرتبه از مراتب هفت‌گانه کمال، یعنی عالم جمادی، با خصلت استکبار منشی و قدرت‌جویی برای تصاحب زر و زیور دنیایی روبه‌رو است؛ زیرا آدمی در ظاهر از آب و خاک روی زمین خلق شده و میل و گرایش به عالم ارض و مظاهر فریبنده جمادی دارد؛ <ان الرجل خُلق من الارض فانما همته فی‌الارض:4 همانا مرد از زمین خلق شد. پس همتش در زمین است.> به جهت چنین گرایشی است که مردمان به مال و منال دنیایی عشق می‌‌ورزند؛ <وتحبون المال حُباً جمّا:5 و دوست می‌دارید مال را دوست‌داشتنی بسیار.>

غفلت از رهنمودهای انسان کامل و اکسیر عشق و تسلیم به دستان مبارک او و دل سپردن به محبت جاه و منال دنیا، باعث می‌گردد که سالک برطریق مادیات سیر نماید و اسیر مشتهیات ملکی شود و به اشارت‌روایی <لو ان رجلا احب حجراً لحشره الله معه:6 اگر مردی سنگی را دوست بدارد، همانا خداوند با آن محشورش می‌کند>، از جهت سنخیت، سیرت انسانی‌اش صورت جمادی یافته، نشیب ضلالت را در پیش خواهد گرفت و به دلالت <فهی کالحجاره` او اشد قسوه>7 همچون سنگی سخت در قعر دوزخ مادیت هبوط می‌نماید و کوثر حیات‌بخش رحیمی و بذر معارف رحمانی در سنگ خارای وجودش ثمره‌ای جز تاسف جانکاه <یا لیتنی کنت ترابا>8 به بار نمی‌نشاند.

اما چنانچه آدمی به موجب عشق و تسلیم ربوبی، از جاذبه قدرت‌طلبی و ثروت‌جویی رها گشته و سنگ سراچه دل را به خاک حاصلخیز مبدل سازد و در برابر رهنمودهای انسان کامل خاشع گردد، به موت از عالم جمادی رسیده و به دلالت <فاحیینا به الارض بعد موتها>9 برخوردار از باران روح‌فزای ربانی و بهره‌مند از نسیم طربناک حیات گشته، به اشارت <والله انبتکم من الارض نباتا>10 به تولد در عالم نباتی مفتخر می‌شود.‌





در این عالم، غفلت و سستی پوینده صراط کمال به صراحت <لازینن لهم فی‌الارض>11 همتش را مصروف زینت‌های لذت‌بخش طبیعت و تعلق به رنگ‌های دلفریب گوناگون ساخته، موجبات انحطاط و تباهی نفس را فراهم می‌آورد؛ زیرا گستره عالم نباتی جایگاه ظهور رنگ‌ها و ریاحین لذت‌بخش ظاهری در سرای ملک است و جلوه‌های رنگین کثرات، جامه ارض را به زیور دنیایی آراسته است.

اگرچه اسلام بهره‌مندی از مظاهر رنگارنگ این عالم را تجویز نموده است، اما همین مظاهر به تصریح <انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا>12جز کمین‌گاه ابتلا و آزمایش به بوستان پرجاذبه سراچه ملک نیست و دلبستگی به این لذات و تمنیات زودگذر، سالک را از حرکت به سوی مدارج والای کمال و جمال‌ باز می‌دارد. اما نوای قرآنی <صبغه`‌الله و من احسن من‌الله صبغه>13 در گوش جان جویندگان گوهر جمال طنین بیداری افکنده و آنها را متوجه رنگ مصفای الهی، یعنی تسلیم که حقیقت اسلام راستین است، می‌نماید؛ <الصبغه هی الاسلام>‌.14

و این سان، در پرتو تسلیم عاشقانه به دستان ربوبی باغبان ولایت، نهال نورسته رهروان صراط کمال به سر سبزی ایمان و یقین آراسته می‌گردد تا به مصداق <ان قلوب المومنین خضر>15 قلب او در حریم محافظت و تربیت معنوی چنین خضر کاملی، از اسارت الوان لذت‌بخش ملکی رهیده، به سبب موت از تعلقات رنگارنگ سرای نباتی، به عالم حیوانی حیاتی خجسته یابد.





این عالم، مشکل‌ترین مرحله کمالی و سخت‌ترین مرتبه صعودی انسان به شمار می‌رود. در این عالم است که سالک به صراحت روایی: <اعدی عدو للمرء غضبه و شهوته>16 نفس خویش را گرفتار دو قوه نیرومند غضب و شهوت می‌بیند و به سبب پیروی بی‌حدوحصر از خواسته‌های این دو قوه، صحیفه وجودش به سیرت پست بهیمی منقش می‌گردد؛ <من غلب علیه غضبه و شهوته فهو فی حیز البهائم:17 کسی که خشم و شهوتش بر او غلبه کند، در جایگاه بهائم است.>‌

در این میان، مهم‌ترین عاملی که نفس آدمی را به ظلمت و تباهی مبتلا می‌سازد، به تصریح <سبب الشر غلبه الشهوه> 18غلبه هواهای نفسانی و شهوات حیوانی بر وجود آدمی است و تمایلات بهیمی و وساوس شهوانی بیشترین جاذبه را برای آدمی دارد و به دلالت <لا فتنه` اعظم من الشهوه>19 بزرگترین عرصه جهاد با نفس اماره، در عالم حیوانی عیان می‌گردد؛ <ویرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلو میلا عظیما>.20

گفتنی است که از میان شهوات گوناگون حیوانی، تمایل نفسانی نسبت به زنان بارزترین و نیرومندترین مصداق است که دل و جان آدمی را مدهوش خود می‌سازد که <ان کیدکن عظیم>.21 و به واقع باید اذعان داشت که جاذبه شدید و مغناطیس عظیم وجود زن که بزرگترین امتحان الهی در مسیر تکامل مرد است، موجب گردیده تا انسان خوش‌سیرتی چون یوسف صدیق(ع)، به بیان <ولقد همت به وهم بها لو لا ان رای برهان ربه>22 به دشواری و عظمت این ابتلای ربوبی اقرار نموده و با ترنم <و ما ابرّیء نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی>23 یگانه صراط رهیدن از چنین دام فریبنده‌ای را الطاف ربانی و تاییدات رحمانی کاملان و لایی معرفی می‌کند.

بدین ترتیب، عالم حیوانی را باید عظیم‌ترین کمین‌گاه جاذبه عشق مجازی و جولانگاه و ساوس زنان دوزخی، خاصه برای جوانان دانست و صد البته رهایی از غل و زنجیر اسارت‌بخش شرک و آزادی از زندان عشق طغیانگر نفس، جز در توان مسیحادمان اهل ولایت و معرفت نمی‌باشد و سالکان طریق کمال، تنها در سایه سار اذکار شفابخش ولایت و در پرتو عشق و تسلیم به دستان انسان ساز اولیای الهی - که در طی این مسیر پرفرازونشیب، دوست صدیق و خلیل شفیق رهروان طریقت می‌باشند - توان صبر و بردباری در برابر حب الشهوات حیوانی را می‌یابند که <المرء علی دین خلیله:24 انسان ‌‌]‌جوانمرد‌[‌‌ برآیین دوست صادق خویش است.> و این گونه، به برکت انفاس مقربان صاحبدل و کلمات ربوبی مشفقان مسیحادم، از شراره‌های سوزنده شهوات نفسانی و تمایل به زنان دوزخی رهایی یافته، به عالم والای انسانی نایل می‌گردند.‌





چهارمین مرتبه کمال آدمی حدفاصل و مرز میان عالم حیوانی و عالم روحانی است و آدمی این صورت آفریده شده از نطفه مخلوط، به جهت برخورداری از عقل ملکوتی و نفس ملکی در معرض امتحان ربوبی قرار گرفته و در این میان، به موجب فروغ عقل الهی، راه شکر و هدایت را از بیراهه کفر و ضلالت بازشناخته است؛ <انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا: همانا ما راه هدایت را نمایاندیم، خواه شاکر باشد و بپذیرد یا ناسپاسی گوید و منکر شود.>25

مولای موحدان، علی(ع)، تاثیر عقل نورانی و نفس ظلمانی را در ضمیر آدمی چنین ترسیم نموده است: ...<هرکس عقل او برشهوتش غلبه کند، از ملائکه برتر است و هرکس شهوتش برعقل او غلبه کند، از بهائم بدتر است.>26

آری، عالم انسانی را باید گذرگاهی صعب‌العبور دانست که به بیان روایی <ان علی جهنم جسرا ادق من الشعر و احد من السیف>27 پلی باریکتر از مو و برنده‌تر از شمشیر است که بر روی دوزخ شهوات حیوانی28 قرار گرفته و گذر از آن و نیل به ملکوت روحانی جز با قدم عشق و معرفت ممکن نبوده و در این صراط دقیق و ظریف، غفلت سالک و یا انکار او نسبت به اذکار و معارف رحمانی، موجب سقوط او از مقام رفیع انسانی به ورطه پست حیوانی می‌گردد. از این‌رو، در عالم انسانی یگانه طریق رهایی گرفتاران دوزخ حیوانی و تنها راه نجات اصحاب شمال، لبیک‌گویی به ابرار منادی ایمان و تدبر در آیات ربوبی است تا بدین‌سبب، چراغ عقل الهی‌شان روشن شده و مصداق <اولوا الالباب> گردند. آن گاه چنین انسانی با تمنای خالصانه <توفنا مع الابرار> 29از ذات بی‌نیاز ربوبی، راه وصول به مقام ابرار یا اصحاب یمین را طلب نموده، به موت از خواهشهای نفسانی نایل می‌شود.‌

اما یکتاطریق تعالی اصحاب یمین از مرتبه انسانی به عالم روحانی، سرمست شدن از عشق و حب صادقانه به وجه منور انسان کامل است که به مصداق <ان الصوره` الانسانیه... هی الصراط الممدود بین الجنه` و النار:30 صراط مستقیم الهی بین جهنم حیوانی و بهشت روحانی است. بنابراین، آن که کلمات قدسی مقربان را تصدیق کرده و با قدم عقل در دیار انسانی از شهوات حیوانی هجرت نموده، به بیان علوی <العاقل من امات شهوته> 31به موت از نفس شیطانی مفتخر گشته، شایسته انفاس روحانی انسان کامل می‌گردد و به نفحه حیات‌بخش روحانی، تولدی دوباره یافته، به ملکوت آسمانها راه می‌یابد؛ <کسی که دو بار تولد نیافته باشد، به ملکوت آسمانها راه نمی‌یابد.>‌32

بدین‌ترتیب، نسیم حیات‌آفرین ربوبی بر وجود خالص شده رهرو صراط کمال و جمال وزیدن می‌گیرد تا اسماعیل‌وار به دستان ابراهیمی صاحبدل ولایی تسلیم شده و سرمست از باده عشق رحیمی به موت از عالم انسانی نایل آمده، به عالم روحانی و بارگاه رفیع ملکوتی حیاتی طیبه یابد.‌




آدمی با نیل به این مرتبه کمالی، به سبب عقل عارفانه و عبودیت خالصانه در زمره <عبادالرحمن> قرار گرفته، فرشته سیرت، در پیشگاه رحمانی قیام به حق نموده و در محراب بندگی به رکوع و تعظیم ربوبی می‌پردازد و بر سجاده عشق، پیشانی سجود بر آستان رب رحیم می‌ساید؛ زیرا به بیان <والملائکه` المومنون الذین یملکون علم آل محمد>33 مومنان ابرار اهل ولایت، ملائکه حریم قدسی‌اند که در آسمان ملکوت پر کشیده‌اند و چراغ عقل در قلب مطهرشان پرتو معرفت افشانده و پیوسته بادیه‌پیمای وادی ملکوت و روشنگر لطایف روحانی می‌باشد؛ عقل روشنی‌افروزی که نخستین جلوه قدس روحانی بوده و از عرش رفیع رحمانی نشات گرفته است و نیکوترین خلق مبارک الهی در عالم روحانی به شمار می‌رود: <عقل، اولین خلقی است که خداوند آن را از روحانیین از جانب راست عرش از نورش آفرید.>34`‌

آنگاه که پوینده صراط حمید، در پرتو عبودیت خالصانه به انوار معرفت‌بخش عقل رحمانی روشنی یافت، هادی طریق معنا که کلمات کمال‌ پرورش القاگر روح پاک حق و حقیقت است، رهرو کوی جمال را به فردوس برین لقا فرامی‌خواند و به مصداق <ان الملائکه`... یعیشون بنسیم العرش>35 نفحه عشق رحیمی از عرش رحمانی بر وجود چنین سالک فرشته‌سیرتی دمیده می‌شود تا به سبب تعلق به عز قدس مقربین، از ساحل عقل به بحر بیکران عشق نایل آ‌ید و به سبب عبودیت عاشقانه در محراب جمال دوست، اوج پرستش و بندگی را پروانه‌وار در شوق و اشتیاق به وجه مطهر و منور ربوبی بجوید. از این‌رو، عالم روحانی را باید وادی عبودیت توام با اخلاص دانست که در صورت سرپیچی از فرامین تعالی‌بخش انسان کامل و سستی در امر اطاعت و بندگی، بسان ابلیس به عتاب <فاخرج منها فانک رحیم>36 مخاطب گردیده، از حریم کروبیان رانده شده، به سراچه ناسوتی تنزل می‌یابد. اما تسلیم‌شدگان و مومنان صدیق ملکوتی به جهت برخورداری از روح پاک ایمان، از هر گونه شرکی مبرا شده، عاشقانه به بندگی قیام نموده‌اند؛ <و بروح الایمان عبدوا الله ولم یشرکوا به شیئا:37 [بندگان صالح الهی] به سبب روح ایمان،‌ خدا را پرستیدند و چیزی را شریک او نساختند.> بهره‌مندی از روح معرفت‌بخش قدسی، زیبنده‌ترین رهاورد عالم روحانی است که رهرو عاشق را به نور شناخت مزین می‌نماید و بدین‌ترتیب، سالک طریق کمال به تصریح <فادخلی فی عبادی>38 در شمار خالصان کوی دوست درآمده، آیینه تمام‌نمای رحمانی و خلیفه بر حق الهی می‌گردد و از رهگذر محرمیت، دستان ولایی پرده از رخساره جمیل رحیمی کنار می‌زند تا به اشارت <وادخلی جنتی>39 شایسته نیل به منقبت بهشتی مقربین و وصول به منزلت رحمانی سابقین گردد و به مرتبه بقا در عالم وجه نورانی باریابد.‌





تنها راه رسیدن به این عالم که عالم نورانی یا وجه جمیل رحیمی می‌باشد، آن است که سالک پیش‌تر در عالم روحانی از رهگذر فنا و موت نفسانی و تولد ملکوتی، برات رهایی از وساوس شیطانی را از دستان ربانی انسان کامل برگرفته و شایسته جنت لقای ربوبی و لایق دیدار مه‌رویان عالم قدس در فردوس برین شده باشد.‌

شهود سیمای حق و حقیقت، سیرت درونی چنین رهروی را به اشارت قرآنی <وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره: صورتهایی در آن روز شادند که به سوی پروردگارشان می‌نگرند.>40، به نور مسرت‌بخش ربوبی منور ساخته و قلب سلیم او را سرشار از شعله‌های عشق و نیاز نموده و او را از آلایش هرگونه شرک خفی و تعلق لطیفی که تاکنون در طی مراحل و مراتب کمال دامنگیر او بوده، مطهر می‌گرداند تا آزاد و رها از همه قیود، در بهشت دیدار، مسندنشین سریر احرار گردد که: <الطلاقه شیمه الاحرار:41 رهیدن [از تعلقات] خلق و خوی انسان آزاده است.>‌

بنابراین، سالک طریق معنا در این عالم از رهگذر <العبودیه جوهره کنهها الربوبیه> 42به حقیقت ربوبیت در باطن خویش آگاهی یافته، با نفس مطمئنه روحانی و با دو بال <راضی> و <مرضی> به منزلت <عبادی> نایل شده، در پرتو ا کسیر مقدس عشق، به فنای از خویش و بقای به حضرت رب واصل شده و مرآت قلبش تجلیگاه مقام رفیع <جنتی> گشته، خود نیز روح و ریحان بهشتی و جنت نعیم قدسی می‌گردد؛ <و اما ان کان من المقربین فروح و ریحان و جنت نعیم.>43

و این گونه، عاشق دلباخته جمال مطلق در ضمیر مصفای خویش به رفع حجاب نورانی نایل آمده، نظاره‌گر وجه جمیل رحیمی در مرآت وجود خویشتن می‌شود؛ چنان که در حدیث قدسی آمده است: <هنگامی که نیاز و لذت بنده‌ام را در ذکر خود قرار دادم، به من عشق می‌ورزد و من نیز به او عشق می‌ورزم. آنگاه حجاب میان خودم و او را به کنار می‌زنم.>‌44

بدین‌ترتیب، محب صادق پس از بقا به جمال دلربای رحیمیت، چشمانش از فروغ محبوب ربوبی به زیور روحانی <عین‌الله> و زبان حمد و تسبیح‌گویش به زینت رحمانی <لسان‌الله> و سیمای مصفایش به منقبت آسمانی <وجه‌الله>45 نایل می‌گردد و شایستگی آن را خواهد یافت که به سبب استیلا بر عرش رحمانی، به گنجینه کوثر رحیمی و معدن عظمت الهی در عالم لاهوت دست یابد و به خلعت دلارای <انسان کامل> آراسته شود.‌





در این عالم که آخرین مرتبه از مراتب هفتگانه کمال انسان به شمار می‌رود، پوینده کمال مطلق، به منزلت <خلیفه‌`الله> نایل می‌گردد و حقیقت جمیل باطنی را در آغوش جان گرفته، سرمست از باده وصال به فتح قله رفیع وحدت توفیق یافته و به معدن عظمت الهی و گنجینه ولایت رحمانی و کوثر بی‌پایان رحیمی دست می‌یابد و این گونه، آسمان و زمین هفت‌گانه ظاهر و باطن را مسخر خویش ساخته، از رهگذر جذبه عاشقانه و سیر و سلوک عارفانه، بر جهان ملک و ملکوت مالکیت ولایی پیدا می‌کند. امیر مومنان(ع) در بیان این حقیقت می‌فرماید: <عشق الهی آ‌تشی است که بر هر چه عبور کند، او را می‌سوزاند و نور الهی است که بر هیچ چیز نمی‌تابد، مگر آنکه او را روشن می‌کند و آسمان رحمت الهی است که هیچ چیز زیر آن ظاهر نمی‌شود، مگر اینکه به او فیض می‌بخشد و نسیم الهی است که بر هر چه وزیدن بگیرد، سبب حرکت او می‌شود و باران الهی است که هر چیزی را زنده می‌کند و زمین الهی است که همه چیز را می‌رویاند. پس هر که را خدا دوست بدارد، به او هر چه خواهد از ملک و مال عطا می‌کند.>‌46

و این‌سان قلب مطهر و منور انسان کامل، سریر حقیقت و گنجینه معرفت و عظمت الهی می‌گردد و فروغ عالمتاب رحمت ظاهری از آ‌فتاب جلال منورش بر گستره آفرینش می‌تابد و انوار فیض باطنی از مهتاب‌

جمال مطهرش، قلوب شبروان طریق کمال را جان می‌بخشد. قلب فیاض او آگاه به اسرار غیب و شهود گردیده و بسان ابر بهاری، گلشن خلقت را از باران حیات‌بخش وجود خود بهره‌مند ساخته، طراوت روح‌فزای زندگی را بر کالبد هستی دمیده، به بسط فیض و رحمت ربوبی می‌پردازد: <العارف... کنز اسراره و معدن انواره و دلیل رحمته علی خلقه:47 عارف... گنجینه اسرار و معدن انوار الهی و دلیل رحمت حق بر خلایق است.>‌

در این میان، مهمترین فیض و عالی‌ترین رحمتی که از وجود انسان کامل و عارف واصل ساطع می‌گردد، خصیصه هدایت‌گری و کمال و جمال‌بخشی او است و به حق، فروغ دل‌انگیز وجه قدسی و وجود روحانی‌اش، محکم‌ترین عروه وثقای نجات برای سالکان طریق کمال مطلق از دام تعلقات دنیایی و مطمئن‌ترین ریسمان عروج به سر منزل مقصود در فردوس برین است. امیر م-ومنان علی(ع)، در وصف این حقیقت همیشه جاری می‌فرماید: <خداوند رحمت کند کسی را که چون سخن حکیمانه‌ای را بشنود، خوب فراگیرد و چون هدایت شود، بپذیرد و دست به دامن هدایت‌کننده بزند و نجات یابد.>48



نتیجه سخن‌

سالک طریق کمال در پرتو هدایت انسان کامل و پیروی از رهنمودهای متکامل او می‌تواند نخست از عالم جمادی که جولانگاه مظاهر دلفریب قدرت‌جویی و جاه و منال دنیایی است، عبور کند و عالم نباتی را نیز که جلوه‌گاه زینتهای رنگارنگ و تعلقات لذت‌بخش گوناگون است، طی نماید و نیز در عالم حیوانی که از دشوارترین مراحل سلوک به شمار می‌رود، با دو قوه نیرومند غضب و شهوت مجاهدت می کند و در عالم انسانی که برزخ میان مراحل سه‌گانه سفلا و مراتب سه‌گانه علیای سلوک است، به کمک مهتاب عقل ملکوتی بر ظلمات نفس ملکی غلبه نموده و در زمره اصحاب یمین، شایسته حضور در جنت نعیم مقربین می‌گردد و آن‌گاه در عالم روحانی که سرای بندگی و تسلیم خالصانه است، به سبب اذکار و معارف برخاسته از جوهره عبودیت، در بارگاه ربوبی به بندگی حق قیام می‌کند و از این رهگذر، روح قدسی ازچشمه‌سار عز قدس مقربان بر او دمیده، با فنای از خویشتن به مرتبه وجه نورانی تعالی می‌یابد.

سپس در عالم وجه نورانی، به سبب محرمیت، به شهود سیمای معطر و دلربای فرشته جمیل عشق مفتخر گشته، سرشار از شعله‌های عشق و نیاز، به منزلت بقای ربانی می‌رسد و آنگاه سرمست از باده وصال، به فتح‌ قله رفیع وحدت در عالم رحمانی نایل آمده، بر کوثر قدس رحیمی و چشمه جوشان صمدانی دست می‌یابد و این گونه، قلب شیفته‌اش جایگاه عرش خدای رحمان می‌گردد که جز گنجینه معارف رحیمی و جلوه‌گاه قدرت رحمانی نیست و به سبب انوار هدایت‌بخش او، طریق عروج و تعالی معنوی فراسوی انسان کمال جو گسترده می‌گردد و تشنگان کوثر جمال را بهره‌مند از زلال هدایت و معرفت می‌سازد؛ <انسان محب (عاشق)، خالص‌ترین مردم برای خدا از جهت سر و باطن است... پس اگر مردم جایگاه و منزلت او را در نزد خداوند بدانند، به سوی خدا تقرب نمی‌جویند، مگر به واسطه خاک پای او.>‌49



پی‌نوشتها:

پایگاه اطلاع‌رسانی نویسندهwww. foroughemahtab. com:‌

1‌. تین /4: <همانا ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.>‌

1‌. عالم جمادی‌ 2‌ .عالم نباتی‌ 3.‌ عالم حیوانی‌ 4‌. عالم انسانی‌ 5 .‌ عالم روحانی‌ 6 .‌ عالم نورانی‌ 7. عالم رحمانی‌ 2.‌ تین /5:<سپس او را به پایین‌ترین مرحله باز گرداندیم.>‌ 3.‌ شرح دعای سحر، امام خمینی، ص 78، امام علی(ع): <من آسمانهای هفت‌گانه‌ام.> 4. وسائل الشیعه، ج 19، ص 35، ح 94 ،24. 5. فجر / 20. 6. الامالی صدوق، ص 209، ح9. 7. بقره / 74: <پس دلهای شما مانند سنگ و یا سخت‌تر از آن است.> 8 . نبا /40: <ای کاش من خاک بودم.> 9. فاطر / 9 :<پس زمین را بعد از مرگش زنده گردانیدیم.> 10. نوح/ 17: <و خداوند شما را از زمین رویانید رویانیدنی.> ‌‌‌‌11.حجر/ 39: <[شیطان گفت:] همانا آنچه را در زمین است، در نظر بنی‌آدم زینت می‌بخشم.> 12. کهف/ 7: <ما آنچه را روی زمین است، زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم که کدامین‌شان بهتر عمل می‌کنند.> ‌‌‌‌13. بقره/ 138: <رنگ خدایی و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است.> 14. الکافی، ج2، ص 14، ح 2، امام صادق(ع): <مراد از رنگ خدایی، همانا اسلام است.> ‌15. المحاسن، ج 2، ص 507، ح 652، امام صادق(ع): <همانا قلب‌های مومنان، سبز است.> 16. غررالحکم، ص 302، ح 6867 :<بزرگترین دشمن مرد، خشم و شهوت او است.> ‌17. همان، ص 304، ح 6949 . ‌18. همان، ح 6947 :<عامل بدی، غلبه شهوت است.> 19. همان، ح 6952: <هیچ آزمایشی بزرگتر از شهوت نیست.> 20. نساء/ 27 :<و کسانی که دنباله‌رو شهوات‌اند، می‌خواهند میل بورزند، میل ورزیدنی عظیم.> ‌‌‌21. یوسف/ 28: <همانا مکر و حیله شما زنان، عظیم است.> ‌‌22. یوسف/ 24: <آن زن قصد او کرد و او نیز - اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید - قصد وی می‌نمود.> ‌23. یوسف/ 53 : <من هرگز خودم را تبرئه نمی‌کنم که نفس [سرکش] بسیار به بدیها امر می‌کند، مگر آنچه را پروردگارم رحم کند.> ‌24. الکافی، ج 2، ص 375، ح 3، رسول اکرم(ص). ‌25. انسان/ 3. ‌26. وسائل‌الشیعه، ج 15، ص 209، ح 20298. ‌27. کنزالعمال، ح 36، 39، رسول اکرم(ص): <همانا بر روی جهنم پلی است باریک‌تر‌ از مو و برنده‌تر از شمشیر.> ‌28. امام صادق(ع): <مراد از بهشت نعیم، شناخت و مشاهده است و منظور از حجیم،‌ظلمات شهوات است.> (التفسیر الکبیر، ج 31، ص 85) 29. آل عمران/ 193 :<و ما را با ابرار بمیران.> 30 .کلمات مکنونه، ص 125: <همانا صورت انسانی... راه کشیده شده میان بهشت و دوزخ است.> ‌31. غررالحکم، ص 240، ح 4865، امام علی(ع): <عاقل کسی است که شهوتش را میرانده باشد.> ‌32. رسائل محقق داماد، ج 8، ص 92، حضرت عیسی(ع). ‌33 .بحارالانوار، ج 25، ص 97، ح ...69 : <مراد از ملائکه در سوره قدر، مومنانی هستند که علم آل محمد را به ارث می‌برند....> ‌34. تحف‌العقول، ص 399، امام کاظم(ع). ‌35. تفسیر قمی،‌ج 2، ص 206، امام صادق(ع): <همانا ملائکه... با نسیم عرش زندگی می‌کنند.> ‌36. ص/77 : <پس [ای شیطان! از بهشت] خارج شود که تو رانده‌شده‌ای.> ‌37. الکافی، ج 2، ص 281، ح 16، امام علی(ع). ‌38. فجر/ 31: <پس داخل شو در بندگان من.> ‌39. فجر/ 32: <و داخل شو در بهشتم.> ‌40 .قیامت/ 22-23. ‌41. غررالحکم، ص 434، ح 9921. 42. مصباح الشریعه، ص 7، امام صادق(ع): <عبودیت، گوهری است که ذاتش ربوبیت است.> 43 .واقعه/ 87-88 :<اما اگر از مقربین باشد، پس رحمت و ریحان و بهشت نعیم است.> ‌44. کنزالعمال، ج 1، ص 433. ‌45. بحارالانوار، ج 24، ص 192، ح .6 ذیل آیه <و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام: باقی است وجه صاحب جلال و کرامت پروردگارت> امام صادق(ع) فرموده: <نحن وجه‌الله: ما وجه خداییم.> 46. مصباح‌الشریعه، ص 523. 47. همان، ص191 . ‌48. نهج‌البلاغه، خ 76، ص 103. ‌49. مصباح‌الشریعه، ص 192، امام صادق(ع).
دسته ها :
شنبه دوازدهم 2 1388 10:57 صبح

پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1)

حسن بن على ع از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.

پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون .گشت

 

فریاد رس محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته‏هاى برادرى دینى که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تامین نیازمندیهاى محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نموده‏اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‏اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار مى‏رفتند.

پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمى‏کرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده مى‏شد. گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف مى‏ساخت و اجازه نمى‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!

«سیوطى» در تاریخ خود مى‏نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(2)

 

نکته آموزنده

امام مجتبى (ع) گاهى مبالغ توجهى پول را، یکجا به مستمندان مى‏بخشید، به طورى که مایه شگفت واقع مى‏شد. نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبى (ع) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز مى‏ساخت و او مى‏توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه‏اى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایه‏اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمى‏دید مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تامین مى‏کند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز کند.

 

خاندان علم و فضیلت

روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او کمک مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (ع) و عبدالله جعفر، که در گوشه‏اى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشسته‏اند برو و از آنها کمک بخواه.

وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیه‏اى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بکلى عاجز گردد، یا بدهى کمر شکن داشته باشد و از عهد پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟ (3)

گفت: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على ع چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وى دادند.

فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مى‏خواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند.

عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟(4)

 

بخشش بى نظیر

حسن بن على (ع) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه، به کار مى‏گرفت و اموال فراوانى در راه خدا مى‏بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کرده‏اند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمى‏خورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بى اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشته‏اند:

«حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»(5)

 

کمک غیر مستقیم

همت بلند و طبع عالى حضرت مجتبى ع اجازه نمى‏داد کسى از در خانه او ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندیهاى افراد کوشش مى‏فرمود و با تدابیر خاصى گره از مشکلات گرفتاران مى‏گشود. چنانکه روزى مرد فقیرى به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود. اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى ع پولى در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستى از در خانه‏اش ناامید برگردد، شرمسار بود، لذا فرمود:

- آیا حاضرى تو را به کارى راهنمایى کنم که به مقصودت برسى؟

- چه کارى؟

- امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده است، ولى هنوز کسى به او تسلیت نگفته است، نزد خلیفه مى‏روى و با سخنانى که به تو یاد مى‏دهم، به وى تسلیت مى‏گویى، از این راه به هدف خود مى‏رسى.

- چگونه تسلیت بگویم؟

- وقتى نزد خلیفه رسیدى بگو: «الحمدلله الذى سترها بجلوسک على قبرها و لا هتکها بجلوسها على قبرک.»

(حاصل مضمون آنکه: حمد خدا را که اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولى اگر خلیفه پیش از او از دنیا مى‏رفت، دخترت پس از مرگ تو دربدر مى‏شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود.)

مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد.

این جمله‏هاى عاطفى در دوان خلیفه اثر عمیقى بر جاى نهاد و از حزن و اندوه وى کاست و دستور داد جایزه‏اى به وى بدهند.

آنگاه پرسید: این سخن از آن تو بود؟

گفت: نه، حسن بن على (ع) آن را به من آموخته است.

خلیفه گفت: راست مى‏گویى، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.(6)

 

بررسى علل صلح (آتش بس) امام حسن (ع)

مهمترین و حساسترین بخش زندگانى امام مجتبى، که مورد بحث و گفتگوى فراوان واقع شده و موجب خرده‏گیرى دوستان کوته بین و دشمنان مغرض یا بى اطلاع گردیده است، ماجراى صلح آن حضرت با معاویه و کناره‏گیرى اجبارى ایشان از صحنه خلافت و حکومت اسلامى است.

گروهى، با مطالعه زندگانى حضرت مجتبى ع و حوادث آن روز، این سوالها را مطرح مى‏سازند که چرا امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد؟ مگر پس از شهادت امیر مؤمنان (ع) شیعیان و پیران على با فرزندش حسن مجتبى (ع)بیعت نکرده بودند؟

آیا بهتر نبود که آنچه را بعدا امام حسین (ع) انجام داد، امام حسن (ع) پیشتر انجام مى‏داد و در برابر معاویه قیام مى‏کرد، و آنگاه یا پیروز مى‏شد و یا با شهادت خود حکومت معاویه را متزلزل مى‏ساخت؟

پیش از آنکه به پاسخ این سوالها بپردازیم، لازم است مقدمتاً سه نکته را یاد آورى کنیم:

 

1- مبارزات حسن بن على (ع) پیش از دوران امامت

امام حسن (ع)، به شهادت تاریخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمى‏ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.

 

در جنگ جمل‏

امام مجتبى (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (ع) در خط مقدم جبهه مى‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع على ع سبقت مى‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مى‏کرد.(7)

پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران امیرمومنان (ع) وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.(8)

او وقتى وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسى اشعرى» یکى از مهره‏هاى حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیر مومنان (ع) مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتیبانى از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیرى مى‏کرد، با این کار حسن بن على (ع) توانست بر رغم کار شکنیهاى ابوموسى و همدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد.(9)

 

در جنگ صفین

نیز در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (ع) براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیر مومنان (ع) و سرکوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.(10)

آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود که امیر مومنان در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین بن على (ع) را از دامه جنگ با دشمن باز دارند تا نسل پیامبر (ص) با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.(11)

 

2- مناظرات کوبنده امام مجتبى (ع) با بنى امیه

امام حسن مجتبى ع هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمى‏داد. او علناً از اعمال ضد اسلامى معاویه انتقاد مى‏کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنى امیه را بى پروا فاش مى‏ساخت.

مناظرات و احتجاجهاى مهیج و کوبنده حضرت مجتبى (ع) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.(12)

حضرت مجتبى (ع) حتى پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه‏هاى صلح خود و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.(13)

پس از شهادت امیرمومنان و صلح امام حسن (ع) خوارج تمام قواى خود را بر ضد معاویه بسیج کردند. در کوفه به معاویه خبر رسید که «حوثره اسدى»، یکى از سران خوارج، بر ضد او قیام کرده و سپاهى دور خود گرد آورده است.

معاویه، براى تثبیت موقعیت خود و براى آنکه وانمود کند که امام مجتبى (ع) مطیع و پیرو اوست، به آن حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد!

امام (ع) به پیام او پاسخ داد که: من براى حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم (از جنگ با تو خوددارى کردم) و این معنا موجب نمى‏شود که از جانب تو با دیگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هر کس باید با تو بجنگم، چه، مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازمتر است. (14)

در این جملات روح سلحشورى و حماسه موح مى‏زند، بویژه این تعبیر که با کمال عظمت، معاویه را تحقیر نموده مى‏فرماید: دست از سر تو برداشتم (فانى ترکتک لصلاح الامة).

 

3- قانون صلح در اسلام

باید توجه داشت که در آیین اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرائط خاصى دستور مى‏دهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است که اگر نبرد براى پیشبرد هدف موثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (ص) این هر دو صحنه را مشاهده مى‏کنیم: پیامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى که پیروزى را غیر ممکن مى‏دید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد. پیمان پیامبر (ص) با «بنى ضمره» و «بنى اشجع» و نیز با اهل مکه (در حدیبیه) از جمله این موارد به شمار مى‏رود(15)

بنابراین، همانگونه که پیامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالیترى که احیانا آن روز براى عده‏اى قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبى (ع) نیز، که از جانب رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهى داشت، با درو اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد. از اینرو این موضوع نباید موجب خرده‏گیرى گردد، بلکه باید روش آن حضرت عیناً مثل پیامبر (ص) تلقى شود.

اینک براى آنکه انگیزه‏ها و آثار صلح آن حضرت بهتر روشن شود، لازم است تاریخ را ورق بزنیم و این مسئله را با استناد به مدرک اصیل تاریخى بررسى کنیم:

اجمالا باید گفت: حضرت مجتبى (ع) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضرورى بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره‏اى ندید، به گونه‏اى که هر کس دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار مى‏گرفت، چاره‏اى جز قبول صلح نمى‏داشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى کشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هیچ کدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرار مى‏دهیم:

 

از نظر سیاست خارجى

از نظر سیاست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى که ضربتهاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جویانه‏اى بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.

وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام حسن و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدفهاى خود را به دست آورده‏اند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن (ع) که رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحى و سرزنشهاى دوستان کوته بین تمام شود؟

«یعقوبى»، مورخ معروف، مى‏نویسد: هنگام بازگشت معاویه به شام (پس از صلح با امام حسن) به وى گزارش رسید که امپراتور روم با سپاه منظم و بزرگى به منظور حمله به کشور اسلامى از روم حرکت کرده است.

معاویه چون قدرت مقابله با چنین قواى بزرگى را نداشت، با آنها پیمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دینار به دولت روم شرقى بپردازد.(16)

این سند تاریخى نشان مى‏دهد که هنگام کشمکش دو طرف در جامعه اسلامى، دشمن مشترک مسلمانان با استفاده از این فرصت، آماده حمله بود و کشور اسلامى در معرض یک خطر جدى قرار داشت و اگر جنگ میان نیروهاى امام حسن و معاویه در مى‏گرفت، کسى که پیروز مى‏شد، امپراتورى روم شرقى بود نه حسن بن على (ع) و نه معاویه!! ولى این خطر با تدبیر و دوراندیشى و گذشت امام بر طرف شد.

امام باقر (ع) به شخصى که بر صلح امام حسن ع خرده مى‏گرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمى‏کرد خطر بزرگى به دنبال داشت. (17)

 

از نظر سیاست داخلى

شک نیست که هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلى نیرومند و متشکل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنین نیرویى، شرکت در جنگ مسلحانه نتیجه‏اى جز شکست ذلتبار نخواهد داشت.

در بررسى علل صلح امام مجتبى (ع) از نظر سیاست داخلى، مهمترین موضوعى که به چشم مى‏خورد، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلى است، زیرا مردم عراق و مخصوصا مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبى (ع) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشکیل و هماهنگى و اتحاد.

 

خستگى از جنگ

جنگ جمل و صفین و نهروان، و همچنین جنگهاى توام با تلفاتى که بعد از جریان حکمیت، میان واحدهاى ارتش معاویه و نیروهاى امیر مومنان (ع) در عراق و حجاز و یمن درگرفت، در میان بسیارى از یاران على ع یک نوع خستگى از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ ایجاد کرد، زیرا طى پنج سال خلافت امیرالمومنین علیه السلام- یاران آن حضرت هیچ وقت اسلحه به زمین ننهادند مگر به قصد آنکه فردا در جنگ دیگرى مشارکت کنند. از طرف دیگر، جنگ آنها با بیگانگان نبود، بلکه در واقع با اقوام و برادران و آشنایان دیروزى آنان بود که اینک در جبهه معاویه مستقر شده بودند.(18)مردم عراق در واقع با این دست و آن دست کردن، و کندى درگسیل داشتن نیروها براى جنگ با گروههاى مختلف شام که به حجاز و یمن و حدود عراق شبیخون مى‏زدند، عافیت‏طلبى و خستگى ازجنگ را نشان مى‏دادند، و اینکه عراقیان دعوت مجدد امیرمومنان- علیه السلام- را به جنگ صفین بکندى اجابت‏نمودند، نشانه همین خستگى بود.(19)

دکتر«طه حسین» پس از نقل ماجراى حکمیت و پیچیده‏تر شدن اوضاع در پایان حنگ صفین، مى‏نویسد: سپس(على) تصمیم گرقت رهسپار شام گردد، اما منافقان اصحابش پیشنهاد کردند که به کوفه بازکردد تا پس از جنگ، کارهاى خود را روبراه کنند و با جمعیت و آمادگى بیشترى به سوى دشمن روى آورند. على- علیه السلام- آنان را به کوفه باز آورد، لیکن دیگر از کوفه بیرون نرفت؛ چه؛ یارانش به خانه‏هاى خود رفتید و به کارهاى خود سرگرم شدند و به قدرى‏در کار جنگ سستى و بى رغبتى نشان دادند که على- علیه السلام- را از خود نامید ساختند على(ع) پیوسته‏آنها را به جهاد مى‏خواند و در دعوت خویش اصرار مى‏ورزید، لیکن نه مى‏شنیدند و نه مى‏پذیرند، تا آنجا که‏روزى در خطبه خود گفت: با نافرمانى خود، رأى مرا تباه ساختید و کار به جایى رسید که قریش گفتند: پسر ابى طالب مردى است دلیر، لیکن با جنگ آشنایى ندارد. پدرشان خوب، چه کسى علم جنگ را بهتر از من مى‏داند؟!.(20)

پس از شهادت امیرمنان(ع) که حسن بن على به خلافت رسید، این پدیده بشدت آشکار شد و مخصوصا هنگامى که امام حسن مردم را به جنگ اهل شام دعوت نمود مردم خیلى بکندى آماده شدند. هنگامى که خبر حرکت سپاه معاویه به سوى کوفه به امام مجتبى(ع) رسید، دستور داد مردم در مسجد جمع شوند. آنگاه خصبه‏اى آغاز کرد و پس از اشاره به بسیج نیروهاى معاویه، مردم را به جهاد در راه خدا و ایستادگى در مبارزه با پیروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداکارى و تحمل دشواریها را گوشزد کرد امام(ع) با اطلاعى که از روحیه مردم داشت، نگران بود که دعوت او را احابت نکنند. اتفاقاً همین طور شد و پس از پایان خطبه جنگى مهیج حضرت، همه سکوت کردند و احدى سخنان آن حضرت را تایید نکرد! این صحنه به قدرى اسف‏انگیز و تکان دهنده بود که یکى از یاران دلیر و شحاع امیر مومنان(ع) که در مجلس حضور داشت، مردم را به خاطر این سستى و افسردگى بشدت توبیخ کرد و آنها را قهرمامان دروغین و مردمى ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت کرد که در رکاب امام براى جنگ اهل شام آماده گردند.(21)

این سند تاریخى نشان مى‏دهد که مردم عراق تا چه حد به سستى و بى حالى گراییده بودند و آتش شور و سلحشورى و مجاهدت، در آنها خاموش شده بود و حاضر نبودند در جنگ شرکت کنند. سرانجام پس از فعالیتها و سخنرانیهاى عدهاى از یاران بزرگ حضرت مجتبى به منظور بسیج نیروها و تحریک مردم براى جنگ، امام(ع) با عده کمى کوفه را ترک گفت و محلى در نزدیکى کوفه بنام«نخیله» را اردوگاه قرار داد و پس از ده روز اقامت در «نخیله» به انتظار رسیدن قواى تازه، جمعا«چهار هزار نفر» در اردوگاه حضرت گردد آمدند! به همین جهت امام ناگزیر شد دوباره به کوفه برگردد و اقدامات تازه و جدیترى جهت گردآورى سپاه به عمل بیاورد.(22)

 

جامعه‏اى با عناصر متضاد

علاوه بر این، جامعه عراق آن روز یک جامعه متشکل و فشرده و متحد نبود، بلکه از قشرها و گروههاى مختلف و متضادى تشکیل یافته بود که بعضاً هیچ گونه هماهنگى و تناسبى با یکدیگر نداشتند. پیروان و طرفداران حزب خطرناک اموى، گروه خوارح که جنگ با هر دو اردوگاه را واجب مى‏شمردند، مسلمانان غیر عرب که از نقاط دیگر در عراق گرد آمده بودند و تعدادشان به بیست هزار نفر مى‏رسید و بالاخره گروهى که عقیده ثابتى نداشتندو و در ترجیح یکى از طرفین بر دیگرى در تردید بودند، عناصر تشکیل دهنده جامعه آن روز عراق و کوفه به شمار مى‏رفتند. پیروان و شیعیان خاص امیر مؤمنان(ع) نیز یکى دیگر از این عناصر محسوب مى‏شدند.(23)

 

سپاهى ناهماهنگ‏

این چند دستگى و اختلاف عقیده و تشتت و پراکندگى، طبعاً در صفوف سپاه امام مجتبى(ع) نیز منعکس شده و آن را به صورت ارتشى ناهماهنگ باترکیب ناجور در آورده بود، ازینرو در مقابله با دشمن خارجى به هیچ وجه نمى‏شد به چنین سپاهى اعتماد کرد. استاد شیعه، مرحوم شیخ مفید، و دیگر مورخان در مورد این پدیده خطرناک در سپاه امام حسن(ع) مى‏نویسند: «عراقیان خیلى بکندى و بى علاقگى براى جنگ آماده شدند و سپاهى که امام حسن(ع) بسیج نمود، از گروههاى مختلفى تشکیل مى‏شد که عبارت بودند از: 1- شیعیان و طرفداران امیرمؤمنان(ع) 2- خوارج که از هر وسیله‏اى براى جنگ با معاویه استفاده مى‏کردند(و شرکت آنها در صفوف سپاهیان امام به خاطر دشمنى با معاویه بود، نه دوستى با امام حسن)؛ 3- افراد سود جو و دنیا پرست که به طمع منافع مادى در سپاه امام نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت؛ 5- و بالاخره گروهى که نه به خاطر دین، بلکه از روى تعصب عشیرگى و صرفاً به پیروى از رئیس قبیله خود، براى جنگ حاضر شده بودند.(24) بدین ترتیب سپاه حضرت مجتبى(ع) فاقد یکپارچگى و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نیرومندى چون معاویه بود.

 

سندى گویا

شاید هیچ سندى در ترسیم دور نماى جامعه متشتت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى (ع) در «مدائن» یعنى آخرین نقطه‏اى که سپاه امام تا آنجا پیشروى کرد، سخنرانى جامع و مهیجى ایراد نمود و طى آن چنین فرمود:

هیچ شک و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمى‏دارد. ما در گذشته به نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام مى‏جنگیدیم، ولى امروز بر اثر کینه‏ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده‏اید.

وقتى که به جنگ صفین روانه مى‏شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم مى‏داشتید، ولى امروز منافع خود را بر دین خود مقدم مى‏دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولى شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.

عده‏اى از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عده‏اى دیگر کسان خود را در نهروان از دست داده‏اند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک مى‏ریزند؛ و گروه دوم، خونبهاى کشتگان خود را مى‏خواهند؛ و بقیه نیز از پیروى ما سرپیچى مى‏کنند!

معاویه پیشنهادى به ما کرده است که دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او در مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگى و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و رضایت شما را تامین کنیم.

سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «البقیة، البقیة»: ما زندگى مى‏خواهیم، ما مى‏خواهیم زنده بمانیم! (25)

آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگى، چگونه ممکن بود امام ع با دشمن نیرومندى مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهى، که از عناصر متضادى تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال مى‏رفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزى مى‏رفت؟

اگر فرضا امام حسن (ع) و معاویه جاى خود را عوض مى‏کردند و معاویه در رأس چنین سپاهى قرار مى‏گرفت، آیا مى‏توانست جز کارى که امام حسن (ع) کرد، بکند؟

آرى همین عوامل دست به دست هم داد و جامعه اسلامى را تا دو قدمى خطر قطعى نزدیک ساخت و حوادث تلخى به وجود آورد که شرح آن را ذیلا مى‏خوانید.

 

بسیج نیرو از طرف امام حسن ع

برخى از نویسندگان و مورخان گذشته و معاصر، حقایق تاریخ را تحریف نموده و ادعا کرده‏اند که امام حسن مجتبى (ع) آهنگ جنگ و مخالفت با معاویه نداشت، بلکه از روز نخست در صدد بود از معاویه امیتازات مادى گرفته و از زندگى راحت و مرفعى برخوردار شود و اگر مخالفتهایى با معاویه مى‏کرد، براى تامین و تضمین این امتیازات بود!

اسناد تاریخى زنده‏اى در دست است که نشان مى‏دهد این تهمتها کاملا بى اساس است و با حقایق تاریخى به هیچ وجه سازگار نمى‏باشد، زیرا اگر پیشواى دوم نمى‏خواست با معاویه بجنگد، معنا نداشت گردآورى سپاه و بسیج نیرو کند؛ در صورتى که به اتفاق مورخان، امام مجتبى (ع) سپاه ترتیب داد و آماده جنگ شد، لیکن از یک سو به خاطر عدم هماهنگى و چند دستگى سپاه امام (ع) و از سوى دیگر در اثر توطئه‏هاى خائنانه معاویه، از هم پاشیده شد و مردم از اطراف امام (ع) پراکنده شدند، امام نیز بناچار از جنگ خوددارى نمود و مجبور به پذیرفتن صلح شد.

بنابراین، کار امام حسن (ع) با «قیام» و اعلان جنگ و تهیه لشکر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.(26)

ذیلا نظر خوانندگان را به توضیحات بیشرتى در این زمینه جلب مى‏کنیم:

 

مردم پیمان شکن‏

همانطور که قبلا گفته شد، مردم عراق و کوفه یکدل و یک جهت نبودند، بلکه مردمى متلوّن و بیوفا و غیر قابل اعتماد بودند که هر روز زیر پرچم گرد مى‏آمدند و همواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح نان را به نرخ روز مى‏خوردند. بر اساس همین روحیه بود که همزمان با بحران آرایش سپاه و بسیج نیروهاى طرفین، عده‏اى از روساى قبائل و افراد وابسته به خاندانهاى بزرگ کوفه، به امام خیانت کرده و به معاویه نامه‏ها نوشتند و تایید وحمایت خود را از حکومت وى ابراز نمودند و مخفیانه او را براى حرکت به سوى عراق تشویق کردند و تضمین نمودند که به محض نزدیک شدن وى، امام حسن (ع) را تسلیم کنند .

معاویه نیز عین نامه‏ها را براى امام مجتبى (ع) فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادى حاضر به جنگ با وى شده است؟ (27)

 

فرمانده خائن

امام حسن (ع) پس از آنکه کوفه را به قصد جنگ با معاویه ترک گفت «عبیدالله بن عباس» را با دوازده هزار نفر سپاه، به عنوان طلایه لشکر، گسیل داشت و «قیس بن سعد» و «سعید بن قیس» را که هر دو از یاران بزرگ آن حضرت بودند، به عنوان مشاور و جانشین وى تعیین نمود تا اگر براى یکى از این سه نفر حادثه‏اى پیش آمد، بترتیب، دیگرى جایگزین وى گردد.(28)

حضرت مجتبى (ع) خط سیر پیشروى سپاه را تعیین فرمود و دستور داد در هر کجا که به سپاه معاویه رسیدند جلوى پیشروى آنها را بگیرند و جریان را به امام (ع) گزارش دهند تابى درنگ با سپاه اصلى به آنها ملحق شود.(29)

«عبیدالله» فوج تحت فرماندهى خود را حرکت داد و در محلى بنام «مسکن» با سپاه معاویه روبرو شد و در آنجا اردو زد.

طولى نکشید به امام (ع) گزارش رسید که عبیدالله با دریافت یک میلیون درهم از معاویه، شبانه همراه هشت هزار نفر به وى پیوسته است. (30)

پیدا است خیانت این فرمانده، در آن شرائط بحرانى، در تضعیف روحیه سپاه و تزلزل موقعیت نظامى امام (ع) تا چه حد موثر بود، ولى هر چه بود «قیس بن سعد» که مردى شجاع و با ایمان و نسبت به خاندان امیرمومنان بسیار باوفا بود، طبق دستور امام حسن (ع) فرماندهى سپاه را به عهده گرفت و طى سخنان مهیجى کوشید روحیه سربازان را تقویت کند. معاویه خواست او را نیز با پول بفریبد، ولى قیس فریب او را نخورد و همچنان در مقابل دشمنان اسلام ایستادگى کرد.(31)

 

توطئه‏هاى خائنانه

معاویه تنها به خریدن «عبیدالله» اکتفا نکرد؛ بلکه به منظور ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه سازى در میان ارتش امام مجتبى (ع)، بوسیله جاسوسان و مزدوران خود، در میان لشکر امام مجتبى (ع) شایع مى‏کرد که قیس بن سعد (فرمانده مقدمه سپاه) با معاویه سازش کرده، و در میان سپاه قیس نیز شایع مى‏ساخت که حسن بن على (ع) با معاویه صلح کرده است!

کار به جایى رسید که معاویه چند نفر از افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام (ع) فرستاد. این عده در اردوگاه «مدائن» با حضرت مجتبى (ع) ملاقات کردند، و پس از خروج از چادر امام، در میان مردم جار زدند: «خداوند بوسیله فرزند پیامبر فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت. حسن بن على (ع) با معاویه صلح کرد، و خون مردم را حفظ نمود»!

مردم که به سخنان آنها اعتماد داشتند، در صدد تحقیق برنیامدند و سخنان آنها را باور نموده و بر ضد امام شورش کردند و به خیمه آن حضرت حمله ور شده و آنچه در خیمه بود، به یغما بردند و در صدد قتل امام برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.(32)

 

خیانت خوارج

امام مجتبى (ع) از «مدائن» روانه «ساباط» شد. در بین راه یکى از خوارج که قبلا کمین کرده بود، ضربت سختى بر آن حضرت وارد کرد. امام بر اثر جراحت، دچار خونریزى و ضعف شدید شد و به وسیله عده‏اى از دوستان و پیران خاص خود، به مدائن منتقل گردید. در مدائن وضع جسمى حضرت بر اثر جراحت به وخامت گرایید. معاویه با استفاده از این فرصت بر اوضاع تسلط یافت. پیشواى دوم که نیروى نظامى لازم را از دست داده و تنها شده مانده بود، ناگزیر پیشنهاد صلح را پذیرفت.(33)

بنابراین اگر امام مجتبى (ع) تن به صلح در داد چاره‏اى جز این نداشت، چنانکه طبرى و عده‏اى دیگر از مورخان مى‏نویسند: حسن بن على (ع) موقعى حاضر به صلح شد که یارانش از گرد او پراکنده شده و وى را تنها گذاردند.(34)

 

گفتار امام پیرامون انگیزه‏هاى صلح

امام مجتبى ع در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:

من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى‏جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى‏کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(35)

پشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود بشدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبه‏اى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت:

در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده‏هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى‏توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.

به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بیوفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوشى و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها و آزارها خواهید شد.

هم اکنون گویى به چشم خود مى‏بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت.

آنگاه امام افزود:

اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى‏کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....(36)

امام مجتبى که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبى مى‏شناخت، روزى در مجلسى که معاویه حاضر بود، سخنانى ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید»(37).

و این، هشدارى بود به عراقیان که بر اثر سستى و به امید راحتى و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوى خود دست نمى‏یابند.

 

پیمان صلح، و اهداف امام (ع)

پیشواى دوم، هنگامى که بر اثر شرائط نامساعدى که قبلا تشریح شد، جنگ با معاویه را بر خلاف مصالح عالى جامعه اسلامى و حفظ موجودیت اسلام تشخیص داد و ناگزیر صلح و آتش بس را قبول کرد، فوق العاده کوشش نمود تا هدفهاى عالى و مقدس خود را به قدر امکان از رهگذر صلح و به نحو مسالمت‏آمیز تامین کند.

از طرف دیگر، چون معاویه به خاطر برقرار صلح و قبضه نمودن قدرت، حاضر به دادن همه گونه امتیاز بود- به طورى که ورقه سفید امضا شده‏اى براى امام فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنویسد مورد قبول وى مى‏باشد.(38)-امام از آمادگى او حداکثر بهره بردارى را نموده و موضوعات مهم و حساس را که در درجه اول اهمیت قرار داشت و از آرمانهاى بزرگ آن حضرت بشمارمى رفت، در پیمان صلح گنجانید و از معاویه تعهد گرفت که به مفاد قرار داد عمل کند.

گر چه متن پیمان صلح در کتب تاریخ، به طور کامل و بترتیب، ذکر نشده است، بلکه هر کدام از مورخان به چند ماده از آن اشاره نموده‏اند، ولى با جمع آورى مواد پراکنده آن از کتب مختلف مى‏توان صورت تقریباً کاملى از آن ترسیم نمود. با یک نظر کوتاه به موضوعاتى که امام در قرار داد قید نموده و براى تحقق آنها پافشارى مى‏کرد، مى‏توان به تدبیر فوق العاده‏اى که حضرت در مقام مبارزه سیاسى براى گرفتن امتیاز از دشمن به کار برده، پى برد.

اینک پیش از آن‏که هر یک از مواد صلحنامه را جداگانه مورد بررسى قرار دهیم، متن پیمان صلح را که در پنج ماده مى‏توان خلاصه کرد، ذیلاً از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانیم:

 

متن پیمان

ماده اول: حسن بن على (ع) حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذارى مى‏کند، مشروط به آنکه معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامبر (ص) رفتار کند.

ماده دوم: بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن على (ع) خواهد بود و اگر براى او حادثه‏اى پیش آید حسین بن على (ع) زمام امور مسلمانان را در دست مى‏گیرد. نیز معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خود انتخاب کند.

ماده سوم: بدعت ناسزا گویى و اهانت نسبت به امیر مومنان (ع) و لعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف گردد و از على (ع) جزبه نیکى یاد شود.

ماده چهارم: مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبى (ع) مصرف شود.

نیز معاویه باید در تعیین مقررى و بذل مال، بنى هاشم را بر بنى امیه ترجیح بدهد. همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهداى جنگ جمل و صفین که در رکاب امیر مومنان کشته شدند، تقسیم کند.(39)

ماده پنجم: معاویه تعهد مى‏کند که تمام مردم، اعم از سکنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادى که باشند، از تعقیب و آزار وى در امان باشند و از گذشته آنها صرفنظر کند احدى از آنها را به سبب فعالیتهاى گذشته‏شان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرار ندهد، و مخصوصاً اهل عراق را به خاطر کینه‏هاى گذشته آزار نکند.

علاوه بر این معاویه تمام یاران على (ع) را، در هر کجا که هستند، امان مى‏دهد که هیچ یک از آنها را نیازارد و جان و مال و ناموس شیعیان و پیران على در امان باشند، و به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند، و کوچکترین ناراحتى براى آنها ایجاد نشود، حق هر کس به وى برسد، و اموالى که از بیت المال در دست شیعیان على (ع) است از آنها پس گرفته نشود.

نیز نباید هیچ گونه خطرى از ناحیه معاویه متوجه حسن بن على (ع) و برادرش حسین بن على (ع) و هیچ کدام از افراد خاندان پیامبر (ص) بشود و نباید در هیچ نقطه‏اى موجبات خوف و ترس آنها را فراهم سازد.

در پایان پیمان، معاویه اکیدا تعهد کرد تمام مواد آن را محترم شمرده دقیقا به مورد اجرا بگذارد. او خدا را بر این مسئله گواه گرفت، و تمام بزرگان و رجال شام نیز گواهى دادند.(40)

بدین ترتیب پیشگویى پیامبر اسلام (ص)، در هنگامى که حسن بن على (ع) هنوز کودکى بیش نبود، تحقق یافت: پیامبر (ص) روزى برفراز منبر، با مشاهده او فرمود:

«این فرزند من سرور مسلمانان است و خداوند بوسیله او در میان دو گروه از مسلمانان صلح برقرار خواهد ساخت.(41)

 

هدفهاى امام (ع) از صلح با معاویه

بزرگان و زمامداران جهان، هنگامى که اوضاع و شرائط را بر خلاف هدفها و نظریات خود مى‏یابند، همواره سعى مى‏کنند در موارد دوراهى، جانبى را بگیرند که زیان کمترى دربر داشته باشد، و این یک اصل اساسى در محاسبات سیاسى و اجتماعى است.

امام مجتبى (ع) نیز بر اساس همین رویه معقول مى‏کوشید هدفهاى عالى خود را تا آنجا که مقدور است، به طور نسبى تامین نماید. از اینرو هنگامى که ناگزیر شد با معاویه کنار آید، طبق ماده اول با این شرط حکومت را به وى واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامى تنها بر اساس قوانین قرآن و روش پیامبر (ص) رفتار نماید.

بدیهى است نظر امام تنها رسیدن به قدرت و تشکیل حکومت اسلامى نبود، بلکه هدف اصلى، صیانت و نگهدارى قوانین اسلام در اجتماع و رهبرى جامعه بر اساس این قوانین بود و اگر این روش به وسیله معاویه اجرا مى‏شد، باز تا حدودى هدف اصلى تامین شده بود.

بعلاوه، طبق ماده دوم، پس از مرگ معاویه، حسن بن على (ع) مى‏توانست آزادانه رهبرى جامعه اسلامى را به عهده بگیرد، و با توجه به اینکه معاویه در حدود سى سال از آن حضرت بزرگتر بود(42)و در آن ایام دوران پیرى را مى‏گذرانید و طبق شرائط عادى امید زیادى مى‏رفت که عمر وى چندان طول نکشد، روشن مى‏گردد که این شرط، روى محاسبات عادى تا چه حد به نفع اسلام و مسلمانان بود.

بقیه مواد پیمان نیز هر کدام حائز اهمیت بسیار بود، زیرا در شرائطى که امیر مومنان (ع) در مراسم نماز جمعه و در حال نماز با کمال بى پروایى مورد سب و شتم قرار مى‏گرفت و این کار به صورت یک بدعت ریشه دارى در آمده بود و شیعیان و دوستداران آن حضرت و افراد خاندان پیامبر همه جا مورد تعقیب و در معرض تهدید و شکنجه بودند، ارزش گرفتن چنین تعهدى از معاویه غیر قابل انکار بود.

 

اجتماع در کوفه

پس از انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قواى خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانیهایى از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تایید شود تا جاى هیچ گونه شک و تردیدى در اجراى آن باقى نماند.

این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه‏اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرائط صلح تاکیدى نکرد، بلکه باطعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:

«من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید! چون مى‏دانم که اینها را نجام مى‏دهید، بلکه براى این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم».

آنگاه گفت: «آگاه باشید که هر شرط و پیمانى که با حسن بن على (ع) بسته‏ام زیر پاهاى من است، و هیچ گونه ارزشى ندارد.»(43)

بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد.

 

جنایات معاویه

معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود.

او بدعت اهانت به ساحت مقدس امیر مومنان (ع) را بیش از گذشته روج داد، عرصه زندگى را بر شیعیان و ویاران بزرگ و وفادار على (ع) فوق العاده تنگ ساخت، شخصیت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده‏اى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان على (ع) افزایش یافت به طورى که نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر مى‏بردند.

معاویه نه تنها ماده مربوط به حفظ احترام على (ع) و پیران آن حضرت را زیر پا نهاد، بلکه در مورد خراج «دارابگرد» نیز طبق پیمان رفتار نکرد.

«طبرى» در این باره مى‏نویسد:

«اهل بصره خراج دارابگرد را ندادند و گفتند این مال، متعلق به بیت المال ما و از آن ماست». (44) «ابن اثیر» مى‏نویسد:

«اهل بصره از دادن خراج دارابگرد امتناع ورزیدند و این کار را به دستور معاویه انجام دادند».(45)

 

بیدارى و آگاهى مردم

مردمى که به سبب تحمل جنگهاى متعدد از جنگ خسته و بیزار بودند و به پیروى از روساى خود و تحت تاثیر تبلیغات و وعده‏هاى فریبنده عمال معاویه دل به صلح و سازش بسته بودند، لازم بود بیدار شوند و متوجه گردندکه به خاطر اظهار ضعف از تحمل عواقب جنگ، و فریفتگى به وعده‏هاى معاویه و پیروى کورکورانه از روساى خود، چه اشتباه بزرگى مرتکب شده‏اند؟! و این ممکن نبود مگر آنکه به چشم خود آثار و عواقب شوم و خطرناک عمل خود را مى‏دیدند.

بعلاوه لازم بود مسلمانان عملاً با چهره اصلى حکومت اموى آشنا شده و به فشارها، محرومیتها، تعقیبهایى مداوم، و خفقانهایى که حکومت اموى به عمل مى‏آورد، پى ببرند.

در حقیقت، آنچه لازم بود امام حسن(ع) و یاران صمیمى او در آن برهه حساس از تاریخ انجام دهند، این بود که این واقعیتها را عریان و بى پرده بر همگان مکشوف سازند و در نتیحه عقول و افکار آنها را براى درک و فهم این حقایق تلخ، و قیام و مبارزه بر ضد آن، آماده سازند.

بنابراین اگر امام مجتبى(ع) صلح کرد، نه براى این بود که شانه از زیر بار مسئولیت خالى کند، بلکه براى این بود که مبارزه را در سطح دیگرى شروع کند.

اتفاقاً حوادثى که پس از انعقاد پیمان صلح به وقوع پیوست به این مطلب کمک کرد و عراقیان را سخت تکان داد. «طبرى» مى‏نویسد: «معاویه(پس از آتش بس) در «نخلیه» (نزدیکى کوفه) اردو زد. در این هنگام گروهى از خوارج بر ضد معاویه قیام کرده وارد شهر کوفه شدند. معاویه یک ستون نظامى از شامیان را به جنگ آنها فرستاد. خوارج آنها را شکست دادند. معاویه به اهل کوفه دستور داد خوارج را

سرکوب سازند، و تهدید کرد که اگر با خوارج نجنگند، در امان نخواهند بود!»(46)

بدین ترتیب مردم عراق که حاضر به جنگ در رکاب امیرمومنان و حسن بن على(ع) نبودند، از طرف معاویه که دشمن مشترک آنها و خوارج بود،مجبور به جنگ با خوارج شدند! و این نشان داد که در حکومت معاویه هرگز به صلح و آرامشى که آرزو مى‏کردند نخواهند رسید.

 

سیاست تهدید و گرسنگى

علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط کرد.

معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها راقطع کرد.

«ابن ابى الحدید»، دانشمند مشهور جهان تسنن، مى‏نویسد: شیعیان در هر جا که بودند به قتل رسیدند. بنى امیه دستها و پاهاى اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند،بریدند. هر کس که معروف به دوستدارى و دلبستگى به خاندان پیامبر(ص) بود، زندانى شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خانه‏اش را ویران کردند.

شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدى رسید که اتهام به دوستى على(ع) از اتهام به کفر و بیدینى بدتر شمرده مى‏شد! و عواقب سخت‏ترى به دنبال داشت!

در اجراى این سیاست خشونت‏آمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیرمومنان(ع) شمرده مى‏شد.

معاویه«زیاد بن سمیه» را حاکم کوفه قرار داد و بعدها فرمانروایى بصره را نیز به وى محول کرد. زیاد که روزى در صف یاران على(ع) بود و همه آنها را بخوبى مى‏شناخت، پیدا کرده و کشت، تهدید کرد، دستها و پاهاى آنها را قطع کرد، نابینا ساخت، بر شاخه درختان خرما به دار آویخت و از عراق پراکنده نمود، به طورى که احدى از شخصیتهاى معروف شیعه در عراق باقى نماند.

 

اوج فشار در کوقه و بصره

چنانکه اشاره شد، مردم عراق و مخصوصاً کوفه بیش از دیگران زیر فشار قرار گرفته بودند، به طورى که وقتى به خانه دوستان و افراد مورد وثوق و اطمینان خود رفت و آمد مى‏کردند و اسرار خود را با آنها در میان مى‏گذاشتند،چون از خدمتکار صاحبخانه مى‏ترسیدند، مادام که از آنها سوگندهاى مؤکد نمى‏گرفتند که آنها را لو ندهند، گفتگو را آغاز نمى‏کردند!

معاویه طى بخشنامه‏اى به عمال و فرمانداران خو در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان على(ع) را نپذیرند!

وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصى، از دوستدادان على(ع) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید»!

زیاد که بتناوب شش ماه در کوفه و شش ماه در بصره حکومت مى‏کرد، «سمرة بن جندب» را به جاى خود در بصره گذاشت تا در غیاب وى امور شهر را اداره کند. سمره در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانید. زیاد به وى گفت: آیا نمى‏ترسى که در میان آنها یک نفر بیگناه را کشته باشى؟ گفت: اگر دو برابر آنها رانیز مى‏کشتم هرگز از چنین چیزى نمى‏ترسیدم!

«ابو سوار عدوى» مى‏گوید: سمره در بامداد یک روز چهل و هفت نفر از بستگان مرا کشت که همه حافظ قرآن بودند.

 

صلح، زمینه ساز قیام عاشورا

این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى آشکار نمود.

در همان حال که روساى قبائل، از آثار و منافع پیمان صلح امام حسن(ع)بهره‏مند مى‏شدند و از بذل و بخششهاى معاویه برخوردار مى‏گشتند، مردم عادى عراق کم کم به ماهیت اصلى حکومت بیدادگر و

خودکامه معاویه که پاى خود به سوى آن رفته و به دست خود آن را تثبیت کرده بودند،پى مى‏بردند. (47)

معاویه «مغیره بن شعبه» را بر کوفه حاکم ساخت و کار بصره را به «عبدالله بن عامر» وا گذاشت و این شخص که پس از قتل عثمان آن شهر را ترک گفته بود، به بصره بازگشت. معاویه خود نیز به شام رفت و از دمشق به تدبیرکار دولت خویش پرداخت.

مردم عراق هر گاه به یادزندگانى در روزگار على(ع) مى‏افتادند، اندوهناک مى‏شدند و از آن سستى که در حمایت از على(ع) نشان داده بودند، اظهار پشیمانى مى‏نمودند و نیز از صلحى که میان ایشان و مردم شام اتتفاق افتاده بود، سخت پشیمان بودند. آنان چون به یکدیگر مى‏رسیدند، همدیگر را سرزنش مى‏کردند و از یکدیگر مى‏پرسیدند که چه خواهد شد و چه باید کرد؟ هنوز چند سالى نگذشته بود که نمایندگان کوفه میان آن شهر و مدینه براى دیار حسبن بن على و گفتگو با او و شنیدن سخنان وى به رفت و آمد پرداختند.(48)

بنابراین دوران صلح امام حسن(ع) دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار مى‏رفت تا روز موعود، روزى که جامغه اسلامى آمادگى قیام داشته باشد، فرا رسد.

 

اظهار آمادگى براى آغاز قیام‏

روزى که امام حسن(ع) صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تأمین کند. آن روز هنوز جامعه اسلامى اسیر زنجیرهاى آمال و آرزوها بود؛ آمال و آرزوهایى که روح شکست را در آنها تزریق کرده بود.

ازینرر و هدفى که امام حسن(ع) تعقیب مى‏کرد این بود که افکار عمومى رابراى قیام بر ضد حکومت اموى آماده کند و به مردم فرصت دهد تا خود بیندیشند و به حقایق اوضاع و ماهیت حکومت اموى پى ببرند، بویژه آنکه اشارتهایى که حضرت مجتبى(ع) به ستمگریها و جنایات حکومت اموى وزیر پا گذاشتن احکام اسلام مى‏نمود، افکار مردم را کاملاً بیدار مى‏کرد.(49)

کم کم این آمادگى قوت گرفت و شخصیتهاى بزرگ عراق متوحه حسین بن على(ع) شده از او خواستند که قیام کند.

ولى حسین بن على(ع) آنها را به پیروى از امام مجتبى(ع) توصیه مى‏کرد و مى‏فرمود: اوضاع فعلى براى قیام مساعد نیست و تا زمانى که معاویه زنده است،نهضت و قیام به ثمر نمى‏رسد.

 

بازتاب حوادث در مدینه‏

پس از شهادت حضرت مجتبى(ع) که حسین بن على(ع) امامت را عهده دار بود، خبر جنایتهاى معاویه بلا فاصله در مدینه طنین مى‏افکند و محور بحث در اجتماعاتى مى‏گشت که حسین بن على(ع) با شرکت بزرگان شیعه در عراق و حجاز و مناطق دیگر اسلامى تشکیل مى‏داد. براى نمونه، هنگامى که معاویه «حجر بن عدى» و همراهان او را کشت، عده‏اى از بزرگان کوفه نزد حسین(ع) آمده جریان را به حضرت خبر دادند و پخش این خبر موجى از نفرت در همه افراد با ایمان برانگیخت.

این مطلب نشان مى‏دهد که در آن هنگام جنبش منظمى بر ضد حکومت اموى شکل مى‏گرفت که مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن(ع) بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده بود. هدف این گروه این بود که با تذکار جنایاتى که در سراسر دوران حکومت معاویه موج مى‏زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد!(50)

 

چرا امام حسن(ع) صلح امام حسین(ع) قیام کرد؟

بحثهاى پیشین، راز و رمز صلح امام مجتبى(ع) را روشن ساخت، ولى دراینجا، جاى یک سوال باقى است و آن این است که چرا امام حسن(ع) صلح کرد ولى امام حسین قیام نمود؟ اگر صلح، کار درستى بود، چرا امام حسین(ع) با یزید صلح نکرد؟ و اگر قرار بر جنگ بود، چرا امام حسن نجنگید؟

پاسخ این سوال را باید در اوضاع و شرائط متفاوت زمان این دو امام بزرگ، و نحوه رفتار و شخصیت معاویه و یزید جستجو کرد. ذیلاً به گوشه هایى از تفاوت شیوه معاویه و یزید اشاره مى‏کنیم:

 

فریبکاریهاى معاویه‏

معاویه در دوران زمامدارى خود، با نقشه‏ها و سیاستهاى عوام فریبانه خود،همواره سعى مى‏کرد به حکومت خود رنگ شرعى و اسلامى بدهد. او از این که افکار عمومى، انحراف وى را از خط سیر صحیح سیاست اسلامى بفهمد، جلوگیرى مى‏کرد. گر چه معاویه عملاً اسلام را تحریف نموده و حکومت اشرافى اموى را جایگزین خلافت ساده و بى پیرایه اسلامى ساخته، و جامعه اسلامى را به یک جامعه غیر اسلامى تبدیل کرده بود، ولى با وجود اینها ظواهر اسلام را نسبتاً حفظ مى‏کرد،مقررات اسلامى را ظاهراً اجرا مى‏نمود، پرده‏ها را نمى‏درید و در دربارش پاره‏اى از مقررات اسلامى ضراعات مى‏شد و نمى‏گذاشت رنگ اسلامى ظاهرى جامعه عوض شود. او بخوبى درک مى‏کرد که چون به نام دین و خلافت اسلامى، بر مردم حکومت مى‏کند، نباید علناً مرتکب کارهایى بشود که مردم آن را مبارزه با دین- همان دینى که وى به نام آن بر آنان فرمانروایى مى‏کرد- تلقى نمایند، بلکه همیشه به اعمال خودرنگ دینى مى‏داد تا با مقامى که داشت سازگار باشد و آن دسته از کارها را که توجیه و تفسیر آن طبق موازین دینى مقدور نبود، در خفا انجام مى‏داد.

بعلاوه معاویه، در حل و فصل امور و مقابله با مشکلات، سیاست فوق العاده ماهرانه‏اى داشت و مشکلات را به شیوه‏هاى مخصوصى حل مى‏کرد که فرزندش یزید فاقد مهارت در به کارگیرى آنها بود، و همین دو موضوع، پیروزى قیام و تأثیر مثبت شهادت در زمان حکومت معاویه را مورد تردید قرار مى‏داد زیرا در این شرائط افکار عمومى درباره قیام و انقلاب ضد اموى داورى صحیح نمى‏کرد. بنى امیه برانگیخته نمى‏شد، چون هنوز افکار عمومى به میزان انحراف معاویه از اسلام، آشنا نبود و به همین جهت، عناصر نا آگاه، جنگ حضرت مجتبى(ع) را با معاویه بیشتر یک اختلاف سیاسى و کشمکش بر سر قدرت و حکومت به شمار مى‏آوردند، تا قیام حق در برابر باطل!

شهادت در چنین شرائطى به پیشبرد مقاصد نهضت کمک نمى‏کرد، بلکه افکار عمومى درباره آن دستخوش اشتباه مى‏گردید و حقیقت لوث مى‏شد.

 

جو نا مساعد

چنانکه دیدیم، «فضاى سیاسى دوره معاویه فضاى صریحى نبود که یک مصلح بتواند از یک راه مشخص، امر را فیصله دهد، و جامعه، با هوشیارى، جهت خویش راپیدا کند، چنین نبود، بلکه جوى بود که هر مصلحى در آن جو مى‏بایست مراقب عمل رهبران فساد باشد و در هر فرصت- با توجه به امکانات خود و چگونگى اطرافیان خود و شکل مواجهه دشمن- عکس العملى مناسب نشان دهد، تا بدین گونه «حقیقت مغلوب» را بر «غالب» پیروز گرداند. این، مشکل عمده روزگار امام حسن بود. در آن روزگار، آنچه به نام «شهادت» شناخته شده بود تأثیرى که باید، نداشت. در واقع شهادت نیز مانند بسیارى از پدیده‏ها، زمینه مساعدى مى‏خواهد تا بتواند از صورت یک شهادت و اخلاص فردى در آید و شکل یک پدیده اجتماعى موثر به خود گیرد و خون شهید در رگ دیگر مردم، حیات بیافریند.

قرائن تاریخى نشان مى‏دهند که اگر امام با سپاه سست عنصرى که دور او را گرفته بودند- و یادى از آنان گذشت که چه کردند- بر مى‏خاست و میان خود و معاویه شمشیر مى‏نهاد، او را به زودى به عنوان یک شهید قهرمان، نمى‏کشتند، بلکه او را اسیر مى‏کردند! معاویه مى‏خواست ننگى را که او و خاندانش از دست سربازان اسلام دیده بودند، و روزى به دست سربازان سلحشور اسلام اسیر شده بودند، از طریق اسیر کردن یکى از بزرگان آل محمد(ص) جبران کند. پس امام در صورت شکست خوردن، به صورت شهیدى قهرمان- انسان که درعاشورا پیش آمد- کشته نمى‏شد، بلکه او به دست معاویه گرفتار مى‏شد و سرانجام به گونه‏اى نامعلوم تلف مى‏گشت، و این، یکى از زیانهاى بزرگ بود که در آن روز متوجه موضع حق مى‏شد.

اگر در جنگ با سپاه معاویه، سپاه امام مجتبى(ع) مغلوب مى‏شد، معاویه به سرزمینها و شهرهاى اسلام مى‏تاخت و تا مى‏توانست مى‏کشت، و بویژه شهرهاى مکه و مدینه و کوفه و بصره و دیگر آبادیهایى که در قلمرو حکومت على بن ابى طالب و امام حسن قرار داشت. بدین گونه تعداد کشته شدگان - برخلاف واقعه عاشوا- محدود نمى‏ماند و از حساب مى‏گذشت، این بود آن حفظ خونى که امام از آن یاد مى‏کرد.»(51)

شاید به همین دلایل - و نیز به دلیل صحه گذاشتن حسین بن على (ع) بر صلح امام حسن (ع) بود که - حسین بن على (ع) پس از شهادت برادر بزرگوار خود، در مدت ده سال آخر حکومت معاویه یعنى تقریبا از سال 50 تا 60 هجرى قیام نکرد، بلکه در انتظار فرصت مناسب، روز شمارى مى‏نمود و به آماده ساختن افکار عمومى اکتفا مى‏ورزید، زیرا اگر در این زمان قیام مى‏کرد، معلوم نبود بازتاب آن در جامعه اسلامى چگونه خواهد بود و در افکار عمومى چگونه انعکاس خواهد یافت؟

 

یزید، چهره منفور جامعه اسلامى

اما این مطلب در مورد یزید درست برعکس بود زیرا( چنانکه در زندگانى امام حسین (ع) گفته‏ایم) یزید نه تنها پختگى و تدبیر و سیاست پدر را نداشت، بلکه از رعایت ظواهر اسلام نیز که مى‏خواست به نام آن بر مردم حکومت کند، فرسنگها دور بود.

یزید جوانى ناپخته، شهوت پرست، خود سر، و فاقد دور اندیشى و احتیاط بود. او فردى بى خرد، متهور، خوشگذران، عیاش، و داراى فکر سطحى بود.

یزید که پیش از رسیدن به حکومت اسیر هوسهاو پایبند تمایلات افراطى بود، بعد از رسیدن به حکومت نیز نتوانست حداقل مثل پدر ظواهر اسلام را حفظ کند، و خود را ولو به صورت ظاهر، فردى دیندار و با ایمان معرفى کند بلکه در اثر خصلت بى پرواى و هوسبازى که داشت، علنا مقدسات اسلامى را زیر پا گذاشت و در راه رضاى شهوات خود از هیچ چیز فرو گذارى نکرد. او علناً شراب مى‏خورد و تظاهر به فساد و گناه مى‏کرد.

یزید از لحاظ سیاسى آن قدر ناپخته بود که ماهیت اصلى حکومت بنى امیه را که دشمنى آشتى‏ناپذیر با اسلام و بازگشت به دوران جاهلیت و احیاى رژیم اشرافى آن زمان بود، کاملا به مردم نشان داد.

این پرده دریها و بى بند وباریهاى یزید براى همه ثابت کرده بود که وى بکلى فاقد شایستگى و لیاقت براى احراز مقام خلافت و رهبرى جامعه اسلامى است. بنابراین مزدوران حکومت بنى امیه نمى‏توانستند قیام حسین (ع) را در افکار عمومى متهم و آلوده سازند، زیرا مردم به چشم خود، رفتار یزید را، که کوچکترین تناسبى با موازین دینى و تعالیم مذهبى نداشت، مى‏دیدند، و همین رفتار یزید در افکار عمومى، مجوز خوبى براى قیام جهت واژگون ساختن چنین حکومتى به شمار مى‏رفت. در چنین شرائطى مردم قیام حسین بن على (ع) را قیام فرزند پیامبر (ص) بر ضد حکومت باطل به منظور حفظ اسلام تلقى مى‏کردند، نه اختلاف سیاسى و یا کشمکش بر سر تصاحب مقام و قدرت!

 

جنبش نیرو مى‏گیرد

علت دیگر قیام حسین بن على (ع) را باید در بیدارى افکار عمومى و افزایش نفوذ دعوت شیعیان پس از صلح امام مجتبى ع جستجو کرد، زیرا جنبشى که پس از امضاى صلح، بر ضد حکومت اموى آغاز شده بود روز بروز در حال گسترش و توسعه بود و بر دامنه نفوذ آن افزوده مى‏شد.

سیاست معاویه نیز، دانسته یا نادانسته، موجب گسترش و نیرومندى این جنبش گردید، زیرا معاویه که پس از شهادت امام مجتبى (ع) میدان عمل را تا حدودى بلامانع مى‏دید، بیش از پیش عرصه را بر مردم - خاصه شیعیان و پیروان امیر مومنان (ع) تنگ گرفت و از هیچ گونه ظلم و ستم فروگذار نکرد.

تجاوز مکرر معاویه به حقوق مسلمانان، حملات و شبیخونهاى پى در پى نظامیان خشن و ستم پیشه معاویه بر مناطق مختلف اسلامى، کشتن و آزار مردم بیگناه، نقض پیمان صلح و بیعت گرفتن براى ولیعهدى یزید- برخلاف مفاد صریح صلحنامه - و بالاخره مسموم ساختن امام مجتبى (ع) مسائلى بود که وجهه عمومى حکومت بنى امیه را بیش از پیش لکه دار ساخت و موقعیت آن را تضعیف کرد. این حوادث موجب همبستگى و فشردگى هر چه بیشتر صفوف شیعیان و تقویت جبهه ضد اموى شد و بتدریج زمینه نهضت و قیام حسینى را فراهم ساخت.

دکتر «طه حسین»، دانشمند و نویسنده معروف مصرى، پس از بیان سختگیریهاى معاویه نسبت به شیعیان پس از صلح، مى‏نویسد:

«در ده سال آخر حکومت معاویه، کار شیعیان بالا گرفت و دعوت آنها در شرق کشور اسلامى و جنوب مناطق عربى فوق العاده انتشار یافت، به طورى که هنگام مرگ معاویه عده بسیارى از مردم، مخصوصاً اهل عراق، لعن معاویه و محبت اهل بیت را جزئى از وظیفه دینى خود مى‏دانستند».(52)

بدین ترتیب، جامعه اسلامى به قدر کافى چهره حقیقى حکومت اموى را شناخت، و طعم تلخ شکنجه هاى آن را چشید، و از انواع ظلمها و تجاوزهاى این حکومت به حقوق مسلسانان، آگاه شد و ماسکى که این حکومت در ابتداى زمامدارى معاویه بر چهره زده بود کنار رفته مردم با قیافه اصلى آن آشنا گشتند. و در نتیجه، با مرگ معاویه و رشد و آگاهى حامعه اسلامى، تمام عواملى که در زمان وى مانع تحقیق یک قیام پیروزمند بود، بر طرف شد و راه قیام بر ضد حکومت اموى کاملاً هموار گردید و در این هنگام بود که حسین بن على (ع) ضربت قاطع را بر پیکر حکومت فاسد بنى امیه وارد ساخت و آن قیام بزرگ و بى‏نظیر را پى ریزى نمود.

 

نهضت الهام بخش

قیام حسین بن على (ع) تحول دامنه دارى در جامعه اسلامى به وجود آورد، اوضاع را دگرگون ساخت و افکار عمومى را بر ضد حکومت بنى امیه شوراند و منشأ پیدایش نهضتها و انقلابهاى پى در پى و بزرگى مانند: قیام توابین، نهضت بزرگ دیگر گردید، در حالى که اگر همین انقلاب در زمان حضرت مجتبى و به وسیله آن حضرت عملى مى‏گردید، فاقد چنین ثمراتى بود.

حسین بن على (ع) در واقع دنباله برنامه برادر ارجمند خود را گرفت، زیرا حضرت مجتبى (ع) با کمال شهامت، خرده‏گیریهاى کوته فکران و عناصرافراطى را تحمل کرد و بتدریج زمینه انقلاب را فراهم ساخت و افکار عمومى را آماده نمود و آنگاه که زمینه کاملاً آماده شد، حسین بن على (ع) ابتکار عمل را در تهاجم به کانون فساد به دست گرفت.

 

تفاوت یاران

گذشته از تفاوتهایى که دوره امام حسن (ع) با زمان امام حسین داشته است- و شرح آن گذشت-باید تفاوت اساسى میان یاران این دو امام را نیز در نظر گرفت.

در صفحات گذشته دیدیم که سپاه امام حسن (ع) با شنیدن یک شایعه، بهم ریختند و جمعى، سرا پرده امام حسن (ع) را غارت کردند و حتى فرش زیر پاى امام را ربودند!

دیدیم آنان که میخواستند در رکاب امام، با سپاه شام بجنگند و در این راه جان دهند، خود حادثه ساز شدند و امام را تنها گذاشتند. اکنون آنان را مقایسه کنید با یاران امام حسین که شب عاشورا مى‏گفتند:

«به خدا سوگند اگر بدانیم که کشته مى‏شویم، آنگاه ما را زنده مى‏کنند، سپس مى‏کشند و خاکسترمان را بر باد مى‏دهند، و این کار را هفتاد بار مى‏کنند، از تو جدا نخواهیم شد تا اینکه در راه تو جان بسپاریم. یک کشته شدن که بیش نیست، و آن شهادت است و کرامت جاوید و سعادت ابدى».

آرى با این گونه مردان، مى‏توان، شورى در تاریخ بشر در انداخت به نام «شهادت» و طنینى در گنبد افلاک در افکند به نام «عاشورا»، نه با کسانى که با آنان نه غلبه نصیب گردد، نه شهادت، بلکه آدمى را دست بسته تحویل دشمن دهند و آنچه بر جاى ماند، ذلت اسارت باشد و بس!

این بود که امام حسن فقط سنگر مبارزه را تغییر داد، به عبارت دیگر تغییر جاى داد نه تغییر جهت، مانند کسى که در وسیله‏اى در حال حرکت نماز بخواند و روى به قبله داشته باشد، این نماز گزاز با تغییر مرکوب،تغییر وضع و جاى مى‏دهد، نه تغییر جهت(روى به قبله بودن). قبله مردان حق همواره مبارزه با باطل بوده است، چه از میدان عاشورا، چه از درون کوچه‏ها و محله‏هاى کوفه و مسجد مدینه، چه از زندان بغداد و.

امام حسن(ع) ، معاویه را، بزرگترین مانع نشر حق و عدالت در آن روزگار را هدف گرفته بود،گاه از زاویه تجهیز سپاه و گاه از زاویه تدبیر قبول صلح. (53)

 

دو رویه یک رسالت‏

علامه مجاهد، مرحوم«سید شرف الدّین عاملى»، در مقدمه‏اى که بر کتاب پر ارج«صلح الحسن» تألیف دانشمند و محقق عالیقدر«شیخ راضى آل یاسین»نوشته، چنین مى‏نگارد:

«...مهمترین هدف امام حسن آن بود که پرده از چهره این طاغیان بر دارد و آنان را آن طور که بودند، بشناساند، تا از عملى شدن نقشه هایى که براى از بین برد رسالت جدش پیامبر کشیده بودند، جلوگیرى نماید، و این هدف امام، به طور کامل برآورده شد و ماسک از چهره کثیف امویان برافتاد و ماهیت پلید آنان آشکار گشت(و خدا را بر این نعمت سپاس).

از برکت این تدبیر امام حسن بود که برادرش سیدالشهدا آن انقلاب بزرگ را که روشنگر حقیقت و عبرت بخش خردمندان بود، به وجود آورد.

این دو برادر، دو رویه یک رسالت بودند که وظیفه و کار هریک، در جاى خود، و در اوضاع و احوال خاص خود از نظر ایفاى رسالت و تحمل مشکلات، و نیز از نظر فداکارى و از خود گذشتگى، درست معادل و هموزن دیگرى بود.

حسن از بذل جان خود دریغ نداشت، و حسین در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، حسن، جان خود رادر یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود!

از نظر خردمندان صاحبنظر، واقعیت فداکارى در روز«ساباط» از روز«عاشورا» ریشه دارتر بود، زیرا امام حسن آن روز در صحنه فداکارى، نقش یک قهرمان شکیبا و پایدار را در چهره یک شکست خورده از پاى در آمده ایفا کرد.

از اینجاست که شهادت عاشورا درمرتبه اول حسنى بود و در مرتبه دوم حسینى، زیرا این حسن بود که در واقع شالوده نهضت عاشورا را ریخته و آن را به ثمر رساند.

گویى امام حسن و امام حسین (ع) (به منظور روشن کردن ماهیت ضد اسلامى حکومت اموى و بیدار کردن مردم از غفلت) بر سر یک برنامه متفقاً تصمیم گرفته بودند که هر یک نقشى ایفأ کنند، منتها نقش امام حسن نقش صبر وپایدارى حکیمانه باشد و نقش امام حسین (ع)، نقش انقلاب و قیام مردانه، تا از این دو نقش، یک تاکتیک کامل در راه هدف واحد، به وجود آید.

از اینجا بود که پس از واقعه ساباط و کربلا، مردم بیدار شدند و شروع کردند به فکر کردن در مسائل و حوادث، و پى به ماهیت پلید بنى امیه بردند.(54)

با توجه به این حقایق، مى‏توان گفت که اگر حسین بن على (ع) در شرائط تاریخى برادرگرامى خود امام حسن قرار مى‏گرفت، همان کار را مى‏کرد که امام حسن (ع) کرد،و و اگر امام حسن (ع) در زمان حسین بن على، برنامه او را در پیش مى‏گرفت زیرا این دو امام بزرگ هر کدام با توجه به اوضاع و شرائط خاص زمان خود، رسالت تاریخى خویش را انجام دادند.

پیامبر اسلام (ص) با پیش بینى این حوادث و خرده گیریهاى، درباره این دو فرزند عالیقدر خود فرمود: «حسن و حسین دو پیشواى اسلامند، خواه صلح کنند و خواه نبرد و جهاد.»(55)

 

صلح یا صلاح...؟

این بخش رابا مقاله یکى از نویسندگان که در یکى از مجلات تهران (56)زیر عنوان «صلح یاصلاح...؟» چاپ شده بود، به پایان مى‏رسانیم:

صلح حسن (ع) یا به عبارتى متارکه و آتش بس وى با معاویه را شاید بتوان یکى از دشوارترین مراحل سیر امامت در دنیاى اسلام نامید. این انقلابى‏ترین نرمش تاریخ، و تحمل رنج طاقت فرساى آن، که هیچ کس جز پسر على (ع) آن هم توسط درک عالیترین درجات ایمان قادر به انجامش نبوده و نخواهد بود، همواره بحث‏انگیز و سوال آفرین بوده است، و متاسفانه غرض و رزان به قلم غرض، و جاهلان به دیده جهل، این شگرد ایمانى را در پرده تحریف و ابهام پیچیده‏اند.

امامان همگى، مظهر تقوى و روش هستند، تقوى در همگى شان مشترک، و روش در تمامى شان متفاوت است.

روش على (ع) در دو مرحله: سکوت و خروش: راهگشاى امت مى‏گردد. شیوه حسن (ع) در مرحله اول روش پدر، و راه حسین (ع) در مرحله دوم آن شکل مى‏گیرد. على (ع) بى سکوت، خروش و شهادتى هشدار دهنده و حیاتبخش نمى‏داشت، فریاد و جانفشانى حسین (ع) نیز بدون صلح برادر، این چنین در تاریخ به ثبت نمىرسید.

آنان که حسن (ع) را بع عافیت اندیشى متهم کرده‏اند، و آنان هم که تحت تاثیر شور و احساس، آرزو کرده‏اند که «اى کاش او نیز شهادت را بر مى‏گزید و از ساباط (نام مکان صلح، نام روز صلح، همان صلح انقلابى و تاریخ ساز حسن (ع)، و به عبارتى دیگر روز عاشوراى حسن (ع) عاشوراى دیگر، و از کوفه، کربالاى دیگر مى‏ساخت، هر دو در اشتباهند.

 

گزینش موثرترین شیوه مبارزه

چه بسا تحمل شهادت براى حسن آسانتر بود، اما او نیز مانند سایر امامان باید تنها به فکر نجات اسلام و مسلمین، و برگزیدن موثرترین شیوه و مستى مبارزه، مى‏بود. با کمى تفحص مى‏یابیم که در دوران حسن هیچ روش دیگرى جز صلح، آن هم به هدف ماندن براى پر پیام‏تر رفتن، و زنده بودن براى بهتر مردن، به کار نمى‏آمد. اگر حسن در آن تنهایى و بى یاورى، مانند برادر قیام مسلحانه مى‏کرد و شهید مى‏شد، امامت تداوم نمى‏یافت.

شاید اگر او هم مانند برادر حتى هفتاد و دو یار صدیق و جانباز مى‏داشت، به آن خروش دست مى‏زد، اما وقتى دشمن آن گونه اطراف او را از یاور تهى مى‏کند که حتى همسرش را براى مسموم کردنش، تحت فرمان مى‏گیرد و امراى سپاهش را براى «کت بسته» تحویل دادن او به معاویه، به معامله وا مى‏دارد، و در نهایت، فرمانده سپاهى را که براى قیام باید از او کمک بگیرد، بر علیه‏اش به طغیان مى‏کشاند، چه راهى جز صلح پیش پایش مى‏ماند؟

به تنها کسى که مى‏توانست اعتماد کند، همان حسینى بود که فرداى پر پیام عاشورا، منتظرش نشسته بود. بى انصافى است اگر اذعان نکنیم که شهادت کربلا پیش از آنکه حسینى باشد، حسنى است و چهره حسن را در روزى که در صحنه فداکارى با نقشى از یک قهرمان نستوه و پایدار، و در چهره مظلومانه یک از پا ننشسته مغلوب، صلح را بتحمیل، تحمل مى‏کند، با بیدارى ننگریم.

بى تردید، اگر معاهده حسن با معاویه نبود و محک آزمودن در شکستن مفاد آن، به وسیله همین صلح به مردم داده نمى‏شد، قیام حسین نیز به وقوع نمى‏پیوست. اگر شرط حسن با معاویه که او را از تعیین جانشین محروم مى‏ساخت برقرار نمى‏شد، تا معاویه آن را با انتصاب یزید بشکند، نه حسین دستاویز مشهودى براى قیام مى‏داشت، و نه پیروانش دلیل واضح براى استدلال...(57)

 

ساباط و عاشورا؛ افشاگر جاهلیت پلید امویان

امت آن روز، خود وقتى بر مسیر دو حادثه «ساباط» و «عاشورا» نظر افکند، جاهلیت زشت و پلید امویان را بوضوح احساس مى‏کرد. دید که حسن مسالمت را پذیرفت، ولى باز معاویه به هیچ یک از پنج شرط توافق پایبند نبوده و میثاقها را شکست. نه در دوران حکومت، بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر خدا، عمل کرد؛ نه پس از خود، زمام امر را به شورا و یا صاحب واقعى آن سپرد ؛ نه دشنام و ناسزا به على را موقوف کرد و تقدس منبر را از این بدعت ننگین مصون داشت؛ نه خراج تعهد کرده را پرداخت ؛ و نه مسلمانان متعهد و یاران على را از آسیب حملات ناجوانمردانه‏اش برکنار داشت... و سرانجام نیز حسن رامسموم کرد.

 

بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن!

به برکت قیام حسن، و قیام فریادگونه حسین، نقطه‏هاى پوشیده، عریان شدند و فکرهاى نهان، عیان گشتند. این بغض اسلام بود که در حسن نهفت و نهفت...، و در حسین به فریاد شکست، و شالوده امامت بود که خون جگر حسن نطفه بست، و در خون پیکر حسین به بلوغ رسید.<>

حسن، بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن بود. سربازى که در جنگها، یکه تازیش حیرتها مى‏آفرید، و خلفى که در مکتب رشادت تا شهادت پدر، از ارث و آموزش بهره برده بود، آنجا که رسالت را در میدان امامت، تنها در صلح، ممکن دید، چه بزرگوارانه و پرشکیب، آن را پذیرفت، که تحمل کرد. این، زیبایى روش حسن بود نه کیفیتى دیگر، که سکوت و صلح را تنها بر لبه شمشیرش نشاند، و راههاى دیگر اسلام را در حصار پناه مصون داشت. زبان برنده و خطبه‏هاى کوبنده و کلام توفنده‏اش سکوت شمشیر را بکمال جبران کردند، و مستعدترین زمینه را براى قیام خونین برادر فراهم ساختند تا بدانجا که معاویه از سخن گفتنش مى‏هراسید و رندان مزدور را بر آن داشت تا رشته کلام را از این صاحب بر حقش، به سرقت برده و حتّى الامکان به وى اجازه صحبت در مجامع را ندهند.

 

جهاد در وسیعترین میدانها

او بزرگترین قدم اصلاحى را برداشت، و در هنگامه‏اى که فتنه و سلاح، حاکم بود، درهاى مکتب اخلاق، محبت و اصلاح را گشود، و مانند مصلحى که جز به صلاح نمى‏اندیشد، نام را به رضاى خدا فروخت. او صلح را در ابتداى راه برنگزید، بلکه در انتهاى آن، و پس از شکست در همه جبهه‏هاى جهاد، گردن نهاد جهاد دردناک او در وسیعترین میدآنهاو گسترده‏ترین ابعاد صورت گرفت. در جبهه مبارزه با دشمن، هم لشکر و هم سنگر را به آزمون گذاشت و هم مقابله با فتنه‏ها و نیرنگها را. در جهاد با اصحاب منافق، ازنیروى اصلاح و ارشاد کمک گرفت و در جهاد با نفس، از مهار خشم و تحمل صلحى تحمیلى.

با نظرى حتى اجمالى بر جهادهاى این مظلوم خاموش، هر اعتراضى اعتذار مى‏شود و هر ایرادى ستایش./p>

 


1- ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحیح و تلیعق: حاج سید هاشم رسولى محلاتى، قم، موسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 28 - شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، ص 187 - اسد الغابه فى معرفه الصحابه، تهران، المکتبةالاسلامیة، ج 2، ص 10، - ابن حجر العسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، بیروت، داراحیأ التراث العربى، 1328 ه'.ق، ج 1، ص 328.
2- کان الحسن رضى الله عنه له مناقب کثیره: سیدا، حلیما، ذاسکینة و وقار وحشمة، جوادا، ممدوحا...(تاریخ الخلفا، ط 3، بغداد، مکتبه المثنى، 1383 ه'.ق، ص 189/)
3- ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث: دم مفجع، او دین مقرع، او فقر مدقع ففى ایها تسئل؟
4-مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعة الاسلامیة، 1393 ه'.ق، ج 43، ص 333.
5- سیوطى، تاریخ الخلفا، ط3، بغداد، مکتبه المثنى، 1383 ه'.ق، ص 190 - ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1384 ه'.ق، ج 2، ص 215 - سبط ابن جوزى، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه'.ق، ص 196 - الشیخ محمد الصبان، اسعاف الراغبین (در حاشیه نور الابصار) قاهره، مکتبه المشهد الحسینى، ص 179.
6- شریف الفرشى، باقر، حیاة الامام الحسن، ط 2، نجف، مطبعه الاداب، 1384 ه'.ق، ج 1، ص 302.
7-ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 21.
8- ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1384 ه'.ق، ج 2، ص 170 - ابن قتیبه دینورى، الامامة والسیاسة، ط 3، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، 1382 ه'.ق، ج 1، ص 67.
9-ابوحنفیه دینورى، الاخبار الطوال، ط 1، قاهره، داراحیأ الکتب العربى، (افست انتشارات آفتاب تهران) ص 144-145 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 231.
10- نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ط 2، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، 1382 ه'.ق، ص 113.
11-ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، 1961 م، ج 11، ص 25 (خطبه 200.(
12- طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه، ص 144-150.
13-طبرسى، همان کتاب، ص 156.
14ابن ابى الحدید، همان کتاب، ج 5، ص 98 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 409 -على بن عیسى الاربلى، کشف الغمه فى معرفة الائمه، تبریز، مکتبة بنى هاشم، 1381 ه'.ق، ج‏2، ص 199 - ابوالعباس المبرد، الکامل فى اللغة و الادب، ط1، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407 ه'.ق، ج 2، ص 195.
15- امام حسن مجتبى (ع) در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت با معاویه اعتراض داشت، به پیمانهاى صلح پیامبر اسلام استناد نموده، و فرمود: به همان دلیل که پیامبر با آن قبائل پیمان بست، من نیز با معاویه قرار داد آتش بس منعقد ساختم. (مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1383 ه'.ق، ج 44، ص 2).
16- تاریخ بعقوبى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1384 ه'.ق، ج 2، ص 206.
17- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعه الاسلامیه، 1383 ه.ق، ج 44، ص 1.
) در تهیه و تنظیم این بخش، علاوه بر مدرک گذشته، از جزوه «فلسفه صلح امام حسن (ع) (فاقد نام مؤلف و ناشر) نیز استفاده شده است.
18- در جنگ جمل متجاوز از سى هزار نفر کشته شدند (تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 172) و در جنگ نهروان چهار هزار نفر از خوارج به قتل رسیدند (تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 182)و مجموع تلفات طرفین در جنگ صفین به صد و ده هزار نفر رسید (مسعودى، مروج الذهب، ط 1، بیروت، دارالاندلس، 1965 م، ج 2، ص 393).
19- مس الدین، محمد مهدى، ارزیابى انقلاب حسین (ثوره الحسین)، ترجمه مهدى پیشوایى، چاپ دوم، قم، انتشارات توحید، ص 197-200.
20- آیینه اسلام، ترجمه محمد ابراهیم، آیتى بیرجندى، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1339 ه'.ش، ص 250-251 .
21- ابوالفرج، الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، ط 2، نجف، منشورات المکتبه، الحیدرى:، 1385 ه'.ق، ص 39 ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، 1961 م، ج 16، ص 38 - احمد بن یحیى البلاذرى، انساب الاشراف، ط 1، ص 60، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودى، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397 ه.ق، ص 32.
22-آل یاسین، شیخ راضى، صلح الحسن، ط 2، منشورات دارالکتب العراقیه فى الکاظمیه، ص 102.
23-آل یاسین، همان کتاب، ص 68-74.
24- شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه، بصیرتى، ص 189 - ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه فى معرفة .الائمة، 1303 ه'.ق، ص 167
25- ابن اثیر، اسد الغابه فى معرفة الصحابة، تهران، المکتبه الاسلامیه، ج 2، ص 13 و 14- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 406- مجلسى، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 21 - سبط ابن الجوزى، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه.ق، ص 199.
26-به همین جهت است که چند تن از مورخان قدیم اسلامى، کتابهایى به همین نام (قیام الحسن) نوشته‏اند که از آن جمله دو کتاب زیر را مى‏توان نام برد:
الف - قیام الحسن، تالیف هشام بن السائب الکلبى که در سال 205 ه'.ق در گذشته است.
ب- قیام الحسن، تالیف ابراهیم بن محمد الثقفى که در سال 283 ه'.ق، در گذشته است (حکیمى، محمد رضا، امام در عینیت جامعه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 171).
27-شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبة بصیرتى، ص .191 موید این معنا پاسخى است که امام مجتبى (ع) به یکى از شیعیان داد. امام ضمن پاسخ سؤال او که چرا دست از جنگ کشیدى؟ فرمود: سوگند به خدا اگر با معاویه جنگ مى‏کردم، مردم مرا به او تسلیم مى‏کردند (مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 20
28- . یعقوبى از سعید بن قیس نام نمىبرد ولى مورخان دیگر، به ترتیبى که گفته شد نوشته اند
29-ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، ط 2، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1385 ه'.ق، ص 40.
30-دو پسر عبیدالله را «بسر بن ارطاة» یکى از فرماندهان خونخوار معاویه، کشته بود (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیة، 1961 م، ج 2، ص 14)؛ از اینرو جاداشت که حداقل، خصومت او با معاویه که قاتل اصلى فرزندانش بود، او را از این عمل ننگین بازدارد، اما آن عنصر سست و بى لیاقت با پیوستن به معاویه، نیروهاى امام مجتبى (ع) را درهم ریخت و خیانت بزرگى مرتکب شد.
31- ابوالفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص 42- ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1384 ه'.ق، ج 2، ص 204.
32-چنانکه قبلا گفتیم، با توجه به اینکه ارتش امام مجتبى (ع) از گروههاى مختلفى تشکیل یافته بود که در میان آنها عده‏اى از خوارج و عده‏اى از عناصر سود جو و دنیا پرست بودند، جاى تعجب نبود که در صدد قتل امام برآیند و چادر و لوازم سفر آن حضرت را غارت کنند و در همان حال عده‏اى فریاد بزنند: این مرد ما را به معاویه فروخت و مسلمانان را ذلیل ساخت!! براستى که سبط اکبر پیامبر (ص) تا چه حد مظلوم بوده است؟!
33- ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1384 ه'.ق، ج 2، ص 205، مورخان جریانى را که منتهى به غارت خیمه امام و حمله به سوى آن حضرت شد، به طور مختلف نوشته‏اند. از آن جمله «طبرى» و «ابن اثیر» و «ابن حجر عسقلانى» مى‏نویسند:
هنگامى که حسن بن على در «مدائن» اردو زده بود، ناگهان شخصى (که از مزدوران معاویه بود) صدا زد: مردم! قیس بن سعد کشته شده است، فرار کنید! مردم متفرق شدند و...(تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 6، ص 92 - الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3،ص 404- الاصاب: فى تمییز الصحابة، ط 1، بیروت، داراحیأ التراث العربى، 1328 ه'.ق، ج 1، ص 330/)
34- محمد بن جریر الطبرى، همان کتاب، ص 92- ابن اثیر، اسدالغابه فى معرفة الصحابة، تهران، المکتبه الاسلامیة، ج 2، ص .14 عبارت اسد الغابه چنین است: «...فلما افردوه امضى الصلح.»
35- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه'.ق، ج 44، ص 147 - طبرسى، احتجاج، نجف ،المطبعة المرتضویة، ص 157.
36- شبر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبة بصیرتى، ج 1، ص 345-346.
37- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیة، 1961 م، ج 16، ص 28.
38- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 405 - ابن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، (در حاشیه الاصابه)، ط 1، بیروت، دار احیأ التراث العربى، 1328 ه.ق، ج‏1، ص 371 - محمد بن جریر الطبرى، همان کتاب، ج 6، ص 93.
39- دارابگر یکى از پنج شهرستان ایالت فارس در قدیم بوده است. (لغتنامه دهخدا، لغت داربجرد). شاید علت انتخاب خراج «دارابگرد» این باشد که این شهر طبق اسناد تاریخى، بدون جنگ تسلیم ارتش اسلام شد و مردم آن با مسلمانان پیمان صلح بستند. خراج آن طبق قوانین اسلام، اختصاص به پیامبر و خاندان آن حضرت و یتیمان و تهیدستان و درماندگان راه داشت. از اینرو امام مجتبى (ع) شرط کرد که خراج این شهر به بازماندگان شهداى جنگ جمل و صفین پرداخت شود زیرا درآمد آنجا، همچنانکه گفته شد، به خود آن حضرت تعلق داشت. بعلاوه، بازماندگان نیازمند شهید این دو جنگ که بى سرپرست بودند، یکى از موارد مصرف این خراج به شمار مى‏رفتند (مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 10).
40- مشروح پیمان صلح را در کتاب «صلح الحسن» تالیف شیخ راضى آل یاسین (ط 2، منشورات دارالکتب العراقیة فى الکاظمیة) ص 259-261 مطالعه فرمایید.
41- این پیشگویى با اندکى اختلاف در الفاظ، در کتب و مآخذ یاد شده در زیر، از آن حضرت نقل شده است:
تذکرة الحواص، ص 194 - اسدالغابة، ج 2، ص 12 - نورالابصار، ص 121- الفصول المهمه، ابن صباغ مالکى، ص 158 - الاصابة، ج 1، ص 330- کشف الغمة، ترجمه فارسى، ج 2، ص 98- تهذیب التهذیب، ج 2، ص 298 - الصواعق المحرقه، ص 82- البدایه و النهایه، ج 8، ص 36- الاستیعاب، (در حاشیه الاصابه) ج 1، ص 369- حلیه الاولیأ، ج 2، ص 35- اسعاف الراغبین (در حاشیه نور الابصار)- مسند احمد حنبل، ج 5، ص 38 و 44 - عمدة الطالب، ص 65 - الطبقات الکبرى عبدالوهاب شعرانى، ج 1، ص 26 - انساب الاشراف، ج 3، ص 42.
42-آل یاسین، همان کتاب، ص 278.
43- ابن ابى الحدید، همان کتاب، ج 16، ص 15 - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المکتبه الحیدریة، 1385 ه'.ق، ص 45- شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، ص 191.
ابوالفرج مى‏گوید: معاویه به این خطبه را پیش از ورود به کوفه ایراد کرد.
44-محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 6، ص 95.
45-الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص .405 بلاذرى نیز مى‏نویسد:
«معاویه به فرماندار خود در بصره تصمیم دستور داد مردم را برضد حسن بن على تحریک کند. او نیز این ماموریت را انجام داد و در نتیجه تحریکات وى، اهل بصره داد وفریاد به راه انداختند و گفتند: این مال، متعلق به بیت المال است، چرا آن را به دیگران بدهیم!» (انساب الاشراف، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودى بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397 ه.ق، ص 47/)
46- تاریخ الامم و الملوک،بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 6، ص 95.
47- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار القاموس الحدیث،ج 6، ص 132.
امام مجتبى(ع) تمام این حوادث را پیش بینى مى‏کرد. او بخوبى مى‏دانست که اگر زمام امور مسلمانان به دست بنى امیه بیفتد، سرنوشت تاریکى در انتظار آنان و مخصوصاً شیعیان خواهد بود، ولى مسلمانان تا روزى که خود با این حوادث تلخ، رو در رو قرار نگرفته بودند، پى به اهمیت قضیه نمى‏بردند. آنان هنگامى که با این حوادث وحشتناک مواجه شدند، تازه متوجه شدند که فرصت را از دست داده‏اند و فهمیده و نفهمیده مقدمات بدبختى خود را فراهم ساخته‏اند.
حضرت مجتبى(ع) ضمن خطبه‏اى که مشروح آن در صفحات گذشته نقل شد، به این آینده تاریک اشاره کرده بود: «اگر(به علت سستى و بیوفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه بسپارم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوشى و شادى نخواهید دید و گرفتار انواع شکنجه ها و آزارها خواهید شد. هم اکنون گویى، به چشم خود مى‏بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده، آب و نان درخواست خواهند کرد، آب و نانى که مال فرزندان شما بوده و خداوند براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده از حق مسلم خود محروم خواهند ساخت».
48- حسین، طه، على و دو فرزند بزرگوارش، ترجمه احمد آرام، تهران، کتابفروشى و چاپخانه على اکبر علمى، 1332 ه.ش،ص 207.
49- از این جهت مى‏توان گفت که پیمان صلح، براى معاویه حکم شمشیرى دو دم را داشت که هر دولبه‏اش به زیان وى بود! زیرا اگر او به مفاد صلحنامه عمل مى‏کرد، هدف امام تا حدودى تأمین مى‏شد و اگر آن را نقض مى‏کرد، نتیجه آن ایجاد تنفر عمومى از حکومت اموى و جنبش و بیدارى مردم بر ضد این حکومت بود، و این، مسئله‏اى بود که پیشواى دوم آن را از نظر دور نداشت.
50- شمس الدین، محمد مهدى، ارزیابى انقلاب حسین(ع)، ترجمه مهدى پیشوائى، قم، انتشارات توحید،1362 ه.ش، 178-179.
51- حکیمى، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، صفحات 121 و 133 و 171.
52- على و فرزندانش، ترجمه محمد على خلیلى، چاپ سوم، تهران، انتشارات بنگاه مطبوعاتى گوتنبرگ، ص 298.
53-حکیمى، همان کتاب،ص 129-130.
54- آل یاسین، شیخ راضى، صلح امام حسن پرشکوه‏ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سید على خامنه‏اى،موسسه انتشارات آسیا، 1354 ه'.ش، مقدمه،ص 20-21.
55- ابن شهر اشوب مى‏نویسد: همه مسلمانان اتفاق دارند که پیامبر اسلام (ص) فرمود:
«الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» (مناقب آل ابى طالب، قم، مکتبه الطباطبائى، ج 3، ص 394).
56-مجله زن روز در عهد طاغوت، بدون ذکر نام نویسنده مقاله.
57-البته این بخش را نباید مسلم تلقى کرد- مولف.
دسته ها :
چهارشنبه هفتم 12 1387 9:31 صبح

 

 

نقش محرم در پیروزی انقلاب اسلامی

 

قیام حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز 10 محرم سال 61 هجری ماهیتی ضدظلم و استکبار ستیز داشت و بر همین نمط، شیعه و شیعیان نیز در گذر زمان همواره در برابر ظالمان قرار داشته و حکومت های جور را برنتابیده اند. تاریخ معاصر نیز شاهد نقش تعیین کننده محرم در جنبش های اصیل مردمی است که جلوه کامل بروز و ظهور این تاثیر را در انقلاب اسلامی مشاهده می کنیم؛ مردم نیز با شعارهای خود (همچون نهضت ما حسینی است و رهبر ما خمینی است) به طور شفاف بر این امر تکیه و تاکید داشتند.

 

مقاله زیر می کوشد تا در حدود مقدورات، الهام گیری انقلاب اسلامی از قیام کربلا را به برررسی بنشیند:

 

انقلاب اسلامی پدیده ای بی نظیر میان انقلابهای بزرگ دنیا به شمار می آید. عظمت آن و شکوه حضور یکپارچه مردم برای پی ریزی نظامی الهی، پیش بینی تمامی استراتژیست ها و گزارشگران جهانی و منطقه ای را بر هم زد و آنان را مجبور به کرنش در مقابل انقلاب نمود. قطعا یکی از ویژگی های اصلی انقلاب، رنگ و بوی عاشورایی آن بود که در به هم زدن معادلات به نفع نیروهای انقلابی تاثیری بسزا داشت.

 

ملت ایران در تمامی تحرکات سیاسی فرهنگی خود به نحوی تحت تاثیر پیام عاشورا است و این طبیعی ترین بستر تحولات انقلابی در ایران اسلامی به شمار می آید. نگاهی به تحولات ایران در دوره رضاخان و محمدرضا پهلوی که هر دو به ستیز با اسلام و اقامه شعائر دینی در ایران برخاسته بودند و سرنوشت آن پدر و پسر از یک طرف و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری یک زعیم دینی از سوی دیگر تاثیر مذهب و مولفه های دینی را در تحولات سیاسی اجتماعی ایران آشکار می سازد.

 

در آغاز نهضت اسلامی ، امام خمینی به عنوان یک رهبر دینی با آگاهی از ظرفیتها و قابلیتهای تشکلهای دینی که توسط خود مردم اداره می شد بر بحث سازماندهی هیات های مذهبی ، استفاده بجا و مناسب از فرصتهای وعظ و سخنرانی و آگاه سازی مردم از طریق منابر در مناسبتهای مذهبی توجه ویژه ای مبذول داشتند. عزیمت روسای هیئات مذهبی به قم و ملاقات با امام خمینی در آستانه رفراندوم فرمایشی ششم بهمن 1341، تحولات بی نظیری را در نحوه و مضمون سخنرانیها و مداحیها در هیئات مذهبی ایجاد کرد. تکیه بر قیام و انقلاب بر ضد ظالمین ، مضمون اصلی اشعار مذهبی آن دوره شد و انقلابیون با تکیه بر حماسه عاشورای حسینی موفق به جذب جوانان و آحاد مردم در نهضت امام خمینی شدند. چند ماه قبل از محرم (1383 خرداد 42)طرح انقلاب سفید در رفراندومی نمایشی به تصویب رسید. نوروز سال 1342امام خمینی عزای عمومی اعلام کرد. در 2 فروردین 1342عوامل رژیم با هجومی وحشیانه به مدرسه فیضیه در قم و مدرسه طالبیه در تبریز تعدادی از طلاب را مورد ضرب و جرح قرار داده ، مدارس دینی را به ویرانه تبدیل کردند.

 

پس از فاجعه فیضیه طرح سربازگیری از طلاب نیز به شدت اجرا شد. حوزه علمیه قم پس از فاجعه فیضیه به مدت چهل روز تعطیل شد و پس از اربعین شهدای فیضیه و با مراجعه تدریجی طلاب کار خود را آغاز کرد. امام خمینی ره طی سخنانی به مناسبت شروع دروس حوزوی ، شاه ، عوامل رژیم پهلوی ، اسرائیل و آمریکا را مورد حمله قرار داد و از علما و مردم خواست که در مقابل مظالم رژیم پهلوی ساکت ننشینند.

 

امام خمینی سپس در نامه ای به علمای تهران اعلام کردند: «حضرات آقایان توجه دارند اصل اسلام در معرض خطر است ، قرآن و مذهب در مخاطره است. با این حال تقیه حرام است و اظهار حقایق ، واجب. «ولو بلغ ما بلغ» رژیم پهلوی نیز گستاخانه در مطبوعات و رادیو به مراجع و علما توهین می کرد. در چنین شرایطی محرم 1383 فرا رسید. امام خمینی پیش از آغاز محرم از وعاظ خواست سیاستهای ضد اسلامی شاه و همدستی آن را با اسرائیل مورد انتقاد قرار دهند. ایشان همچنان مقرر کردند که تا روز هفتم محرم مجالس وعظ و عزاداری به طور عادی منعقد گردد و در صورت عدم تسلیم رژیم به خواسته های علما و مراجع ، به شدت از رژیم انتقاد کرده و با خواندن نوحه ها و مرثیه ها خاطره فاجعه مسجد گوهرشاد و مدرسه فیضیه را در اذهان مردم زنده نمایند.

 

متقابلا ساواک نیز با احضار وعاظ از آنان خواست که در مجالس عزاداری : 1- علیه شخص اول مملکت سخن نگویند 2- علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود 3- مرتب به مردم نگویند که اسلام در خطر است.

 

امام خمینی طی اعلامیه ای از وعاظ خواستند که بی توجه به این تهدیدات ، وظایف خود را انجام دهند. ایشان با آگاهی از تاثیر شگرف عاشورا در مبارزه با ظلم و ستم ، در نامه ای به واعظ شهیر حجت الاسلام فلسفی اظهار داشتند: «امروز روزی است که حضرات مبلغین محترم و خطبا معظم ، دین خود را به دین اثبات فرمایند... امروز روزی است که نظر مبارک امام زمان صلوات الله علیه به حضرات مبلغین دوخته شده است و ملاحظه می فرمایند که آقایان به چه نحو خدمت خود را به شرع مقدس ابراز و دین خود را ادا می فرمایند....»

 

با آغاز ماه محرم ، امام خمینی ضمن انعقاد روضه خوانی در منزل خود در طول دهه ، هر شب به یکی از مجالس عزاداری محلات قم می رفتند و در هر جلسه یکی از همراهان ایشان سخنرانی می کرد و مردم را نسبت به اوضاع کشور مطلع می ساخت. در عصر روز عاشورا امام خمینی شخصا در مدرسه فیضیه که مملو از جمعیت عزادار بود حضور یافته و به رغم تهدیدات رژیم سخنان مبسوطی علیه شاه ، اسرائیل و آمریکا ایراد کردند. امام در بخشی از سخنان خود که در جمع بیش از دویست هزار نفر مردم عزادار ایراد می شد، خطاب به شاه گفتند: من به شما نصیحت می کنم ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم. دست از این اعمال و رویه بردار. من میل ندارم که اگر روزی ارباب ها بخواهند که تو بروی ، مردم شکرگزاری کنند. من نمی خواهم تو مثل پدرت شوی.

 

.. نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو... از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمی خورد، بدبخت ، بیچاره!

 

استیضاح مردمی سخنان کوبنده امام ، شاه را نزد مردم تحقیر کرد. در تهران مراسم عزاداری به تظاهرات سیاسی گسترده علیه شاه و رژیم پهلوی تبدیل شد، روز عاشورا در مسجد ترکها حجت الاسلام فلسفی طی سخنرانی مهمی دولت علم را استیضاح کرد و آن را غیرقانونی دانست.

 

در روز عاشورا و فردای آن ، خیابانهای تهران مملو از جمعیت عزاداری بود که با در دست داشتن تصاویر امام خمینی فریاد می زدند: «خمینی ، خمینی خدا نگهدار تو بمیرد، بمیرد، دشمن خونخوار تو» هنگام عبور عزاداران از مقابل کاخ مرمر نیز شعار «مرگ بر این دیکتاتور» از سوی مردمی که اشاره به کاخ شاه داشتند تکرار می شد. محرم آن سال ، محرم عجیبی بود دسته های عزادار یاری امام خمینی را همچون یاری سیدالشهداع در روز عاشورا می دانستند و ایران و قم را کربلا :قم دشت کربلا، هر روزش عاشورا، فیضیه قتل گاه ، خون جگر علما، شد موسم یاری مولانا الخمینی شهید حاج مهدی عراقی در خصوص محرم و عاشورای 1342 در کتاب ناگفته ها شرح مفصلی دارد ازجمله اینکه با مداحهای معروف تهران که بقیه از آنها حرف شنوی داشتند نظیر حاج عباس زریباف و حاج ناظم ملاقات کردند و از همه شان قول گرفتند که شعرهایی که می سازند، نوحه هایی که می گویند، همه اش در رابطه با مدرسه فیضیه باشد.

 

دم های عاشورایی محسن رفیق دوست نیز خاطرات خود را از تظاهرات سیاسی مذهبی این ایام چنین بازگو می کند: نزدیک محرم که شد باز دستور حضرت امام آن موقع این بود که در مراسم عاشورا از آن سال موضوعات روز مطرح بشود که دم روز بعد داده شود، یکی از چیزهایی که من یادم است یک دمی ساخته بود مرحوم خوشدل که حتما معروف است «قم گشته کربلا، هر روزش عاشورا، فیضیه قتل گاه ، خون جگر علما، شد موسم یاری مولانا الخمینی ، یا صاحب الامر» آن موقع ما با یک عده از دوستانمان توی بنی فاطمه بودیم ، حالا یادم است که روز قبل از تاسوعا یعنی شب تاسوعا، توی خیابان هفده شهریور فعلی و شهباز آن موقع ظاهرا یا خانه حاج کاظم خوشگره بود یا خانه حاج تقی وهاب آقایی یکی از این دو تا هر دوی آنها خدا رحمتشان کند از مومنین تهران بودند ما جوانها جمع شدیم توی یک اتاق و این دم را به اصطلاح تمرین کردیم.

 

..، آن موقع حالا توی آن هیئتها یواش یواش این جسارت پیدا می شد که شعار انقلابی بدهند فردای آن روز که رفتیم بازار با هم قرار گذاشتیم سر یک ساعت معینی شروع کردیم و این دم را توی هیئت بنی فاطمه که یکی از بزرگ ترین هیئتها و دسته جات تهران بود دادیم ، روز عاشورا هم دادیم و خوب همان وقت که توی بازار داشتیم می آمدیم ، یک دسته دیگر هم می آمد به نام دسته قنات آباد که باز به هم خوردیم ؛ آنها یادم است که این دم را می دادند که «یحلل عالم یحلل عالم ، یحلل خمینی زعیم الاعظم» - «ای اهل عالم ، یا اهل عالم ، خمینی زعیم اعظم است» باز آنها هم این دم را می دادند که دیدیم نه ، این کار عمومیت دارد و دسته جات مختلف دارند این دم را می دهند.

 

شب که آمدیم هیئت بنی فاطمه هم با بزرگانی مثل شهید عراقی و اینها در ارتباط بودیم از دو روز قبلش بحث یک دسته سیاسی مطرح شده بود که بعد تصمیم گرفتیم که یک دسته ای را راه بیندازیم از مسجد حاج ابوالفتح تهران به طرف دانشگاه و این از روز تاسوعا اعلام شد توی جاهای مختلف ، دسته جات مختلف که یک چنین دسته ای حرکت می کند.

 

در یازدهم محرم نیز دانشجویان دانشگاه تهران به جمع تظاهرکنندگان پیوستند. رژیم پهلوی که وحشت زده شده بود تصمیم گرفت برای خاتمه دادن به قیام مردمی ، رهبر نهضت و روحانیون انقلابی را دستگیر نماید. در نیمه شب دوازدهم محرم ماموران ساواک با هجوم به منزل امام خمینی ، ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند. در روز 15 خرداد (12محرم)، مردم پس از اطلاع از دستگیری امام خمینی به خیابانها ریخته و علیه شاه دست به تظاهرات زدند. شعارهای مرگ بر شاه ، درود بر خمینی فضای شهرهای ایران را پر کرده بود.

 

در قم تظاهرات مردم به خاک و خون کشیده شد. تهران ، شیراز، مشهد، ورامین و... نیز به صحنه درگیری گسترده مردم با عوامل رژیم تبدیل شد. در تهران همزمان با کشتار مردم در میدان ارگ ، رادیوی تهران عوامفریبانه نوحه های مذهبی پخش می کرد! اما مردم حاضر در خیابانهای تهران در اعتراض به دستگیری رهبرشان با اشاره به کاخ شاه ، مرگ را برای دشمن امام خمینی آرزو می کردند. دکتر باستانی پاریزی با اشاره به اینکه صحنه گردان کشتار مردم در پانزده خرداد یعنی اسدالله علم فرزند کسی بود که خود در عزاداری سیدالشهدا(ع) شرکت کرده و در رثای آن امام همام شعر نیز سروده است به تفاوت روش پدر و پسر به این شکل اشاره می نماید:بعد از شوخی تقدیر، یکی از شوخیهای تاریخ هم این است ، که فرزند گوینده شعر «حسین آن سرور خوبان و شمع جمع محفل ها»، کارش به آنجا برسد که روز عاشورا، شمع محفل و رئیس دولتی باشد که مامور بود عاشورای خونین 15( 1383خرداد 1342 ش / 4 ژوئن 1963) را به وجود آورد، و عجیب آنکه درست در همان لحظاتی که آن رئیس دولت ، از شمال ، فرمان حمله به تظاهرکنندگان میدان ارگ کنار اداره رادیو می داد، رادیو تهران ، یکی از مهیج ترین نوحه های یغمای جندقی شاعر کویر را، به تکرار، با امواج خود پخش می کرد. در تاریخ ایران بعد از اسلام ، فرمانروایانی که عاشورا را نشناخته اند اغلب صدمه آن را خورده اند. در بازیهای سیاسی روزگار ما نیز، امیر شوکت الملک عاشورا را شناخته بود که با آن همه نزدیکی به دستگاه رضاشاهی ، باز سر سالم به گور برد، در حالی که جانشین او، چنان می نماید که عاشورا را نشناخته بود، و یا اینکه شناخته بود، ولی آن را به بازی و شوخی گرفته بود. امیر شوکت الملک ، روز عاشورا، به محل مدرسه شوکتیه که محل تشکیل دسته های مذهبی بود می رفت ، و در آنجا در چادرهایی که برای همین منظور نصب شده بود توقف می کرد تا مراسم عزاداری به پایان می رسید.8 تلاشهای ساواک در 16 خرداد 1342ش یعنی یک روز پس از کشتار مردمی که با تاسی به سرور آزادگان به میدان مبارزه با ظلم و ستم و یزید زمان آمده بودند، رژیم که از تمامی وسایل برای از بین بردن شعائر حسینی استفاده می کرد با هماهنگی ساواک از طریق مجله روشنفکر مصاحبه ای با محمدحسن شریعت سنگلجی برادر شریعت سنگلجی معروف که دارای گرایشهای وهابی بود و در دوره اختناق رضاخانی آزادانه به تبلیغات ضد شیعی می پرداخت ، ترتیب داد.

 

وی طی آن مصاحبه شعائر حسینی را خرافات قلمداد کرد. شریعت سنگلجی در دوره رضاخان نیز با حمایت او علیه تشیع فعالیت می کرد.با فرا رسیدن محرم 1384 قمری و اولین سالگرد کشتار پانزده خرداد ، رژیم شاه با تهدید و ارعاب از وعاظ خواست که پیرامون مسائل سیاسی گفت وگو و وعظ ننمایند. امام خمینی و جمعی از علما طی اعلامیه ای ضمن اعلام انزجار از رژیم و اسرائیل ، 15 خرداد را عزای ملی اعلام کردند. در تهران در روز عاشورا مردم دست به تظاهرات زدند که منجر به درگیری با مامورین و دستگیری عده ای شد. در سال های بعد به ویژه سال هایی که محمدرضا پهلوی قدرت بیشتری پیدا کرده بود با وجود تضییقاتی که رژیم برای عزاداران حسینی ایجاد می کرد هیچ گاه نتوانست از برگزاری مراسم عزاداری جلوگیری کند. سیزده سال پس از تبعید امام ، محرم 1398 که مصادف با آذر و دی ماه 1356 بود فرا رسید. رژیم در فاصله زمانی 15 خرداد 1342 تا 1356 با تکیه بر حمایت بیگانگان و درآمدهای نفتی ، انواع و اقسام سیاستهای ضد ملی و ضد فرهنگی را برای بسط سلطه بیگانگان و ارزشهای ضددینی به کار بست ، برپایی مراسم گوناگون ضددینی نظیر جشن هنر شیراز، تغییر تقویم ، پخش برنامه های مبتذل از تلویزیون و ترویج فحشا و منکرات در روزنامه ها و مجلات و سینماها و... از یک سو و وابستگی سیاسی و اقتصادی به بیگانگان و سرکوب و خفقان حاکم بر کشور از سوی دیگر، جامعه را آماده انفجار ساخته بود. شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی در آستانه محرم 1398 موجب شد در جلسات ماه محرم مجددا نام امام خمینی بر زبانها جاری گردد.

 

رژیم شاه در اقدامی عجولانه در 27 محرم 17 / 1398 دی ماه 1356 با درج مقاله ای در روزنامه اطلاعات ، امام خمینی و قیام کنندگان پانزده خرداد را مورد اهانت قرار داد.

 

عکس العمل مردم و طلاب نسبت به این اقدام رژیم بلافاصله در قالب تظاهرات در قم بروز پیدا کرد. محرم ؛ گسترش انقلاب دو روز بعد در 19 دی ماه در حالی که ماه محرم هنوز به پایان نرسیده بود، تظاهرات طلاب و مردم در قم به خاک و خون کشیده شد. رژیم شاه با توجه به تجربه 15 خرداد تصور می کرد این بار نیز با سرکوب مردم می تواند موج اعتراضات مردمی را فرو بنشاند. غافل از آنکه ملت عاشورایی ایران با استفاده از فرهنگ عاشورا، دست از مبارزه برنداشته و با تکیه بر تجربیات قبل ، حرکت جدیدی را برای سرنگونی رژیم وابسته به بیگانگان آغاز کرده بودند. امام خمینی طی پیامی ، قیام 29 محرم 1398 را ادامه قیام 15 خرداد 1342 دانست و اقدام رژیم را محکوم کرد.

 

 

 

مردم مبارز ایران با استفاده از سنت دینی برپایی اربعین که خود بخشی از شعائر حسینی است قیام مردم قم را به تبریز، یزد، کرمان و سراسر ایران گسترش دادند و بدین ترتیب سال سرنوشت ساز 1357فرا رسید. عید نوروز 1357مصادف با چهلم شهدای تبریز شد و عزای عمومی اعلام گردید.

 

ماه رمضان 1357 و نماز عید فطر آن سال نشان داد که رژیم شاه فاقد هر نوع مقبولیتی نزد مردم بوده است. رژیم شاه که دچار درماندگی شده بود، یک بار دیگر سعی کرد با آزمایش روشهای خشونت آمیز به قیام مردم ایران خاتمه بدهد. در 17 شهریور 1357 میدان ژاله که از آن پس میدان شهدا نامیده شد به کربلای دیگری تبدیل گردید و زن و مرد و کودک حاضر در میدان به جرم اسلام خواهی و عدالت طلبی به گلوله بسته شدند. از 17 شهریور تا 10 آذر که مصادف با اول محرم الحرام 1399 بود اتفاقات مهمی در ارتباط با انقلاب اسلامی رخ داد. اعلام حکومت نظامی و تشدید برخورد با مردم مسلمان ایران ، هجرت امام خمینی از نجف به پاریس ، اعتصاب کارگران و کارمندان دولت ، فاجعه مسجد جامع کرمان ، کشتار دانش آموزان و دانشجویان در سیزدهم آبان و تشکیل دولت نظامی ارتشبد ازهاری اتفاقاتی بود که در خلال این ماهها رخ داده بود.

 

ارتشبد ازهاری که برای قلع و قمع مردم با دولتی نظامی به صحنه آمده بود به سانسور گسترده مطبوعات و رادیو و تلویزیون مبادرت ورزید. گسترش اعتصابات در دوره 61 روز نخست وزیری او دولت را مستاصل ساخت. 25 روز پس از آغاز به کار دولت نظامی ازهاری ، محرم 1399 فرا رسید. در شب اول محرم طی تظاهراتی بی سابقه و منحصر به فرد مردم ایران با سر دادن شعار «الله اکبر» و «لا اله الا الله» بر روی بام های منازل خود دولت نظامی و ماموران آن را مات و مبهوت کردند. از همان شب علاوه بر تظاهرات بر روی بامهای منازل ، تظاهرات خیابانی نیز به شکل گسترده ای آغاز شد که به شهادت عده ای از عزاداران حسینی منجر شد.

 

امام خمینی طی پیامی کشتار مردم در اول محرم 1357 را محکوم و ارتباط قیام ملت ایران با حماسه عاشورا را این گونه ترسیم نمود: این ملت ، شیعه بزرگ ترین مرد تاریخ است که با تنی چند، نهضت عظیم عاشورا را بر پا نمود و سلسله اموی را برای ابد در گورستان تاریخ دفن فرمود و به خواست خدای تعالی ، ملت عزیز و پیرو بحق امام علیه السلام ، با خون خود سلسله ابلیسی پهلوی را در قبرستان تاریخ دفن می نماید و پرچم اسلام را در پهنه کشور بلکه کشورها، به اهتزاز درمی آورد. امام خمینی طی مصاحبه ای با روزنامه فاینشنال تایمز به تاریخ 1357.9.8 در خصوص مبارزه با رژیم در ماه محرم برنامه مبارزه را ترسیم می نماید: سوال : برنامه شما، نظر و رهنمودتان برای طرفدارانتان در ماه محرم چیست؟ جواب: من در مورد محرم به دوستانم دستور داده ام و به آنان گفته ام که مجالس را هر چه بیشتر باید برپا نمایند و مراسم این ماه را بدون اجازه از دولت انجام دهند و اگر دولت جلوگیری کرد در خیابانها و کوچه ها و خارج تکایا مسائل روز را بگویند و نهضت را ادامه دهند.

 

مصاحبه ای برای محرم ایشان همچنین در 1357.9.14 در مصاحبه با رادیو لوکزامبورگ جایگاه محرم را در مبارزات ضد استبدادی این گونه ترسیم می کنند: سوال: حضرت آیت الله! چرا محرم از نظر این مبارزات این قدر مهم است؟ و آیا تصور می فرمایید که در طی محرم ، این مبارزه علیه شاه به نهایت خودش برسد؟ جواب: محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ همیشه حق بر باطل پیروز شده است. امسال در ماه محرم ، نهضت حق در مقابل باطل تقویت می شود. من امیدوارم که نهضت اسلامی ایران در این ماه محرم مراحل آخر خود را طی کند. آرزو و پیش بینی امام خمینی دائر بر اینکه رژیم پهلوی در ماه محرم 1399 مراحل آخر حیات خود را طی کند تحقق پیدا کرد. حضور میلیونی مردم در تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 1357 که در حکم رفراندومی علیه نظام شاهنشاهی بود پایه های رژیم شاه را کاملا_ متزلزل کرد. به علاوه در روز عاشورا عده ای از نظامیان شاغل در گارد جاویدان که تکیه گاه رژیم در سرکوب نیروهای مردمی بود، تعدادی از افسران گارد را در نهارخوری پادگان لویزان به گلوله بستند. بدین ترتیب رژیم شاه دیگر از درون ارتش نیز احساس امنیت نمی کرد. سیل خروشان مردم در روز تاسوعا و عاشورای 1357 ضربه سختی بر پیکر رژیم شاهنشاهی وارد آورد و آنها را از فکر مقابله با این حرکت عظیم در روزهای مقدس تاسوعا و عاشورا خارج ساخت. برخورد خونین رژیم با مردم پس از عاشورا همچنان ادامه پیدا کرد. سی و شش روز پس از تظاهرات عظیم عاشورا شاه از کشور گریخت و بیست و شش روز بعد در 22 بهمن 1357 رژیم شاهنشاهی در میان ناباوری ناظران به کلی مضمحل شد. و یک بار دیگر ملت ایران و جهانیان تاثیر شگرف تعظیم شعائر دینی را در مبارزه با ظلم و ستم به عینه مشاهده کردند.

منبع: جام جم

 

دسته ها :
چهارشنبه دوم 11 1387 4:50 بعد از ظهر

در تمام انقلابها مهمترین عامل، کیفیت رهبری است. تاریخ مبارزات کشورهای جهان سوم در سده اخیر حاکی از آن است که فقط مبارزاتی به ثمر نشسته و یا مانند انقلاب اسلامی تـأثیر ماندگار بر جای گذاشته اند که رهبری آنها واجد قابلیت های لازم برای اداره نهضت بوده اند. زیرا رهبری به عنوان ایدئولوگ با ارائه نظریه خود در باب انقلاب نه تنها ارزشهای مسلط موجود را نفی می کند و ارزشهای نظام مطلوب را بیان می نماید بلکه، روش سرنگونی نظام موجود و راه رسیدن به خواسته های مردم و سعادت آنها را نیز تبیین می نماید. به عبارت دیگر آنها اهداف جنبش را روشن می کنند، درباره شیوه برخورد با حکومت تصمیم می گیرند، وضع موجود را بر اساس ایدئولوژی انقلاب تحلیل می کنند و تصویری از جامعه بهتر ترسیم می نمایند. در جریان فروپاشی نظام شاهنشاهی، یکی از عوامل اصلی و بلکه مهمترین عامل نقش رهبر مبارزه در تبیین هدفهای انقلاب، روش مبارزه و ترسیم الگوی ایده ال در جامعه اسلامی می باشد. این نقش در چهار بخش به اختصار بازگو می شود: اصول گرایی، روش مبارزه، استفاده بهینه از فرصتها و تصمیمات و مواضع به هنگام، و مدارا و جذب ارتش.
دسته ها :
سه شنبه اول 11 1387 6:20 بعد از ظهر
X